مقالات

رابطۀ فطرت و آزادی

رابطۀ فطرت و آزادی

‏و اما در مورد سؤال سوم که رابطه فطرت و‏‎ ‎‏آزادی چیست، باید گفته شود پذیرش این‏

‎ ‎‏نکته که هر موجودی با خصوصیاتی خلق می شود و به واسطه آن از‏‎ ‎‏دیگران ممتاز می گردد، و یا اینکه انسان، حقیقتی (یا موجودی) است که‏‎ ‎‏بدون حد و مرز و ویژگیهای خاص آفریده نشده است، بدان معنی نیست‏‎ ‎‏که فطرت با آزادی مغایرت داشته باشد، زیرا در انسان شناسی‏‎ ‎‏عرفانی دینی به نقطه ای می رسیم که انسان را عصاره همه موجودات و‏‎ ‎‏اشرف مخلوقات و در نهایت خلیفه خداوند بر روی زمین می دانیم.‏‎ ‎‏خلیفه ای که سجدۀ او بر همه آفریدگان واجب می گردد، تا آنجا که عبادت‏‎ ‎‏چندین هزار ساله ملکی‏‎[1]‎‏ از ملائک به جرم سجده نکردن بر او محو‏‎ ‎‏می شود، و در پیشگاه مقام خلیفه الهی و بارگاه کرامت انسانی بر دار‏‎ ‎‏می شود؛‏‎[2]‎‏ موجودی که اطاعت از او چون اطاعت از خالق است و‏‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 78
‏خداوند در مورد آفرینش او می گوید: ‏خَلَقْتُهُ بِیَدی.‎[3]‎‏ براستی انسان تنها‏‎ ‎‏موجودی است که با دو دست جمال و جلال خداوند به منصۀ ظهور و‏‎ ‎‏خلقت راه یافته، و سپس خالق هستی به این خلقت خود بر خویش‏‎ ‎‏مباهات نموده و ‏فَتَبارَکَ اللّه احَسنُ الخالِقین‏ می گوید، و انسان تنها موجودی‏‎ ‎‏است که بر صورت خداوند آفریده شده است که ‏انَّ اللّه خَلَقَ آدمَ‎ ‎ـ علیه السلام عَلی صُورَتِهِ.‎[4]‎

‏    ‏‏بنابراین، وقتی انسان به صورت خداوند خلق می شود و نماینده او در‏‎ ‎‏زمین می گردد ـ و این خلافت، که خلافت تکوینی است نه اعتباری پس‏‎ ‎‏انسان نیز همانند آفریدگارش دارای اختیار، قدرت و آزادی خواهد بود، و‏‎ ‎‏هیچ امری به طور تکوینی نمی تواند آزادی او را مخدوش سازد. حضرت‏‎ ‎‏امام در مورد انسان بدین مضمون می گویند:‏

‏     عین ثابت انسان کامل (حقیقت محمدیه) بر سایر اسما خلافت دارد و‏‎ ‎‏حکم او در همه مراتب نافذ است. به تعبیر دیگر، سایر اعیان ثابته مظاهر‏‎ ‎‏همین حقیقت کلیه می باشند، عین ثابت انسان کامل بر همه اعیان معیت‏‎ ‎‏قیومی دارد؛ این مظهریت در نظام تکوینی ساری و جاری است.‏‎[5]‎

