مقالات

هدف عرفان

هدف عرفان

‏باری، هدف عرفان، استقرار و استمرار‏‎ ‎‏حاکمیت حق بر روح و زندگی انسان است.‏

‎ ‎‏ناگفته پیداست که تحقق چنین آرمانی، مستلزم سعی و مبارزه و جهاد‏‎ ‎‏دائمی است.‏

‏     هدف عرفان، تکامل لحظه به لحظۀ انسان است‏‎[1]‎‏ و حرکت او را در‏‎ ‎‏بی نهایت می داند. حرکتی در به کمال رساندن دو وجهه روحانی و‏‎ ‎‏جسمانی وجود انسان، زیرا جسم انسان مَرْکبی است برای صعود و تعالی‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 7
‏روح، پس باید در اندیشه اصلاح این مرکب نیز بود که مبادا خود، هدف‏‎ ‎‏قرار گیرد که در این صورت بزرگترین دام و زندان انسان است و پرواضح‏‎ ‎‏است که زندانی و اسیر هواهای نفسانی بودن، یعنی گرفتار «ادنیٰ» مرتبۀ‏‎ ‎‏وجودی خویش بودن، که البته شایستۀ مقام انسانی نخواهد بود. از دید‏‎ ‎‏امام در وجود آدمی دو لشکر رحمان و شیطان در ستیزند‏‎[2]‎‏ و برای‏‎ ‎‏سرکوب کردن لشکریان کفر و ابلیس و حاکمیت بخشیدن به لشکریان اللّه ،‏‎ ‎‏تلاش و مبارزۀ مستمر لازم و ضروری است.‏

‏     امام به ما می آموزد که انسانیت انسان و دیانت او به میزان آگاهی و‏‎ ‎‏خرد و آزادی و آزادگی او بستگی دارد، آزادی و آزادگی امری است که‏‎ ‎‏زمینه را برای ارتقای انسان و رسیدن به جایگاه رفیعش فراهم و آماده‏‎ ‎‏می سازد. این آزادی دو بستر می طلبد:‏

‏     ‏الف) روان و تن

‏     ب) جامعه بیرونی‏

‏و به دست آوردن این هر دو آزادی و رسیدن به آزادگی و وارستگی،‏‎ ‎‏مرهون سعی و مجاهدۀ مستمر است و این آزادگی تنها با سرسپردگی و‏‎ ‎‏محو شدن در حق مطلق و معبود و معشوق حقیقی حاصل شدنی است.‏

‏     پیام عرفان دقیقاً با پیام اسلام که همان تسلیم و منقاد بودن در برابر‏‎ ‎‏پروردگار است وحدت می یابد. در اینجا این گفتۀ امام به خاطر می آید که‏‎ ‎‏تجلّی اسلام و درک صحیح از اسلام حقیقی، در پرتو شناخت عرفان به‏‎ ‎‏دست می آید؛ پس طبیعی است که چنین عرفانی با اهداف والا و‏‎ ‎‏متعالی اش مورد حمله و هجمۀ جناح کفر و طالبان زر و زور و تزویر قرار‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 8
‏گیرد؛ زیرا پیام پیرو چنین مکتبی این است که به طور آشکار اعلام دارد که‏‎ ‎‏اگر آنها بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آنها‏‎ ‎‏می ایستیم. بنابراین، این عرفان، این دین باید منحرف گردد و به خرافات‏‎ ‎‏آلوده شود تا جاذبه اش محو شود؛ تا به دنیای دنیاداران لطمه و گزند‏‎ ‎‏نرساند؛ زیرا این عرفان، با انزواطلبی، تنبلی، تن پروری، بی دینی،‏‎ ‎‏لاابالیگری و سازش با ظالم سر سازش ندارد و درصدد ساختن جامعه ای‏‎ ‎‏است متعالی که با انسان متعالیِ منظورِ نظرِ عرفان سنخیت دارد. پس؛‏‎ ‎‏مدینۀ فاضله و تحقق آن به عنوان جایگاهی برای عروج و معبری برای‏‎ ‎‏تعالی انسان عزیز و شریف لازم و ضروری است، گرچه روند تاریخی‏‎ ‎‏بیانگر این مطلب است که امور حقیقی و ارزشهای واقعی انسان در‏‎ ‎‏روزگاری به دلایل متعددی که به برخی از آنها اشاره شد، کمرنگ و‏‎ ‎‏بی رونق می شود؛ ولی هرگز از جلوه و درخشش نمی افتد، و همواره‏‎ ‎‏مصلحان و احیاگرانی یافت می شوند که خاکستر این آتش همیشه فروزان‏‎ ‎‏را کنار زده و مجدداً آن را شعله ور می سازند. از حضرت امام می توان‏‎ ‎‏به عنوان بهترین نمونه این احیاگران یاد کرد.‏

