مقالات

رابطۀ عاشقانه

رابطۀ عاشقانه

‏امام معتقدند تنها با شهپر عشق می توان از‏‎ ‎‏ظلمت و کدورت حجب بیرون آمد و به‏

‎ ‎‏وصال معشوق رسید «محبت و اشتیاق و عشق... براق معراج و رفرف‏‎ ‎‏وصول است».‏‎[1]‎‏ از نظر ایشان همۀ موجودات از موهبت عشق‏‎ ‎‏برخوردارند و بنی نوع انسان به آن مفطور است. قوام عالم هستی بر مبنای‏‎ ‎‏حب است، و ملک و ملکوت بر مبنای حب اداره می شود.‏‎[2]‎‏ عشق در‏‎ ‎‏مکتب امام، مظهر بی رنگی، صفا و خلوص است. از این رو با هرچه شأن‏‎ ‎‏غیریت و دوگانگی داشته باشد در ستیز است. بنابراین، ستیز ذاتی میان‏‎ ‎‏شک و ایمان عادتی با عشقِ خردسوز از میان می رود و گوهر ناپیدای‏‎ ‎‏انسان (روح) که در محدودۀ عقل نمی گنجد، از اسارت آن آزاد می گردد.‏‎ ‎‏عشق از نگاه ایشان حقیقتی ازلی و جاویدان است و در پرتو آن حیات،‏‎ ‎‏کمال، امید تحرک، وحدت و فنا معنی می یابد. بنابراین، عشق از این منظر،‏‎ ‎‏احساس معشوق به عاشق یا علاقۀ عاشق به معشوق نیست، بلکه حقیقت‏‎ ‎‏واحد و منزهی است که گاه به صورت عاشق جلوه می کند و گاه در چهرۀ‏‎ ‎‏معشوق متجلی می گردد. به گفته غزالی «عشق را جز به عشق نتوان‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 151
‏یافت»‏‎[3]‎‏ پیر ما، معتقد است؛ عشق به عاشق توان می بخشد و او را به‏‎ ‎‏خلاقیت وامی دارد، چون آتشی سراپای وجود عاشق را فرامی گیرد و او را‏‎ ‎‏از نقص و کدورت، کثرت بینی و خودخواهی پاک می سازد. از این رو‏‎ ‎‏انسان عاشق در هر چه می نگرد جلوۀ محبوب خویش را می بیند، و قبل از‏‎ ‎‏شنیدن هر صدایی صدای معشوق خود را می شنود. ‏ما رأیت شیئاً الاّ رأیتُ‎ ‎قبله و بعده و معه.‎[4]‎‏ بنابراین، وحدت را در کثرت می بیند و کثرات را شأن و‏‎ ‎‏جلوه ای از یک حقیقت واحد می داند «با که گویم که بجز دوست نبیند‏‎ ‎‏هرگز»؛‏‎[5]‎‏ یا «جز تو در محفل دلسوختگان ذکری نیست».‏‎[6]‎‏ پس، اگر‏‎ ‎‏عشق در آغاز، انسان را به فنای از خود می کشاند؛ اما در عوض او را به‏‎ ‎‏حیاتی جاویدان رهنمون می سازد، نشاطی دائمی و شور و شعفی وصف‏‎ ‎‏ناشدنی سراپای چنین عاشقی را فرامی گیرد و او را توان می بخشد تا‏‎ ‎‏حرکتی از «لا» (نفی خود و انیت خود و هر گونه شرک) آغاز کرده، و به‏‎ ‎‏آستانۀ «الاّ اللّه » بار یابد و حقیقت کریمۀ شریفه «لا اله الاّ اللّه » را در خود‏‎ ‎‏محقق سازد. بنابراین، عرفان به نوآموز خود می آموزد که این عشق فطری‏‎ ‎‏را که در اثر رؤیت جمال محبوب حاصل شده است،‏‎[7]‎‏ با اختیار و ارادۀ‏‎ ‎‏خویش شکوفا سازد؛ و از آنجا که رؤیت جمال محبوب جز با قلب پاک و‏‎ ‎‏چشم پاک حاصل نمی شود، زهدورزی و ریاضت و تهذیب نفس بر انسان‏‎ ‎‏عارف عاشق لازم است. در چنین ساحتی است که عاشق با متخلق شدن‏