‏    ‏‏و از آنجا که خداوند صاحب قدرت و اراده و اختیار است، نماینده و‏‎ ‎‏خلیفه او نیز به این صفت موصوف می باشد و تا آنجا پیش می رود که‏‎ ‎‏گیرنده نامه ای از خالق خویش می شود با این مضمون: ‏مِنَ الحَیِّ القَیُّوم‎ ‎الّذی لا یَمُوتُ الی الحَیِّ القَیُّوم الّذی لا یَمُوت؛ ‏در این عبارت از جاودانگی‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 79
‏انسان یاد شده است؛ سپس به قدرت خلاقیت انسان اشاره می فرماید که‏‎ ‎‏همان گونه که من به شی ء می گویم بشو، می شود، تو نیز چنین خواهی شد‏‎ ‎‏که اگر به شی ء بگویی «کن»، «فیکون» خواهد شد. ‏فَاِنّی اَقولُ لِشَی ءٍ کُنْ‎ ‎فَیَکُون فَقَد جَعَلْتُکَ تقول للشّی ءِ کُنْ فَیَکُون‎[6]‎‏ باید توجه داشت که تنها تفاوت،‏‎ ‎‏در استقلالی و تبعی بودن این اوصاف و ویژگیهاست.‏

‏     محیی الدین بن عربی، درباره انسان مطلب زیبایی آورده است که پس‏‎ ‎‏از شرح مختصری درباره آن، به اثبات سازگاری فطرت با آزادی‏‎ ‎‏می پردازیم. ابن عربی می گوید: «انسان حادث ازلی است».‏‎[7]‎‏ انسان‏‎ ‎‏حادث است از آن جهت که ذاتاً محتاج به غیر است، و ازلی است از آن‏‎ ‎‏جهت که معلوم خداوند است؛ و چون خداوند ازلاً عالِم است، علم او نیز‏‎ ‎‏ازلی خواهد بود و معلوم او که انسان است نیز ازلی خواهد بود، و همان‏‎ ‎‏گونه که ازلیت نفی حدوث نمی کند، حدوث نیز نفی ازلیت نمی کند‏‎ ‎‏ـ توضیح بیشتر این موضوع را می توان در آثار عرفانی اسلامی در ذیل‏‎ ‎‏بحث اعیان ثابته جستجو کرد در فلسفه نیز ثابت شده است که حادثِ‏‎ ‎‏ذاتی، قدیم زمانی است. حادث ذاتی مسبوق به عدم زمانی نیست، ولی‏‎ ‎‏چون هستیِ خویش را از سوی علت خود یافته است، بدون اینکه غیر آن‏‎ ‎‏را ایجاد نماید، هرگز نمی توان آن را موجود نامید. پس، حادث ذاتی‏‎ ‎‏پیوسته از سوی علت، موجود است و چون به خویش واماند، معدوم‏‎ ‎‏است؛ یعنی در مرتبه ذات و ماهیت، معنای نیستی را حکایت می کند. پس‏‎ ‎‏حادث زمانی مسبوق به عدم زمانی است، اما حادث ذاتی جز از نیستی‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 80
‏در مقام ذات حکایت نمی کند. پس، بین حدوث ذاتی و قدم زمانی منافاتی‏‎ ‎‏نیست. «موجود ممکن» می تواند ذاتاً حادث باشد، هر چند که زماناً قدیم‏‎ ‎‏است و این حقیقت از ناحیه علت یا فاعل هستی قابل تفسیر عقلی‏‎ ‎‏است.‏‎[8]‎‏ بر این اساس، عدم منافات حدوث و ازلیت که در بیان‏‎ ‎‏محیی الدین آمده است، روشن می شود.‏

‏     حال بر مبنای این تعبیر دوگانه از انسان ـ حادث بودن در عین ازلی‏‎ ‎‏بودن می توان به پاسخی معقول در مورد پرسش گذشته رسید. چه، همان‏‎ ‎‏گونه که صِرف تعلق انسان به ازلیت، موجب تحقق استعدادها و فعلیت‏‎ ‎‏یافتن تواناییهای نهفته او نیست، به همان سان، وجود امور فطری و از پیش‏‎ ‎‏تعبیه شده در انسان، راه او را برای انتخاب آیندۀ زندگی سد نمی کند؛ در‏‎ ‎‏نتیجه، همچنان که ازلی بودن نفی حدوث، و حدوث نفی ازلی بودن‏‎ ‎‏نمی کند، امور فطری هم نفی آزادی نمی کند و آزادی نیز نافی امور فطری‏‎ ‎‏نمی باشد.‏

