مقالات

فرازهایی دیگر از خطبه

فرازهایی دیگر از خطبه

‏اهل معرفت برای «وحی» و «الهام» معانی‏‎ ‎‏خاصی ذکر کرده اند؛‏‎[1]‎‏ اما اگر زهرا(س)،‏‎ ‎

‏خدا را اینک در برابر «الهام» شکر می کند؛ شکر او گذشته از مطلق‏‎ ‎‏«الهام»، متوجه الهام خاصی است که او اینک در مسیر آن قرار دارد و‏‎ ‎‏ارزانی شدن چنین نعمتی، شکر می طلبد ‏و له اشُّکْرُ علی مَا اَلْهَمَ ‏و در جملۀ‏‎ ‎الثّناءُ بما قَدَّمْ مِن عموم نِعَم ابتداها و سبوغِ آلاءِ اسدادها‏، «ثنا» نیز تکرار و‏‎ ‎‏استمرار ستایش و سپاس است که نتیجۀ سبوغ آلاء و نعم الهی است و‏‎ ‎‏گویی حضرت از سرشاری و جریان دائمی فیوض الهی، به اصل ‏لا تکرار‎ ‎فی التجلّی ‏اشاره فرموده و خدای منان را، آن به آن در فیاضیت و خلاقیت‏‎ ‎‏می بیند. می بینیم در آنجا حضرت به یکی از حقایق قرآنی اشاره‏‎ ‎‏می فرمایند که: ‏فَارْجِعِ البَصَر هل تَریٰ مِن فطورٍ ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبُ الیکَ‎ ‎البصرُ خاسِئاً و هو حَسیر‏؛ با دقت، نظر خویش را به جهان هستی بیفکن. آیا با‏‎ ‎‏وصف اینکه موجودات، بیشمار و در ظاهر بی ارتباطند، پاشیدگی در میان‏‎ ‎‏آنها می بینی؟ نه، هرگز. مکرر نظر کن. در مقابل عظمت جهان، دیده ات‏‎ ‎‏خسته می شود و در خود احساس حقارت می کنی.‏

‏     پس، همه موجودات جهان آفرینش، در کمال ارتباط و بستگی به‏‎ ‎‏یکدیگر هستند که همان مفهوم واقعی سبوغ ـ یعنی نه کم و نه زیاد است.‏‎ ‎‏از این ارتباط دو نتیجه می توان گرفت: یکی مدیر حکیم و دیگری وحدت‏‎ ‎‏مبدع.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 118
‏     صدرالمتألهین در این مورد چنین فرموده است: ترتیب همه موجودات‏‎ ‎‏با هماهنگی و نظم، دلالت بر این نکته دارد که پدیدآورندۀ آنها یگانۀ‏‎ ‎‏محض است؛ درست همانند اعضای بدن آدمی؛ و با توجه به تفاوتهایی که‏‎ ‎‏بین آنها وجود دارد، از این هماهنگی و ارتباط کامل آنها با یکدیگر، نتیجه‏‎ ‎‏می گیریم که نیروی واحدی بر کل آنها حکمفرماست.‏

‏     یا به تعبیر محیی الدین بن عربی، که عالم را با همه گستردگی و تنوّعش،‏‎ ‎‏به منزله یک پیکر دانسته که دارای قلب و نفس و قوای گوناگون می باشد و‏‎ ‎‏به تعبیر دیگر: عالم، انسان کبیر است و انسان، عالَم صغیر.‏

‏یا به گفتۀ مولی العارفین علی بن ابیطالب که چنین فرموده اند:‏

‏ ‏

أَتُزْعِمُ اِنَّکَ جِرْمٌ صغیرٌ‏        ‏و فیک انْطَؤیٰ العٰالَمُ الاَکبر‎[2]‎

‏ ‏

‏    ‏‏با توجه به مطالب فوق، می فهمیم که صدیقۀ طاهره(س)، رسایی‏‎ ‎‏نعمتهای الهی و موزون و به اندازه بودن احتیاجات مرتبط با یکدیگر و‏‎ ‎‏هماهنگ با نظام را، به نظر آورده و مورد ستایش و ثنا قرار می دهند.‏