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 152
‏به اوصاف محبوب به رنگ او درمی آید، فنا را قبلۀ بقا ساخته تا به معشوق‏‎ ‎‏حقیقی خویش نایل گردد. عاشق در بدایت امر به قرب و وصال محبوب‏‎ ‎‏می اندیشد؛ ولی چون به مرتبۀ کمال رسد معنی و صورت بر او غالب‏‎ ‎‏می گردد. فداکاری و ایثار بر خویشتن بینی چیره می گردد و همتی والا‏‎ ‎‏می یابد و به «محبوب مقید» نمی اندیشد. چنین انسانی از «من» و «ما»‏‎ ‎‏فراتر می رود و در بحر احدیت غوطه ور می گردد. نه از عذاب فراق‏‎ ‎‏محبوب بیمناک می شود، نه به نعیم جنت دلخوش، نه خوف می شناسد نه‏‎ ‎‏با رجا آشناست؛ زیرا این دو به زمان ماضی و مستقبل تعلق دارند و او در‏‎ ‎‏دریایی غوطه ور است که در آنجا زمان دخالت ندارد. در حقیقت «نه‏‎ ‎‏متنعّم بود به صبح وصال، نه متألّم شود به شام فراق» از این مرحله نیز‏‎ ‎‏عاشق عارف بالاتر می رود و به مرحله ای می رسد که از کامروایی محبوب‏‎ ‎‏خویش لذت می برد هر چند خلاف مراد و دلخواه خود باشد، در نزد‏‎ ‎‏چنین عاشقی قهر و لطفِ محبوب برای او یکسان است «پسندد آنچه را‏‎ ‎‏جانان پسندد» زیرا هر گونه ترجیح و گزینشی از آثار و بقایای وجود و آرزو‏‎ ‎‏و خواستۀ اوست، حال آنکه او به مقام تسلیم، فنا و استغراق در محبوب‏‎ ‎‏رسیده است. به این ترتیب از نظر امام قویترین ارتباط میان انسان و خدا‏‎ ‎‏رابطه ای است عاشقانه که انسان را از هر گونه کثرت طلبی و شرک رها‏‎ ‎‏ساخته، و او را به توحید رهنمون می سازد و حصول چنین عشقی را نتیجۀ‏‎ ‎‏صفای درون و ریاضت شرعی می دانند. در این صورت است که چشم‏‎ ‎‏حقیقت بین انسان گشوده می شود و جمال الهی را مشاهده می کند، و از‏‎ ‎‏آنجا که لازمۀ جمال، عشق حب است با رؤیت جمال محبوب به مقام‏‎ ‎‏والای عشق مشرف می گردد و از دغدغه و تشتت خاطر رهایی می یابد و‏‎ ‎‏فقط به معشوق خود می اندیشد (همان گونه که در عشقهای مجازی چنین‏
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 153
‏است، عاشق فقط به معشوق خود می اندیشد و شاید راز اینکه عشق‏‎ ‎‏مجازی را قنطرۀ عشق حقیقی دانسته اند. «المجاز قنطرة الحقیقة» این‏‎ ‎‏باشد که در این مرحله عاشق فقط از یک معشوق دل برمی کند. حال آنکه‏‎ ‎‏در ابتدا از معشوقهای بیشماری جدا گشته بود).‏