‏     امام احیاگری بود که تدیّن و ارزش آن را احیا کرد. حاکمیت دین را بر‏‎ ‎‏انسانها خواستار شد و خطاب او هرگز به جامعه خودش محدود نشد که‏‎ ‎‏پیامش جهانی بود و به صراحت می گفت: «من به دنیا اعلام می کنم...».‏

‏     امام به عنوان یک احیاگر، عرفان ناب حقیقی را به دنیا می شناساند. در‏‎ ‎‏نامۀ تاریخی اش به یکی از سردمداران کفر و الحاد (گورباچف)، کتاب‏‎ ‎‏فصوص الحکمِ محیی الدین عربی ـ مؤسس عرفان نظری را معرفی‏‎ ‎‏می کند. امام مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمی داند.امام فریاد‏‎ ‎‏می زند و از عرفان حقیقی که در طول زمان به انحرافات و کژیها و التقاطها‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 9
‏آلوده شده، دفاع می کند. امام دردمندانه می گوید که عرفان با هر گونه ذلت‏‎ ‎‏و خواری، تن پروری، گوشه نشینی و انزواطلبی مخالف است؛ و با هر گونه‏‎ ‎‏بی بند و باری و رها شدن از ظواهر دینی ناسازگار است.‏

‏     عرفانی که امام برای ما در این عصر و زمان ترسیم می سازد، معرفت‏‎ ‎‏است و آگاهی، عشق است و شیدایی، حرکت است و پویایی، حرکتی‏‎ ‎‏است عاشقانه؛ یعنی جز معشوق حقیقی ندیدن و جز برای رضای او گام‏‎ ‎‏نزدن؛ پس، حرکت عاشق حول محور «اللّه » است و همسو شدن با کاروان‏‎ ‎‏آفرینش و گویایی به «وحده لا اله الا هو».‏

‏     آری، عارفی که امام برای ما به تصویر می کشد، مهجوری است که این‏‎ ‎‏هجران سبب پویایی او می شود و او را هر دم مشتاقتر می کند، مسلمانی‏‎ ‎‏است که به کمال اسلام راه یافته، مبدأ حرکتش فطرت است و مقصدش‏‎ ‎‏نیز فطرت؛ فطرتی که عاشق کمال مطلق است و مفطور عشق. بنابراین،‏‎ ‎‏حرکت امام، پیام امام، شور و عشق امام، شعر امام، فقه امام و حتی انقلاب‏‎ ‎‏امام، همه و همه در عرفان او ریشه دارد و از عرفان او مایه و مدد می گیرد؛‏‎ ‎‏و به بیانی دیگر، همۀ آنها ظهورات و تجلیات عرفان اوست. امام خاضعانه‏‎ ‎‏ملت خویش را به سفر، آن هم سفری درونی، سفری به فطرت خویش،‏‎ ‎‏فرا می خواند و ندا سر می دهد که: ای انسانها، شما برای فنا و نابودی،‏‎ ‎‏ذلت و خواری، اسارت و بردگی خلق نشده اید، بلکه چنان خلق شده اید‏‎ ‎‏که باقی بمانید و به معبود مطلق برسید، و این بقا وقتی حاصل می شود که‏‎ ‎‏از کدورتها، انیتها، هواهای نفسانی و طاغوتهای زمانه رها شوید و خانۀ‏‎ ‎‏قلب خویش را که مرکز آگاهی و معرفت و جایگاه تجلی الهی است، از‏‎ ‎‏شیطان سوگند خوردۀ در کمین نشسته خالی کنید، که رستگاری تنها در‏‎ ‎‏سایه چنین عملی حاصل شدنی است.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 10
‏     امام هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان، چشم خود را به‏‎ ‎‏روی واقعیتها و موانع رشد انسانها نمی بندد و در برابر زورمندان،‏‎ ‎‏بی تفاوت نمی نشیند، و این کار را گناهی نابخشودنی تلقی می کند، و جایی‏‎ ‎‏که احساس خطر می کند درس و بحث و فقه و مرجعیت را رها می کند و با‏‎ ‎‏یک قبا عازم دیار فرنگ می شود، و گر چه او خود اهل مسجد و مدرسه،‏‎ ‎‏محراب و منبر است و آن دو را محل ترویج دین خدا می داند، اما به حکم‏‎ ‎‏ضرورت آنها را رها می کند؛ زیرا به خوبی می داند که اگر وسیله ای، خود‏‎ ‎‏هدف قرار بگیرد خطرناک است؛ بویژه اگر آن وسیله مقدس باشد به‏‎ ‎‏مراتب خطرناکتر است.‏