‏     در جمله ‏و تمام منن والاها‏ نیز به رمزی بزرگ اشاره فرموده اند که:‏

‏     درک بشری را نوعی ضعف و ناتوانی است، که اگر چیزی را زوال و‏‎ ‎‏نهفتگی نباشد از درک آن عاجز است، و تا چیزی را که نقطۀ مقابل آن‏‎ ‎‏است نبیند، نمی تواند آن را درک کند؛ ‏الاشیاءُ تعْرِفُ باضدادها ‏مثلاً «نور» و‏‎ ‎‏«ظلمت»، چون نور را غروبی هست می تواند بفهمد که نور چیست؟ پس‏‎ ‎‏نور با ضدِ خود شناخته می شود. بنابراین مقدمه، خداوند متعال قابل درک‏‎ ‎‏نیست؛ زیرا آن ذات سُبوح را ضدی متصور نیست.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 119
‏     با این قیاس، باید «ثنا»ی مکرر و ستایش بدون انقطاع را با مطالعۀ‏‎ ‎‏اینکه اگر نعمتها متوالیاً نمی رسید چه می شد، در نظر گرفت.‏

‏     در جملۀ ‏جَمّ عن الإِحصاء عددُها‏، نعمتهای الهی افزونتر از آن است که‏‎ ‎‏بتوان آنها را به شمارش درآورد؛ اگر چه در فرازهای قبلی از کیفیتِ نعمت‏‎ ‎‏سخن به میان آمده بود، اما اینک وقت بیان کمیت است.‏

‏     قرآن می فرماید: ‏و اِن تَعُدّوا نعمةَ اللّٰهِ لا تُحصُوها؛‎[3]‎‏ اگر بخواهید نعمتهای‏‎ ‎‏خدا را شماره کنید نمی توانید.‏

‏     حضرت سجاد(ع) چنین فرموده اند:‏

‏     ‏منزه است خدایی که بر هیچ کس قدرت شناسایی نعمتهای خود را‎ ‎نصیب نکرد، مگر این مقدار که بدانند قدرت شناسایی آن را ندارند، و‎ ‎خداوند متعال این عجز و ناتوانی از درک نعمت را به عنوان سپاسگزاری‎ ‎نسبت به نعمتها قبول فرموده است. چنانکه ناتوانی از معرفت ذاتش را‎ ‎«ایمان» و «اعتقاد» قرار داده است؛ زیرا خود می داند که بشر را یارای چنین‎ ‎معرفتی نیست و هرگز نمی تواند به کُنه خدایی که بالاتر از غایت و انجام‎ ‎است، پی ببرد.

‏     ‏‏خواجه عبداللّه انصاری در «منازل السائرین» اشاره به همین مطلب‏‎ ‎‏دارد. آنجا که می گوید:‏

‏     ‏اموری که موجب می گردد سالک به ادای شکر بپردازد، یکی ملاحظه به‎ ‎نعمتهای سابق و لاحق است، همراه با این اعتقاد که از شمارش آن نعمتها‎ ‎مأیوس باشد؛ و دیگر، غیر متناهی دانستن نعمتها؛ و بالاتر از همه، منت دانستن‎ ‎نعمت؛ یعنی بداند که تفضّلات خداوند همه منّتی است از جانب حضرت

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 120
احدیت؛ زیرا استحقاق و لیاقتِ پذیرا شدن این نعمتهای الهی در وجود ما‎ ‎خاکیان، خود نیز منّتی است بزرگ.