‏     عاشق از فردیت خود رها می گردد و به کل هستی متصل می شود.‏‎ ‎‏چنین انسانی از منظر امام، انسان کامل یا ولیّ است و می تواند واسطة‏‎ ‎‏العقد و هادی مردمان و انسانهای معمولی باشد. چنین انسانی مظهر تامّ و‏‎ ‎‏تمام جمیع اسمای الهی است. او از وجه ربوبی اش به عالم قدس‏‎ ‎‏می پیوندد و در نتیجه بر کل کائنات و عالم هستی اشراف و اطلاع می یابد‏‎ ‎‏و از جنبۀ جسمانی با انسانها مرتبط شده، و فیض و نور الهی را به آنها‏‎ ‎‏می رساند. بدین ترتیب هادی و مکمل انسانهای معمولی می گردد. چنین‏‎ ‎‏انسانهایی از افق درخشان دریچه ای که به مخزن اسرار الهی گشوده‏‎ ‎‏می شود، بهره مندند و پیوسته از این دریچه کسب فیض می کنند.‏

‏     انسان کامل در عرفان آیینه ای است که حضرت حق خود را در آن‏‎ ‎‏می نگرد و از طریق او به مخلوقات خویش فیض می رساند.‏‎[8]‎‏ در حقیقت‏‎ ‎‏چنین انسانی جلوه گاه حق در ناسوت است و مظهر ربوبیّت حضرت حق‏‎ ‎‏در لباس بشریت، خداوند در کمال استغنا و بی نیازی در لباس عبودیت‏‎ ‎‏ظاهر می شود. محیی الدین بن عربی رابطه خدا با عالم هستی را رابطۀ کل‏‎ ‎‏با اجزای خویش می داند.‏

‏     و معتقد است همان گونه که کل به اجزای خویش گرایش دارد، اجزا نیز‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 154
‏به کل گرایش خواهند داشت،‏‎[9]‎‏ البته ناگفته روشن است که منظور او جزء‏‎ ‎‏و کل مقداری نیست که در علوم ریاضی کاربرد دارد، جزء و کل ذهنی هم‏‎ ‎‏نیست که در منطق مطرح می شود و جزء و کل وجودی هم که فیلسوف از‏‎ ‎‏آن سخن می گوید نخواهد بود، بلکه جزء و کل عرفانی است که عبارت‏‎ ‎‏است از «اطلاق» و «تقیید» یعنی ذات حضرت حق، «مطلق» است و‏‎ ‎‏هستی محض و عالم هستی تعیّن و نمود وجود اوست، او در حقیقت‏‎ ‎‏«بود» است و نظام هستی «نمودِ» او حال می گوییم آن «بود» به «نمود»‏‎ ‎‏خویش گرایش دارد و همان گونه که اجزا در تحقق خویش مدیون کلند،‏‎ ‎‏کلیّت کل نیز به داشتن اجزای خویش است. پس گرایش کل به جزء، یا حق‏‎ ‎‏تعالی به عالم هستی و موجودات و مخلوقات، خود گرایشی است که به‏‎ ‎‏خود دارد و اگر می بینیم بندگان خاص خدا به خدا مشتاقند، در قرآن کریم‏‎ ‎‏و در داستان حضرت داوود می شنویم که خداوند می فرماید: من نیز به‏‎ ‎‏آنان مشتاقترم ‏انّی اشدَّ شوقاً الیه‏؛ زیرا شوق به درک بستگی دارد و از آنجا که‏‎ ‎‏خداوند منبع ادراک و آگاهی است، طبیعی است شوق او بیشتر باشد.‏

‏     حاصل آنکه، برخلاف نظر برخی از متشرعین که رابطۀ عاشقانه میان‏‎ ‎‏انسان و خدا را رد کرده اند،‏‎[10]‎‏ امام بر مبنای اصل وحدت وجود مُباینت‏‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 155
‏میان حق و خلق را بشدت منکر بوده، و هر گونه کثرت و دوگانگی و تغایر‏‎ ‎‏را امری اعتباری می دانند. در نگاه امام، هر چه هست اوست، عالم امکان‏‎ ‎‏و جهان کثرات، همه و همه مظهر صفات و اسمای آن یگانه اند، بنابراین،‏‎ ‎‏هر پدیده ای در عالم، مظهری است که از مُظهِر حکایت می کند؛ بنابراین،‏‎ ‎‏عالم آفرینش با همۀ گستردگی اش جلوه و پرتو ذات واحده ای است که‏‎ ‎‏خود را در آیینه های رنگارنگ و تعینات متعدد ظاهر ساخته است. از نگاه‏‎ ‎‏عارف وحدت وجودی؛‏‎[11]‎‏ عالم، صورت هویت حق است و مخلوقات‏‎ ‎‏نمود خالقیت حقند. عرفانی که به ارتباط و عشق میان خالق و مخلوق‏‎ ‎‏قائلند، از آیه شریفۀ ‏و نفخت فیه من روحی‎[12]‎‏ و حدیث معروف ‏خلق آدم‎ ‎علی صورته ‏استفاده کرده، بر مدعای خود تاکید می ورزند. برخی از اینان‏‎ ‎‏محبت حضرت حق را مقدمۀ محبت مخلوق دانسته و به آیۀ شریفۀ ‏یحبّهم‎ ‎و یحبونه‎[13]‎‏ استناد می کنند و معتقدند، این عشق دوطرفه میان خالق و‏‎ ‎‏مخلوق، اول بار از حضرت حق آغاز گردیده، و عارف باید با رهوار عشق‏‎ ‎‏خود را به او متصل سازد. چنین انسانی خود را آیینه ای می داند که خداوند‏‎ ‎‏در او تجلی کرد، و خود را جز نمودی از آن حقیقت نمی داند. او رابطۀ‏‎ ‎‏خود را با خالق هستی رابطۀ ظاهر و مظهر می بیند؛ اگر احتیاج خود را به‏‎ ‎‏خالق خود درک می کند، در عوض اشتیاق حضرت حق را نیز به خود‏
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 156
‏احساس می کند و تا آنجا به پیش می رود که با خدای خویش عاشقانه به‏‎ ‎‏دَلال می پردازد و می گوید:‏