‏     امام چون عرصه را بر خود تنگ می بیند، می خروشد، هجرت می کند.‏‎ ‎‏هجرت از شهری مقدس که با تمام وجود، قداستش را باور دارد، و هر‏‎ ‎‏شب در وقت معینی در بارگاه مولای خویش زانوی ادب می زند و حتی‏‎ ‎‏بیماری او را از رفتن به زیارت مولا و مقتدایش باز نمی دارد. وی مجلس‏‎ ‎‏درسی را که ثمره دوران تلاش و مباحثات اوست، یکباره رها می کند و‏‎ ‎‏عازم دیار غرب می شود؛ زیرا او در اندیشه شناساندن اسلام راستین‏‎ ‎‏است و سربلندی و عزت مسلمین را خواستار است، و اینچنین است که‏‎ ‎‏اسلام ناب، رنگ و رویی تازه می گیرد، جان تازه ای در کالبد مسلمانان‏‎ ‎‏دمیده می شود دیگر مسلمان بودن سرشکستگی نیست، بلکه افتخار‏‎ ‎‏است و شرف، و این صدای امام و ندای امام است که هشدارمان می دهد‏‎ ‎‏که: مبادا زرق و برقهای مادی دنیا و پیشرفتهای ظاهری جهان غرب شما‏‎ ‎‏را بفریبد، بهوش باشید که اسلام دینی است که پیروان آن باید همواره به‏‎ ‎‏آن افتخار کنند، نه احساس ضعف؛ اسلام دینی است که به سبب جامع و‏‎ ‎‏کامل بودنش قابلیت زعامت و رهبری بر دنیا را دارد. پس پیروان و‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 11
‏مروّجان این دین آسمانی باید هوشیار باشند و قدر و منزلت خویش را‏‎ ‎‏بشناسند. امام از بزرگان و طلایه داران دینی غافل نمی ماند، و خاضعانه و‏‎ ‎‏پدرانه تذکر می دهد که وظیفۀ سهمگینی را بر دوش دارند، و با عناوین‏‎ ‎‏مختلف و در مراحل گوناگون آنها را مخاطب قرار می دهد و رسالت‏‎ ‎‏سنگین آنان را متذکر می شود؛ زیرا به خوبی آگاه است که امروزه به دلیل‏‎ ‎‏حرکت او و انقلاب اسلامی ایران چشمان مردم تیزبین دنیا به روی اسلام‏‎ ‎‏باز شده و آنان با چشمانی تیزبین، مشتاقانه و منتقدانه به پیروان این دین‏‎ ‎‏آسمانی می نگرند تا بتوانند ادعای جامعیت و حاکمیت و کامل بودن این‏‎ ‎‏دین را به اثبات برسانند یا رد کنند.‏

‏     بنابراین، پیروان اسلام باید ژرف نگری بیشتری داشته باشند و به‏‎ ‎‏فراسوی خویش بنگرند. چه بخواهند و چه نخواهند امام این تحول را در‏‎ ‎‏انسانهای معاصر، چه مسلمان و چه غیرمسلمان پدید آورده است. امروزه‏‎ ‎‏در دنیا توجه به معنویت (علی رغم شکوفایی تکنولوژی و غرق شدن در‏‎ ‎‏مادیت) و روی آوردن به مسائل ورای ابعاد مادی، در خور دقت و تأمل‏‎ ‎‏است.‏

‏     عارف حقیقی و مسلمان آگاه، به مقتضای درک و دریافت اهل زمان،‏‎ ‎‏عمل می کند. هرگز تابع شرایط نمی شود؛ بلکه بهره وری از شرایط‏‎ ‎‏مناسب برای شکوفایی تمایلات معنوی یکی از اصولی است که در دست‏‎ ‎‏عارف است. وی برای ظهور و بروز مسائل حقیقی و ناب، مقدمات را‏‎ ‎‏فراهم می آورد؛ در این زمینه حرکت امام، در سالهای گذشته مؤید مدّعای‏‎ ‎‏ماست. بنابراین، نگاهی گذرا به حرکت ایشان می افکنیم:‏

