هدف عرفان
باری، هدف عرفان، استقرار و استمرار حاکمیت حق بر روح و زندگی انسان است.
ناگفته پیداست که تحقق چنین آرمانی، مستلزم سعی و مبارزه و جهاد دائمی است.
هدف عرفان، تکامل لحظه به لحظۀ انسان است و حرکت او را در بی نهایت می داند. حرکتی در به کمال رساندن دو وجهه روحانی و جسمانی وجود انسان، زیرا جسم انسان مَرْکبی است برای صعود و تعالی
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 7
روح، پس باید در اندیشه اصلاح این مرکب نیز بود که مبادا خود، هدف قرار گیرد که در این صورت بزرگترین دام و زندان انسان است و پرواضح است که زندانی و اسیر هواهای نفسانی بودن، یعنی گرفتار «ادنیٰ» مرتبۀ وجودی خویش بودن، که البته شایستۀ مقام انسانی نخواهد بود. از دید امام در وجود آدمی دو لشکر رحمان و شیطان در ستیزند و برای سرکوب کردن لشکریان کفر و ابلیس و حاکمیت بخشیدن به لشکریان اللّه ، تلاش و مبارزۀ مستمر لازم و ضروری است.
امام به ما می آموزد که انسانیت انسان و دیانت او به میزان آگاهی و خرد و آزادی و آزادگی او بستگی دارد، آزادی و آزادگی امری است که زمینه را برای ارتقای انسان و رسیدن به جایگاه رفیعش فراهم و آماده می سازد. این آزادی دو بستر می طلبد:
الف) روان و تن
ب) جامعه بیرونی
و به دست آوردن این هر دو آزادی و رسیدن به آزادگی و وارستگی، مرهون سعی و مجاهدۀ مستمر است و این آزادگی تنها با سرسپردگی و محو شدن در حق مطلق و معبود و معشوق حقیقی حاصل شدنی است.
پیام عرفان دقیقاً با پیام اسلام که همان تسلیم و منقاد بودن در برابر پروردگار است وحدت می یابد. در اینجا این گفتۀ امام به خاطر می آید که تجلّی اسلام و درک صحیح از اسلام حقیقی، در پرتو شناخت عرفان به دست می آید؛ پس طبیعی است که چنین عرفانی با اهداف والا و متعالی اش مورد حمله و هجمۀ جناح کفر و طالبان زر و زور و تزویر قرار
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 8
گیرد؛ زیرا پیام پیرو چنین مکتبی این است که به طور آشکار اعلام دارد که اگر آنها بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آنها می ایستیم. بنابراین، این عرفان، این دین باید منحرف گردد و به خرافات آلوده شود تا جاذبه اش محو شود؛ تا به دنیای دنیاداران لطمه و گزند نرساند؛ زیرا این عرفان، با انزواطلبی، تنبلی، تن پروری، بی دینی، لاابالیگری و سازش با ظالم سر سازش ندارد و درصدد ساختن جامعه ای است متعالی که با انسان متعالیِ منظورِ نظرِ عرفان سنخیت دارد. پس؛ مدینۀ فاضله و تحقق آن به عنوان جایگاهی برای عروج و معبری برای تعالی انسان عزیز و شریف لازم و ضروری است، گرچه روند تاریخی بیانگر این مطلب است که امور حقیقی و ارزشهای واقعی انسان در روزگاری به دلایل متعددی که به برخی از آنها اشاره شد، کمرنگ و بی رونق می شود؛ ولی هرگز از جلوه و درخشش نمی افتد، و همواره مصلحان و احیاگرانی یافت می شوند که خاکستر این آتش همیشه فروزان را کنار زده و مجدداً آن را شعله ور می سازند. از حضرت امام می توان به عنوان بهترین نمونه این احیاگران یاد کرد.
امام احیاگری بود که تدیّن و ارزش آن را احیا کرد. حاکمیت دین را بر انسانها خواستار شد و خطاب او هرگز به جامعه خودش محدود نشد که پیامش جهانی بود و به صراحت می گفت: «من به دنیا اعلام می کنم...».