‏     ‏‏اما آنچه از این خطبه فهمیده می شود، این است که حضرت، در آنجا‏‎ ‎‏نمی خواستند تنها به قابل شمارش نبودن نعمتها توجه دهند، بلکه‏‎ ‎‏نتیجه ای که از این خطبه نصیب می گردد می تواند چنین باشد؛ که اگر‏‎ ‎‏شخص، متوجه نعمتهای بی حد و حصر خداوند گردد، به طور دائم خود‏‎ ‎‏را مدیون خالق می داند. معرفت به این حقیقت، هم در عبادت و ایمانش‏‎ ‎‏اثر گذاشته و درمی یابد که از توان شکرگزاری عاجز است، و هم با از‏‎ ‎‏دست دادن نعمتی از نعمتهای دنیوی، خود را در بن بست حس نمی کند و‏‎ ‎‏دلخوش به دیگر نعمتها می گردد؛ چنانچه مصداق عملی چنین حالتی،‏‎ ‎‏وجود حالات خود حضرت صدیقۀ طاهره(س) در هنگام ایراد خطبه‏‎ ‎‏است، در حالی که سخت ترین مصیبتها بر حضرتش فرود آمده که به تعبیر‏‎ ‎‏خودشان، اگر آن غم و اندوه بر روزهای روشن روی آورند، تبدیل به‏‎ ‎‏شبهای تاریک خواهند شد.‏

‏     اگر یادگار پیامبر(ص)، خود توجه به نعمتهای متوالی الهی نداشتند و‏‎ ‎‏رشتۀ ایمانشان به خدا محکم نبود، فشار مصیبتهای جانگداز، مجال‏‎ ‎‏سخن عادی را هم نمی داد، چه رسد به ایراد چنین خطبه ای که به شهادت‏‎ ‎‏هر خوانندۀ سخندانی، مافوق کلام بشری و مادون کلام الهی است.‏

‏     ایشان به خطبۀ خود چنین ادامه می دهند:‏

‏     ‏و اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له، کلمةً جَعَلَ الاخلاصَ تأویلَها و‎ ‎ضُمِّنَ القلوبَ موصولَها و اُنا قیِ الفکرُ معقولَها الممتنع من الأبصارِ رُؤیتُه وَ مِن‎ ‎الاُنس صِفَتهُ و من الاوهامِ کیفیّتُه اِبتدعَ الاشیاءَ لا من شی ءٍ کان قبلها و‎ ‎انشاها... اعزازاً لدعوته.


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 121
‏     ‏‏می بینیم در بخش نخست، از کلمه توحید«لا اله الا اللّه » و روح آن،‏‎ ‎‏یعنی «اخلاص» سخن می گویند و به بیان یگانگی مبدأ و حقیقت و تأویل‏‎ ‎‏آن، که «اخلاص» است می پردازند؛ همان اخلاصی که از آن در قرآن‏‎ ‎‏فراوان یاد شده است و دین الهی را «دین خالص» و سورۀ توحید را سورۀ‏‎ ‎‏«اخلاص» خوانده است. چنین توحید و اخلاصی، با «دل» و «جان» آدمی‏‎ ‎‏و «طبیعت» و «فطرت» انسان در آمیخته است؛ و ایشان در این قسمت از‏‎ ‎‏خطبۀ خویش به «توحید وجودی» و «توحید شهودی» اشاره می فرمایند‏‎ ‎‏که معرکه آرای اهل معرفت، در «وجود» و «وحدت» آن است. ای کاش‏‎ ‎‏مجالی بود که به طرح آن می پرداختیم و نشان می دادیم که فاطمه(س) در‏‎ ‎‏این اشارات کوتاه، چگونه به بزرگان معرفت درس «وحدت» و‏‎ ‎‏«وحدانیت» حق را می دهد.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 122

  •  )) قیصری در مقدمه شرح فصوص؛ ص 36 در تفاوت «وحی» و «الهام» چنین می گوید:       الفرقُ بینَ الاِلْهام و الوَحیَ اَنَّ الاِلهام قد تَحْصلُ من الحقّ لِعامّیٍ بغیر واسطة بالتوجّه الخاصّ        الّذی لَهُ مَع کُلّ موجود و الوَحْیُ یَحصلُ بواسطة... اِنّ الوحَی قدَ یَحْصل بشهود المَلَکِ وَسَماعِ      کَلامهِ فَهُو مِن الکشفِ الشُّهودی المتضمّن المَعْنوی الالهام من المعنوی فقط و ایضاً الوحی      من خواصّ النبوة... و من خواص الولایة.
  • )) تو پنداری همین جرم صغیری          جهانی در نهاد تو نهان است.
  • )) ابراهیم / 34.