‏ ‏

گر آیینه محبی من نبود‏       ‏ظاهر نشود جمال محبوبی تو

‏ ‏

‏     ‏‏زیرا می داند:‏

مطلق بی مقید نباشد و مقید بی مطلق صورت نبندد؛ اما مقید محتاج است به‎ ‎مطلق و مطلق مستغنی از مقید؛ پس استلزام از طرفین است و احتیاج از یک‎ ‎طرف، اما استغنای مطلق به اعتبار ذات است و الاّ ظهور اسمای الوهیت و‎ ‎تحقق نسبت ربوبیت بی مقید، از محالات است.‎[14]‎

‏    ‏‏از نگاه امام، انسان مظهر «اسم» و صفت حضرت حق است و از طریق‏‎ ‎‏همان «اسم» یا «عین ثابت»‏‎[15]‎‏ با خدای خویش مرتبط می شود و خدای را‏‎ ‎‏همان گونه می شناسد که در وجودش ظهور یافته است. نهایت و پایان سیر‏‎ ‎‏عارف در سفر انفسی، رسیدن به ربّ خویش است. او فقط می تواند‏‎ ‎‏اسمی از اسمای خداوند را بشناسد. فقط انسان کامل که مظهر اسم‏‎ ‎‏«اللّه »‏‎[16]‎‏ است، قدرت معرفت به «اللّه » را داراست. از این رو می توان به‏‎ ‎‏معنای سخن پیامبر اکرم(ص) که فرمود: ‏من عرفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربّه ‏پی برد و‏‎ ‎‏علت اینکه نفرمود «عرف اللّه » را در این حقیقت خلاصه کرد که این ربّ‏‎ ‎‏که شناخته می شود ذات الوهیت نیست، بلکه خدای ظاهر شده در نفس‏‎ ‎‏هر موجودی است که محبوب و مطلوب اوست. به طور مثال اگر خداوند‏‎ ‎‏به صورت آتش بر حضرت موسی جلوه کرد، دلیل آن بود که جناب‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 157
‏موسی(ع) طالب آتش بود (آتش، رمز غلبۀ معشوق و سوز و گداز از عشق‏‎ ‎‏است) از این رو خداوند به صورت مطلوب و محبوب او بر او متجلی‏‎ ‎‏گردید.‏

‏     باری، اعتقاد به پذیرش رابطه ای محبت آمیز میان خالق و محبوب،‏‎ ‎‏شور و شعفی در انسان طالب حقیقت ایجاد می کند، او همواره خود را‏‎ ‎‏تحت عنایت و محبت خالق حس می کند و با تمام وجود کلام خدای را که‏‎ ‎‏فرمود: ‏نحن اقرب الیه من حبل الورید‎[17]‎‏ می شنود. فهم این قرب او را به وجد‏‎ ‎‏می آورد. چنین انسانی، کریمۀ ‏انا للّه و انا الیه راجعون‎[18]‎‏ را به جهان پس از‏‎ ‎‏مرگ حوالت نمی دهد، هم اینک نیز درمی یابد که به سوی او در حرکت‏‎ ‎‏است. او خود را در محضر خدا حس می کند و خدا را بر خود ناظر‏‎ ‎‏می بیند. جملۀ معروف پیر ما که فرمود «عالم محضر خداست، در محضر‏‎ ‎‏خدا معصیت نکنید»‏‎[19]‎‏ مبیّن این نگرش است. در عرفان امام، انسان از‏‎ ‎‏عظمت خاصی برخوردار است، موجودی است ذاتاً الهی و آسمانی،‏‎ ‎‏نغمۀ ایزدی از عالم غیب بر قلب او دمیده، و او را خلعت خلیفه گی‏‎ ‎‏بخشیده، و انسان در عالم طبیعت می تواند با آگاهی و معرفت و محبت و‏‎ ‎‏مجاهده و تهذیب نفس و ذکر مدام و تصفیه باطن، حقیقت را در وجود‏‎ ‎‏خویش حس کند. چنین انسان ره یافته ای، از منظر امام می تواند هدایتگر‏‎ ‎‏و مرشد انسانها قرار گیرد. با دعایی از حضرت ایشان به سخن خود پایان‏‎ ‎‏می بخشم.‏