امام به عنوان یک احیاگر، عرفان ناب حقیقی را به دنیا می شناساند. در نامۀ تاریخی اش به یکی از سردمداران کفر و الحاد (گورباچف)، کتاب فصوص الحکمِ محیی الدین عربی ـ مؤسس عرفان نظری را معرفی می کند. امام مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمی داند.امام فریاد می زند و از عرفان حقیقی که در طول زمان به انحرافات و کژیها و التقاطها
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 9
آلوده شده، دفاع می کند. امام دردمندانه می گوید که عرفان با هر گونه ذلت و خواری، تن پروری، گوشه نشینی و انزواطلبی مخالف است؛ و با هر گونه بی بند و باری و رها شدن از ظواهر دینی ناسازگار است.
عرفانی که امام برای ما در این عصر و زمان ترسیم می سازد، معرفت است و آگاهی، عشق است و شیدایی، حرکت است و پویایی، حرکتی است عاشقانه؛ یعنی جز معشوق حقیقی ندیدن و جز برای رضای او گام نزدن؛ پس، حرکت عاشق حول محور «اللّه » است و همسو شدن با کاروان آفرینش و گویایی به «وحده لا اله الا هو».
آری، عارفی که امام برای ما به تصویر می کشد، مهجوری است که این هجران سبب پویایی او می شود و او را هر دم مشتاقتر می کند، مسلمانی است که به کمال اسلام راه یافته، مبدأ حرکتش فطرت است و مقصدش نیز فطرت؛ فطرتی که عاشق کمال مطلق است و مفطور عشق. بنابراین، حرکت امام، پیام امام، شور و عشق امام، شعر امام، فقه امام و حتی انقلاب امام، همه و همه در عرفان او ریشه دارد و از عرفان او مایه و مدد می گیرد؛ و به بیانی دیگر، همۀ آنها ظهورات و تجلیات عرفان اوست. امام خاضعانه ملت خویش را به سفر، آن هم سفری درونی، سفری به فطرت خویش، فرا می خواند و ندا سر می دهد که: ای انسانها، شما برای فنا و نابودی، ذلت و خواری، اسارت و بردگی خلق نشده اید، بلکه چنان خلق شده اید که باقی بمانید و به معبود مطلق برسید، و این بقا وقتی حاصل می شود که از کدورتها، انیتها، هواهای نفسانی و طاغوتهای زمانه رها شوید و خانۀ قلب خویش را که مرکز آگاهی و معرفت و جایگاه تجلی الهی است، از شیطان سوگند خوردۀ در کمین نشسته خالی کنید، که رستگاری تنها در سایه چنین عملی حاصل شدنی است.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 10
امام هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان، چشم خود را به روی واقعیتها و موانع رشد انسانها نمی بندد و در برابر زورمندان، بی تفاوت نمی نشیند، و این کار را گناهی نابخشودنی تلقی می کند، و جایی که احساس خطر می کند درس و بحث و فقه و مرجعیت را رها می کند و با یک قبا عازم دیار فرنگ می شود، و گر چه او خود اهل مسجد و مدرسه، محراب و منبر است و آن دو را محل ترویج دین خدا می داند، اما به حکم ضرورت آنها را رها می کند؛ زیرا به خوبی می داند که اگر وسیله ای، خود هدف قرار بگیرد خطرناک است؛ بویژه اگر آن وسیله مقدس باشد به مراتب خطرناکتر است.
