مقالات

حمد و شکر و ثنا از نظر امام

حمد و شکر و ثنا از نظر امام

‏حضرت امام در تفسیر سورۀ حمد و آداب‏‎ ‎‏الصلوة، به طور مفصّل به شرح این مطالب‏‎ ‎‏پرداخته اند. به عنوان مثال در آداب الصلوة‏

‎ ‎‏می نویسند:‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 114
«حمد» در مقابل نعمت و انعام و احسان است و منعمی جز حق در دار تحقّق‎ ‎نیست، جمیع محامد مختص اوست و نیز جمال و جمیلی جز جمال او و او‎ ‎نیست. پس، مدایح نیز به او رجوع می کند.‎[1]‎

‏    ‏‏و در قسمتی دیگر می گویند:‏

‏     ‏از فطرتهای الهیّه که جمیع خلق بر آن مفطورند، ثنای کامل و شکر و‎ ‎حمد منعم است؛ و نیز از فطرتهای الهیّه تنفر از نقص و ناقص و منقص نعمت‎ ‎است. و چون نعمت مطلقه خالصه از شوب هر نقصی و جمال و کمال تام‎ ‎تمام مبرا از هر نقصی مختص به حق است و دیگر موجودات نعم مطلقه و‎ ‎جمال مطلق را تنقیص و تحدید کنند نه تزیید و تأیید پس فطرت همه مردم‎ ‎ثناجو و ستایش گوی ذات مقدس اویند.‎[2]‎

کیست کآشفتۀ آن زلف چلیپا نشود‎ ‎دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود‎ ‎ناز کن، ناز که دلها همه در بند تواند‎ ‎غمزه کن، غمزه که دلبر چو تو پیدا نشود‎ ‎رخ نما تا همه خوبان خجل از خویش شوند‎ ‎گر کشی پرده ز رخ کیست که رسوا نشود‎[3]‎‎ ‎‏     ‏‏«و له الشکر علی ما الهم» حضرت زهرا در این قسمت به شکرگذاری‏‎ ‎‏از محبوب و معبود خویش ـ که به تعبیر حضرت امام خمینی لازمۀ‏‎ ‎‏عبودیت و وظیفۀ بندگی است می پردازند، و خود را به هنگام ایراد‏‎ ‎‏سخنرانی نیز بهره مند از نعمتهای جاری و ساری خداوند حس می کنند.‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 115
‏حضرت امام در تعریف شکر می گویند: شکر، تصور نعمت و اظهار‏‎ ‎‏خشنودی از آن است. به عبارت دیگر، شکر را حالتی نفسانی می دانند که‏‎ ‎‏از: معرفت منعم و شناخت نعمتهای خداوندی حاصل می گردد. بدین‏‎ ‎‏ترتیب، شکر قدردانی و سپاسگزاری از نعمتهایی است که خداوند بر او‏‎ ‎‏نازل فرموده است. البته آثار و ظهور این قدردانی به گونه های مختلف‏‎ ‎‏بروز می کند. به طور مثال، خشنودی در قلب موجب خضوع و خشوع و‏‎ ‎‏محبّت و خشیّت می گردد؛ در زبان موجب ثنا، مدح و حمد می شود؛ و‏‎ ‎‏اعضا و جوارح آدمی را به اطاعت از حضرت منعم، می کشاند. از این رو‏‎ ‎‏امام سه گونه شکر را بیان می کنند:‏

‏     ـ شکر قلب، که تصوّر نعمت است؛‏

‏     ـ شکر به زبان، که آن ثنای منعم است؛‏

‏     ـ شکر به اعضا و جوارح، که به کارگیری اعضا و قوای خویش است در‏‎ ‎‏راه رضایت حضرت منعم.‏‎[4]‎

‏    ‏‏خداوند به حضرت داوود در جواب اینکه ما نخواهیم توانست شکر‏‎ ‎‏تو را به جا آوریم می فرماید:‏

‏     ‏درگاه مرا منشأ و مصدر نعمتی که به تو ارزانی شود دانستی و همه را‎ ‎متوجه من ساختی؛ شکر مرا به جای آورده ای.

‏     ‏‏بنابراین معلوم می گردد، قیام به حق شکر، آنگونه که سزاوار شکر‏‎ ‎‏است، کمتر بر انسانی دست خواهد داد. از این رو می توان سرّ کریمۀ‏‎ ‎‏شریفۀ ‏و قلیلٌ من عبادی الشکور‎[5]‎‏ پی برد. امام نیز معتقدند، شکور کسی‏‎ ‎‏است که رابطۀ خلق را به حق بشناسد؛ یعنی بسط رحمت حق را از اول‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 116
‏ظهور تا پایان آن، و ارتباط نعمتها را با یکدیگر، و آغاز و انجام وجود را‏‎ ‎‏علی ما هو علیه بداند. البته چنین معرفتی جز برای خلّص اولیا که اشرف و‏‎ ‎‏افضل آنان، ذات مقدس نبی ختمی(ص) می باشد، دست ندهد و بیشترِ‏‎ ‎‏مردم محجوب و محروم از این شناختند. از نگاه امام، تا قلب انسان مبتلا‏‎ ‎‏به کدورت شرک است، حقیقت سریان الوهیت حق را در وجود خویش‏‎ ‎‏احساس نمی کند و معنای حقیقی ‏لامؤثر فی الوجود الاّ اللّه  ‏را درک نخواهد‏‎ ‎‏کرد. کسی که نظر به اسباب و وسایط دارد و نعمتها را به ولی نعمت ارجاع‏‎ ‎‏نمی دهد، در حقیقت نه تنها شاکر نیست بلکه کفران نعمت کرده است؛‏‎ ‎‏بتهایی تراشیده و هر یک را مؤثر دانسته؛ گاه اعمال را به خود نسبت‏‎ ‎‏می دهد و خود را متصرّف در امور می خواند، و گاهی طبایع عالم کون را‏‎ ‎‏مؤثر می شمرد. بدین ترتیب نمی تواند شاکر حقیقی باشد.‏‎[6]‎

‏    ‏‏امام معتقدند، شکرگزاری افراد بستگی به معرفت آنان دارد؛‏‎ ‎‏بدین ترتیب از آنجا که معرفت افراد متفاوت است، «شکر» آنان نیز‏‎ ‎‏مختلف می گردد. گاه شکر و رضایت و خشنودی از مواهب ظاهریه‏‎ ‎‏است، گاه به نعمتهای باطنی است، گاه خشنودی از معارف و علوم است‏‎ ‎‏و گاه از تجلیّات الهی است. بنابراین، کمّلین و کسانی که جامع و حافظ‏‎ ‎‏همۀ مراتب ظاهری و باطنیند، شکرشان نیز ظاهری و باطنی سرّی‏‎ ‎‏است.‏

‏     در اینجا می بینیم، حضرت زهرا(س) که یکی از مصادیق کمّلین و‏‎ ‎‏خلّصین عالم آفرینشند، در آن شرایط حساس به شکرگزاری از معبود‏‎ ‎‏می پردازند.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 117

  • )) آداب الصلوة؛ ص 251.
  • )) همان؛ ص 252.
  • )) دیوان امام؛ ص 112.
  • )) شرح چهل حدیث؛ ص 343ـ344.
  • )) سبأ / 13.
  • )) شرح چهل حدیث؛ ص 345.