فرازهایی دیگر از خطبه
اهل معرفت برای «وحی» و «الهام» معانی خاصی ذکر کرده اند؛ اما اگر زهرا(س)،
خدا را اینک در برابر «الهام» شکر می کند؛ شکر او گذشته از مطلق «الهام»، متوجه الهام خاصی است که او اینک در مسیر آن قرار دارد و ارزانی شدن چنین نعمتی، شکر می طلبد و له اشُّکْرُ علی مَا اَلْهَمَ و در جملۀ الثّناءُ بما قَدَّمْ مِن عموم نِعَم ابتداها و سبوغِ آلاءِ اسدادها، «ثنا» نیز تکرار و استمرار ستایش و سپاس است که نتیجۀ سبوغ آلاء و نعم الهی است و گویی حضرت از سرشاری و جریان دائمی فیوض الهی، به اصل لا تکرار فی التجلّی اشاره فرموده و خدای منان را، آن به آن در فیاضیت و خلاقیت می بیند. می بینیم در آنجا حضرت به یکی از حقایق قرآنی اشاره می فرمایند که: فَارْجِعِ البَصَر هل تَریٰ مِن فطورٍ ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبُ الیکَ البصرُ خاسِئاً و هو حَسیر؛ با دقت، نظر خویش را به جهان هستی بیفکن. آیا با وصف اینکه موجودات، بیشمار و در ظاهر بی ارتباطند، پاشیدگی در میان آنها می بینی؟ نه، هرگز. مکرر نظر کن. در مقابل عظمت جهان، دیده ات خسته می شود و در خود احساس حقارت می کنی.
پس، همه موجودات جهان آفرینش، در کمال ارتباط و بستگی به یکدیگر هستند که همان مفهوم واقعی سبوغ ـ یعنی نه کم و نه زیاد است. از این ارتباط دو نتیجه می توان گرفت: یکی مدیر حکیم و دیگری وحدت مبدع.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 118
صدرالمتألهین در این مورد چنین فرموده است: ترتیب همه موجودات با هماهنگی و نظم، دلالت بر این نکته دارد که پدیدآورندۀ آنها یگانۀ محض است؛ درست همانند اعضای بدن آدمی؛ و با توجه به تفاوتهایی که بین آنها وجود دارد، از این هماهنگی و ارتباط کامل آنها با یکدیگر، نتیجه می گیریم که نیروی واحدی بر کل آنها حکمفرماست.
یا به تعبیر محیی الدین بن عربی، که عالم را با همه گستردگی و تنوّعش، به منزله یک پیکر دانسته که دارای قلب و نفس و قوای گوناگون می باشد و به تعبیر دیگر: عالم، انسان کبیر است و انسان، عالَم صغیر.
یا به گفتۀ مولی العارفین علی بن ابیطالب که چنین فرموده اند:
أَتُزْعِمُ اِنَّکَ جِرْمٌ صغیرٌ و فیک انْطَؤیٰ العٰالَمُ الاَکبر
با توجه به مطالب فوق، می فهمیم که صدیقۀ طاهره(س)، رسایی نعمتهای الهی و موزون و به اندازه بودن احتیاجات مرتبط با یکدیگر و هماهنگ با نظام را، به نظر آورده و مورد ستایش و ثنا قرار می دهند.
در جمله و تمام منن والاها نیز به رمزی بزرگ اشاره فرموده اند که:
درک بشری را نوعی ضعف و ناتوانی است، که اگر چیزی را زوال و نهفتگی نباشد از درک آن عاجز است، و تا چیزی را که نقطۀ مقابل آن است نبیند، نمی تواند آن را درک کند؛ الاشیاءُ تعْرِفُ باضدادها مثلاً «نور» و «ظلمت»، چون نور را غروبی هست می تواند بفهمد که نور چیست؟ پس نور با ضدِ خود شناخته می شود. بنابراین مقدمه، خداوند متعال قابل درک نیست؛ زیرا آن ذات سُبوح را ضدی متصور نیست.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 119
با این قیاس، باید «ثنا»ی مکرر و ستایش بدون انقطاع را با مطالعۀ اینکه اگر نعمتها متوالیاً نمی رسید چه می شد، در نظر گرفت.
در جملۀ جَمّ عن الإِحصاء عددُها، نعمتهای الهی افزونتر از آن است که بتوان آنها را به شمارش درآورد؛ اگر چه در فرازهای قبلی از کیفیتِ نعمت سخن به میان آمده بود، اما اینک وقت بیان کمیت است.