امام چون عرصه را بر خود تنگ می بیند، می خروشد، هجرت می کند. هجرت از شهری مقدس که با تمام وجود، قداستش را باور دارد، و هر شب در وقت معینی در بارگاه مولای خویش زانوی ادب می زند و حتی بیماری او را از رفتن به زیارت مولا و مقتدایش باز نمی دارد. وی مجلس درسی را که ثمره دوران تلاش و مباحثات اوست، یکباره رها می کند و عازم دیار غرب می شود؛ زیرا او در اندیشه شناساندن اسلام راستین است و سربلندی و عزت مسلمین را خواستار است، و اینچنین است که اسلام ناب، رنگ و رویی تازه می گیرد، جان تازه ای در کالبد مسلمانان دمیده می شود دیگر مسلمان بودن سرشکستگی نیست، بلکه افتخار است و شرف، و این صدای امام و ندای امام است که هشدارمان می دهد که: مبادا زرق و برقهای مادی دنیا و پیشرفتهای ظاهری جهان غرب شما را بفریبد، بهوش باشید که اسلام دینی است که پیروان آن باید همواره به آن افتخار کنند، نه احساس ضعف؛ اسلام دینی است که به سبب جامع و کامل بودنش قابلیت زعامت و رهبری بر دنیا را دارد. پس پیروان و
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 11
مروّجان این دین آسمانی باید هوشیار باشند و قدر و منزلت خویش را بشناسند. امام از بزرگان و طلایه داران دینی غافل نمی ماند، و خاضعانه و پدرانه تذکر می دهد که وظیفۀ سهمگینی را بر دوش دارند، و با عناوین مختلف و در مراحل گوناگون آنها را مخاطب قرار می دهد و رسالت سنگین آنان را متذکر می شود؛ زیرا به خوبی آگاه است که امروزه به دلیل حرکت او و انقلاب اسلامی ایران چشمان مردم تیزبین دنیا به روی اسلام باز شده و آنان با چشمانی تیزبین، مشتاقانه و منتقدانه به پیروان این دین آسمانی می نگرند تا بتوانند ادعای جامعیت و حاکمیت و کامل بودن این دین را به اثبات برسانند یا رد کنند.
بنابراین، پیروان اسلام باید ژرف نگری بیشتری داشته باشند و به فراسوی خویش بنگرند. چه بخواهند و چه نخواهند امام این تحول را در انسانهای معاصر، چه مسلمان و چه غیرمسلمان پدید آورده است. امروزه در دنیا توجه به معنویت (علی رغم شکوفایی تکنولوژی و غرق شدن در مادیت) و روی آوردن به مسائل ورای ابعاد مادی، در خور دقت و تأمل است.
عارف حقیقی و مسلمان آگاه، به مقتضای درک و دریافت اهل زمان، عمل می کند. هرگز تابع شرایط نمی شود؛ بلکه بهره وری از شرایط مناسب برای شکوفایی تمایلات معنوی یکی از اصولی است که در دست عارف است. وی برای ظهور و بروز مسائل حقیقی و ناب، مقدمات را فراهم می آورد؛ در این زمینه حرکت امام، در سالهای گذشته مؤید مدّعای ماست. بنابراین، نگاهی گذرا به حرکت ایشان می افکنیم:
پس از سالها درس و بحث دربارۀ مسائل فقهی و اصولی که روش و نظام حوزه بوده است، در سنین جوانی؛ یعنی حدود 27 سالگی، پاره ای
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 12
از اصول عرفانی را به صورت مکتوب برای اهل تحقیق و تحصیلکرده های جامعه، تحت عنوان «شرح دعای سحر» به نگارش در می آورد. در این کتاب دربارۀ اسما و صفات حضرت حق به بحث می پردازد و از مشهودات سخن می گوید و میان مسائل عقلی و وجدانی، انس و الفتی برقرار می سازد. در این کتاب با نظری عالمانه به «دعا» و اهمیت آن و نقش سازنده آن در زندگی بشری توجه می دهد که در پایان همین مقاله به طور مختصر به آن پرداخته خواهد شد.
دو سال بعد امام به نوع دیگری وارد میدان نبرد، آن هم جهاد علمی می شود و کتاب «مصباح الهدایة اِلَی الخلافة و الولایة» را به رشته تحریر در می آورد (شخصیتی که هنوز زخم زبان مقدسین متحجر را به جرم طرح مباحث معقول در سینه دارد که در حقیقت با جوّ حاکم بر حوزه در آن روز این کار، مجاهده ای بس خطیر محسوب می شد). او در این کتاب بحث خلافت محمدیه(ص) و ولایت علویه(ع) را مطرح می کند و از کیفیت سریان و جریان این دو نور حقیقی(که در حقیقت یگانه اند) در عالَمِ ظهور، سخن می گوید.