‏     پس از سالها درس و بحث دربارۀ مسائل فقهی و اصولی که روش و‏‎ ‎‏نظام حوزه بوده است، در سنین جوانی؛ یعنی حدود 27 سالگی، پاره ای‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 12
‏از اصول عرفانی را به صورت مکتوب برای اهل تحقیق و‏‎ ‎‏تحصیلکرده های جامعه، تحت عنوان «شرح دعای سحر» به نگارش در‏‎ ‎‏می آورد. در این کتاب دربارۀ اسما و صفات حضرت حق به بحث‏‎ ‎‏می پردازد و از مشهودات سخن می گوید و میان مسائل عقلی و وجدانی،‏‎ ‎‏انس و الفتی برقرار می سازد. در این کتاب با نظری عالمانه به «دعا» و‏‎ ‎‏اهمیت آن و نقش سازنده آن در زندگی بشری توجه می دهد که در پایان‏‎ ‎‏همین مقاله به طور مختصر به آن پرداخته خواهد شد.‏

‏     دو سال بعد امام به نوع دیگری وارد میدان نبرد، آن هم جهاد علمی‏‎ ‎‏می شود و کتاب «مصباح الهدایة اِلَی الخلافة و الولایة» را به رشته تحریر‏‎ ‎‏در می آورد (شخصیتی که هنوز زخم زبان مقدسین متحجر را به جرم‏‎ ‎‏طرح مباحث معقول در سینه دارد که در حقیقت با جوّ حاکم بر حوزه در‏‎ ‎‏آن روز این کار، مجاهده ای بس خطیر محسوب می شد). او در این کتاب‏‎ ‎‏بحث خلافت محمدیه(ص) و ولایت علویه(ع) را مطرح می کند و از‏‎ ‎‏کیفیت سریان و جریان این دو نور حقیقی(که در حقیقت یگانه اند) در‏‎ ‎‏عالَمِ ظهور، سخن می گوید.‏

‏     از آنجا که هماهنگی شریعت و طریقت و حقیقت، و ملتزم بودن به‏‎ ‎‏آداب ظاهری اسلام مدّنظر عارف دلسوختۀ ماست، و ترک شریعت و‏‎ ‎‏التزامات دینی به هر بهانه ای، حتی به بهانه رسیدن به حقیقت نزد او‏‎ ‎‏مردود است، در حاشیه بر فصوص الحکم محیی الدین عربی به صراحت‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏     میان ظاهر و باطن و میان طریقت و شریعت، رابطه ای ناگسستنی‏‎ ‎‏موجود است، و یکی از راههایی که انسان را به باطن و حقیقت می رساند،‏‎ ‎‏آراسته کردن ظاهر به التزامات شرعی است. بنابراین، رسیدن به حقیقت‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 13
‏از راه حفظ شریعت و طریقت حقه میسّر می شود.‏

‏     سپس با لحنی قاطع می گوید: ‏

‏     اگر کسی با عمل به احکام شریعت و رعایت مسائل ظاهری به باطن‏‎ ‎‏راه نیافت، بداند که در انجام آن تکالیف و دستورالعملها قصور داشته‏‎ ‎‏است.‏‎[3]‎

‏    ‏‏در فرهنگ امام، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک‏‎ ‎‏کرده بیشتر مفتون عبادت می شود. انسان که فطرتاً عاشق کمال است و از‏‎ ‎‏نقایص بیزار، وقتی جلوۀ کمال و عظمت دوست را ببیند، شیفته می شود؛‏‎ ‎‏مفتون زیبایی و جمال او می گردد و با او به معاشقه و راز و نیاز می پردازد.‏

‏     بعد در اهمیت و معنا یافتن ظواهر دینی به توضیح سرّ نماز، که در‏‎ ‎‏حقیقت معاشقه ای است با حضرت دوست، در کتاب «سر الصلوة»‏‎ ‎‏پرداخته و وقتی جامعه را از درک و فهم محتوای این کتاب ناتوان می بیند با‏‎ ‎‏قلمی روانتر و ساده تر به تألیف «آداب الصلوة» می پردازد. البته ما در اینجا‏‎ ‎‏درصدد شمردن آثار مکتوب معظمٌ له نیستیم بلکه، منظور فقط بیان‏‎ ‎‏شرایطی است که او در راستای تبیین عرفان حقیقی ایجاد کرده است.‏