قرآن می فرماید: و اِن تَعُدّوا نعمةَ اللّٰهِ لا تُحصُوها؛ اگر بخواهید نعمتهای خدا را شماره کنید نمی توانید.
حضرت سجاد(ع) چنین فرموده اند:
منزه است خدایی که بر هیچ کس قدرت شناسایی نعمتهای خود را نصیب نکرد، مگر این مقدار که بدانند قدرت شناسایی آن را ندارند، و خداوند متعال این عجز و ناتوانی از درک نعمت را به عنوان سپاسگزاری نسبت به نعمتها قبول فرموده است. چنانکه ناتوانی از معرفت ذاتش را «ایمان» و «اعتقاد» قرار داده است؛ زیرا خود می داند که بشر را یارای چنین معرفتی نیست و هرگز نمی تواند به کُنه خدایی که بالاتر از غایت و انجام است، پی ببرد.
خواجه عبداللّه انصاری در «منازل السائرین» اشاره به همین مطلب دارد. آنجا که می گوید:
اموری که موجب می گردد سالک به ادای شکر بپردازد، یکی ملاحظه به نعمتهای سابق و لاحق است، همراه با این اعتقاد که از شمارش آن نعمتها مأیوس باشد؛ و دیگر، غیر متناهی دانستن نعمتها؛ و بالاتر از همه، منت دانستن نعمت؛ یعنی بداند که تفضّلات خداوند همه منّتی است از جانب حضرت
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 120
احدیت؛ زیرا استحقاق و لیاقتِ پذیرا شدن این نعمتهای الهی در وجود ما خاکیان، خود نیز منّتی است بزرگ.
اما آنچه از این خطبه فهمیده می شود، این است که حضرت، در آنجا نمی خواستند تنها به قابل شمارش نبودن نعمتها توجه دهند، بلکه نتیجه ای که از این خطبه نصیب می گردد می تواند چنین باشد؛ که اگر شخص، متوجه نعمتهای بی حد و حصر خداوند گردد، به طور دائم خود را مدیون خالق می داند. معرفت به این حقیقت، هم در عبادت و ایمانش اثر گذاشته و درمی یابد که از توان شکرگزاری عاجز است، و هم با از دست دادن نعمتی از نعمتهای دنیوی، خود را در بن بست حس نمی کند و دلخوش به دیگر نعمتها می گردد؛ چنانچه مصداق عملی چنین حالتی، وجود حالات خود حضرت صدیقۀ طاهره(س) در هنگام ایراد خطبه است، در حالی که سخت ترین مصیبتها بر حضرتش فرود آمده که به تعبیر خودشان، اگر آن غم و اندوه بر روزهای روشن روی آورند، تبدیل به شبهای تاریک خواهند شد.
اگر یادگار پیامبر(ص)، خود توجه به نعمتهای متوالی الهی نداشتند و رشتۀ ایمانشان به خدا محکم نبود، فشار مصیبتهای جانگداز، مجال سخن عادی را هم نمی داد، چه رسد به ایراد چنین خطبه ای که به شهادت هر خوانندۀ سخندانی، مافوق کلام بشری و مادون کلام الهی است.
ایشان به خطبۀ خود چنین ادامه می دهند:
و اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له، کلمةً جَعَلَ الاخلاصَ تأویلَها و ضُمِّنَ القلوبَ موصولَها و اُنا قیِ الفکرُ معقولَها الممتنع من الأبصارِ رُؤیتُه وَ مِن الاُنس صِفَتهُ و من الاوهامِ کیفیّتُه اِبتدعَ الاشیاءَ لا من شی ءٍ کان قبلها و انشاها... اعزازاً لدعوته.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 121
می بینیم در بخش نخست، از کلمه توحید«لا اله الا اللّه » و روح آن، یعنی «اخلاص» سخن می گویند و به بیان یگانگی مبدأ و حقیقت و تأویل آن، که «اخلاص» است می پردازند؛ همان اخلاصی که از آن در قرآن فراوان یاد شده است و دین الهی را «دین خالص» و سورۀ توحید را سورۀ «اخلاص» خوانده است. چنین توحید و اخلاصی، با «دل» و «جان» آدمی و «طبیعت» و «فطرت» انسان در آمیخته است؛ و ایشان در این قسمت از خطبۀ خویش به «توحید وجودی» و «توحید شهودی» اشاره می فرمایند که معرکه آرای اهل معرفت، در «وجود» و «وحدت» آن است. ای کاش مجالی بود که به طرح آن می پرداختیم و نشان می دادیم که فاطمه(س) در این اشارات کوتاه، چگونه به بزرگان معرفت درس «وحدت» و «وحدانیت» حق را می دهد.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 122