از آنجا که هماهنگی شریعت و طریقت و حقیقت، و ملتزم بودن به آداب ظاهری اسلام مدّنظر عارف دلسوختۀ ماست، و ترک شریعت و التزامات دینی به هر بهانه ای، حتی به بهانه رسیدن به حقیقت نزد او مردود است، در حاشیه بر فصوص الحکم محیی الدین عربی به صراحت می گوید:
میان ظاهر و باطن و میان طریقت و شریعت، رابطه ای ناگسستنی موجود است، و یکی از راههایی که انسان را به باطن و حقیقت می رساند، آراسته کردن ظاهر به التزامات شرعی است. بنابراین، رسیدن به حقیقت
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 13
از راه حفظ شریعت و طریقت حقه میسّر می شود.
سپس با لحنی قاطع می گوید:
اگر کسی با عمل به احکام شریعت و رعایت مسائل ظاهری به باطن راه نیافت، بداند که در انجام آن تکالیف و دستورالعملها قصور داشته است.
در فرهنگ امام، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک کرده بیشتر مفتون عبادت می شود. انسان که فطرتاً عاشق کمال است و از نقایص بیزار، وقتی جلوۀ کمال و عظمت دوست را ببیند، شیفته می شود؛ مفتون زیبایی و جمال او می گردد و با او به معاشقه و راز و نیاز می پردازد.
بعد در اهمیت و معنا یافتن ظواهر دینی به توضیح سرّ نماز، که در حقیقت معاشقه ای است با حضرت دوست، در کتاب «سر الصلوة» پرداخته و وقتی جامعه را از درک و فهم محتوای این کتاب ناتوان می بیند با قلمی روانتر و ساده تر به تألیف «آداب الصلوة» می پردازد. البته ما در اینجا درصدد شمردن آثار مکتوب معظمٌ له نیستیم بلکه، منظور فقط بیان شرایطی است که او در راستای تبیین عرفان حقیقی ایجاد کرده است.
در سالهای بعد عرفان او رنگ دیگری به خود می گیرد، و مبارزه با طاغوت زمان در جبهۀ بیرونی را می طلبد که اگر جهاد در اوایل به طور
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 14
علمی بوده، اینک به نحو دیگری است. این بار با حاکمیت وقت ـ از آنجا که آزادگی، دیانت و شرافت انسانها را به مخاطره انداخته وارد نبردی سهمگین می شود و در این راه زندان، تبعید، دشنام و ناسزا و دور بودن از خانه و خانواده را تحمل می کند. مسجد و مدرسه، درس و بحث که اساس کار اوست به خطر می افتد. او همه خطرات را در راستای رسیدن به کوی دوست به جان می خرد و آن را یک وظیفه انسانی ـ اسلامی تلقی می کند و مانند ادای نماز واجب می شمرد و دردمندانه می سراید:
تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمران تا کی این دزدان کنند این بی کسان را پاسبانی
از سال 1357 تا 1368 جلوه دیگری از عرفان او ظهور می یابد؛ جلوۀ حاکمیت و ولایت حق بر انسانهایی که طالب و خواستار چنین ولایت و حاکمیتی بوده اند. او مردم خویش را سالها آماده ساخته و تربیت کرده است که خواهان چه باشند و در انتخاب حکومت، چه حکومتی را طلب کنند. پس از پیروزی انقلاب، باز رأی مردم را به آزمایش می گذارد؛ زیرا احترام به عقیدۀ مردم اساس کار اوست و سهولت کار حکومت خدایی را به پذیرش و توافق مردم می داند. بنابراین، وقتی مردم با اکثریت آرا، حاکمیت «اللّه » را بر خود برمی گزینند، جلوه ظاهری ولایت او آشکار می شود. نکته قابل تأمل اینکه، اصول و محورهایی که در هر دورۀ زندگی او ـ چه دوره جهاد و مبارزه و چه دوره زعامت و رهبری به چشم می خورد، یکسان است و آن محورها عبارتند از: خدا محوری،
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 15
خداباوری، دین مداری، عشق و شیدایی، حرکت و پویایی، ادای وظیفه، پیوند طریقت و شریعت، حتی پس از رسیدن به حقیقت؛ و بالاخره معظمٌ له در اواخر عمر شریف خویش یکبار دیگر به «شعر» گفتن و حقایق را در قالب شعر بیان کردن، روی می آورد و به زبان رمز و اشاره مطالبی را برای اهلش بیان می دارد که زبان عرفان گاه به اشارت است و کنایت.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 16