‏     در سالهای بعد عرفان او رنگ دیگری به خود می گیرد، و مبارزه با‏‎ ‎‏طاغوت زمان در جبهۀ بیرونی را می طلبد که اگر جهاد در اوایل به طور‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 14
‏علمی بوده، اینک به نحو دیگری است. این بار با حاکمیت وقت ـ از آنجا‏‎ ‎‏که آزادگی، دیانت و شرافت انسانها را به مخاطره انداخته وارد نبردی‏‎ ‎‏سهمگین می شود و در این راه زندان، تبعید، دشنام و ناسزا و دور بودن از‏‎ ‎‏خانه و خانواده را تحمل می کند. مسجد و مدرسه، درس و بحث که‏‎ ‎‏اساس کار اوست به خطر می افتد. او همه خطرات را در راستای رسیدن‏‎ ‎‏به کوی دوست به جان می خرد و آن را یک وظیفه انسانی ـ اسلامی تلقی‏‎ ‎‏می کند و مانند ادای نماز واجب می شمرد و دردمندانه می سراید:‏

‏ ‏

تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمران‏         ‏تا کی این دزدان کنند این بی کسان را پاسبانی‎[4]‎

‏ ‏

‏    ‏‏از سال 1357 تا 1368 جلوه دیگری از عرفان او ظهور می یابد؛ جلوۀ‏‎ ‎‏حاکمیت و ولایت حق بر انسانهایی که طالب و خواستار چنین ولایت و‏‎ ‎‏حاکمیتی بوده اند. او مردم خویش را سالها آماده ساخته و تربیت کرده‏‎ ‎‏است که خواهان چه باشند و در انتخاب حکومت، چه حکومتی را طلب‏‎ ‎‏کنند. پس از پیروزی انقلاب، باز رأی مردم را به آزمایش می گذارد؛ زیرا‏‎ ‎‏احترام به عقیدۀ مردم اساس کار اوست و سهولت کار حکومت خدایی را‏‎ ‎‏به پذیرش و توافق مردم می داند.‏‎[5]‎‏ بنابراین، وقتی مردم با اکثریت آرا،‏‎ ‎‏حاکمیت «اللّه » را بر خود برمی گزینند، جلوه ظاهری ولایت او آشکار‏‎ ‎‏می شود. نکته قابل تأمل اینکه، اصول و محورهایی که در هر دورۀ زندگی‏‎ ‎‏او ـ چه دوره جهاد و مبارزه و چه دوره زعامت و رهبری به چشم‏‎ ‎‏می خورد، یکسان است و آن محورها عبارتند از: خدا محوری،‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 15
‏خداباوری، دین مداری، عشق و شیدایی، حرکت و پویایی، ادای وظیفه،‏‎ ‎‏پیوند طریقت و شریعت، حتی پس از رسیدن به حقیقت؛ و بالاخره‏‎ ‎‏معظمٌ له در اواخر عمر شریف خویش یکبار دیگر به «شعر» گفتن و حقایق‏‎ ‎‏را در قالب شعر بیان کردن، روی می آورد و به زبان رمز و اشاره مطالبی را‏‎ ‎‏برای اهلش بیان می دارد که زبان عرفان گاه به اشارت است و کنایت.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 16

  • )) اشاره به این کلام امام علی(ع): من استوی یوماه فهو مغبون.
  • )) خمینی، روح اللّه ؛ شرح چهل حدیث؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص 5.
  • )) خمینی، روح اللّه ؛ تعلیقات بر شرح فصوص الحکم و مصباح الانس؛ ناشر مؤسسه پاسدار اسلام، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، رجب المرجب 1410 ه .ق، ص 201.     «و هذا یدل علی ان الطریقه و الحقیقه لا یحصلان الا من طریق الشریعه فان الظاهر طریق الباطن بل یفهم منه ان الظاهر غیر منفک عن الباطن فمن رای ان الباطن لم یحصل له مع الاعمال الظاهره و اتباع التکالیف الالهیّة... و من اراد ان یصل الی الباطن من غیر طریق الظاهر کبعض عوام الصوفیه فهو علی غیر بیّنةٍ من ربّه».
  • )) دیوان امام؛ ص 266.
  • )) خمینی، روح اللّه ؛ ولایت فقیه؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ ششم، سال 1376، ص 34.