‏     با توجه به آنچه در مورد خلقت انسان ذکر شد، این سؤال مطرح‏‎ ‎‏می شود که آیا همۀ انسانها متعالی هستند؟‏

‏     در پاسخ می توان گفت، این اعتقاد که سرشت و فطرت انسان بر‏‎ ‎‏کمال خواهی و خداخواهی و ... است، به این معناست که اینگونه امور‏‎ ‎‏به صورت بالقوه در انسان وجود دارند و امر بالقوه ممکن است به فعلیت‏‎ ‎‏برسد یا نرسد، و به فعلیت رسیدن امر بالقوه، مستلزم وجود شرایط‏‎ ‎‏است. در اینجاست که نقش تعلیم و تربیت و هدایت انبیا و اولیا، در به ثمر‏‎ ‎‏رساندن و شکوفا کردن آن حقایق بالقوه مطرح می شود. هنر انبیا در مدد‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 81
‏رساندن به مردم است، تا حجابها را کنار زنند و زنگار تعینات را بزدایند.‏‎ ‎‏از این رو برخی از معلمان اخلاق و حتی انبیای الهی معتقدند که در تعلیم‏‎ ‎‏و تربیت، چیزی از خارج به انسان افزوده نمی شود، بلکه تنها نیروهای‏‎ ‎‏بالقوۀ اوست که به فعلیت در می آیند. بنابراین، نقش عوامل بیرونی ـ اعم‏‎ ‎‏از شرایط محیطی و تربیتی این است که خصوصیات نهفته آدمی را‏‎ ‎‏شکوفا کند و انرژی متراکم در وجود او را در مسیر صحیح و درست آزاد‏‎ ‎‏سازد، نه اینکه خصوصیاتی را در فرد ایجاد کند. بر خلاف آمپریستهایی‏‎ ‎‏همچون هیوم و جان لاک، که معتقدند هیچ معلومی در ضمیر انسان نیست‏‎ ‎‏و همه چیز را انسان از عالم خارج دریافت می کند، و به عبارت روشنتر،‏‎ ‎‏اینان معتقدند همه چیز آموختنی است، و یا کانت که برای عقل و معنی‏‎ ‎‏اصالت قائل بوده و مکتب او به مکتب انتقادی معروف است، به دو نحوه‏‎ ‎‏معلوم ماتقدم ‏‎(apriori)‎‏ و ماتأخر ‏‎ (aposteriori)‎‏معتقد می باشد. به همین‏‎ ‎‏دلیل، اساس دعوت بزرگان دینی، دعوت به خویشتن خویش و‏‎ ‎‏خودشناسی است. پس «از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی» و در‏‎ ‎‏سرودۀ منسوب به امام علی(ع) چنین آمده است:‏

‏ ‏

اتزعم انک جرم صغیر

و فیک انطوی العالم الاکبر

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 82

  • )) برخی از بزرگان، ابلیس را از جنس فرشتگان ندانسته اند؛ اما با توجه به آیات شریفه که از سجدۀ ملائکه بر انسان خبر می دهد، شیطان (ابلیس) در زمرۀ ملائکه محسوب شده است. «و اذ قلنا للملائکةَ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس»؛ (بقره / 34).
  • )) نجم الدین رازی؛ مرصاد العباد؛ ص 87 88.
  • )) شرح چهل حدیث؛ ص 75.
  • )) همان؛ ص 631.
  • )) مصباح الهدایة؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول، زمستان 72، ص 31.
  • )) مصباح الهدایة؛ ص 53.
  • )) «فهو الانسان الحادث الازلی»؛ محیی الدین بن عربی؛ فصوص الحکم؛ فص آدمیه؛ انتشارات الزهرا، چاپ اول، دی 66، ص 50.
  • )) ابراهیمی دینانی، غلامحسین؛ قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج 3، ص 249ـ251.