‏     ‏خداوندا، تو به ما توفیق عنایت کن... تو معنی الحمدللّه رب العالمین را

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 158
به ما بیچاره های غافل، که همۀ محامد را به خلق نسبت می دهیم بفهمان. ...‎ ‎تو حقیقت ما اصابَکَ من حسنةِ فَمِن اللّه و ما اصابَکَ من سیئةِ فمِنْ نفسِک را‎ ‎به ما بنما. ... ما اهل حجاب و ظلمتیم و اهل شرک و نفاق، ما خودخواه و‎ ‎خودپسندیم، تو حب نفس و حب دنیا را از دل ما بیرون کن، تو ما را خدا‎ ‎خواه و خداپرست کن. انکَّ علی کل شی ءٍ قدیر.‎[20]‎

بهمن سال 1378 ـ کانادا


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 159

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 160

  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 76 ؛ شرح چهل حدیث؛ ص 127.
  • )) شرح چهل حدیث؛ ص 127.
  • )) غزالی، احمد؛ شروح سوانح؛ ص 21.
  • )) منسوب به حضرت علی(ع)، علم الیقین؛ ج 1، ص 49.
  • )) دیوان امام؛ ص 66.
  • )) همان جا.
  • )) بزرگانی چون افلاطون در رسالۀ فایدروس، ضیافت و احمد غزالی در سوانح نیز معتقدند، عشق با مشاهدۀ جمال آغاز شده است.
  • )) محیی الدین بن عربی؛ فصوص الحکم؛ فص آدمی، انتشارات الزهرا، چاپ اول، دی 1366، ص 48 و 50.
  • )) شرح قیصری؛ فص محمدیه، فصوص الحکم؛ محیی الدین بن عربی؛ ص 216.
  • )) اینان در مقام برهان می گویند، لازمه یا شرط معرفت و محبت، جنسیت است و عشق از جنسیت و هماهنگی دو روح منبعث می شود؛ و از آنجا که هیچ سنخیتی میان حق و مخلوق وجود ندارد، بنابراین رابطۀ عاشقانه برقرار نخواهد شد. به عبارت دیگر، اینان بر این باورند که خداوند با تمام ذات با مخلوقات خود متباین است و هیچ گونه مناسبتی میان آنها موجود نیست تا محبتی متصور شود، و باز در لسان دیگر می گویند، محبت نوعی اراده است و به معرفت بستگی دارد و از آنجا که ارادۀ بنده بر چیزی تعلق می گیرد که اولاً، از امور ممکنه باشد ثانیاً، حادث باشد تا تصرف در آن متصور شود، و چون خداوند «قدیم» است، متعلق ارادۀ بنده نتواند بود و تصرف حادث در قدیم امکانپذیر نیست. عشق صوفیانه، جدال فقیه یا زاهد صوفی، جلال ستّاری، نشر مرکز، چاپ دوم 1375، ص 142.
  • )) محی الدین بن عربی که در سال 638ـ560 می زیسته است، عارفی است که اصل اصیل «وحدت وجود» را تبیین کرده، و بعضی معتقدند مبنای نظری او را می توان در فلسفۀ افلاطون و مذهب بودا جستجو کرد ـ ابن عربی توانست تجلی صانع در مجالی صنع را، را با نگرشی وسیع و وضع مصطلحات نوین و ارائه براهین منطقی تقویت کرده، و به صورت مکتبی، فلسفی ـ عرفانی درآورده. تفکر او بر عرفا و فلاسفه و شعرای بعد از او تأثیر شگرفی داشته است.
  • )) حجر / 29.
  • )) مائده / 54 .
  • )) جامی، عبدالرحمن؛ لوایح؛ ص 22.
  • )) اعیان ثابته، صور حقایق اسمای الهی اند.
  • )) اللّه ، اسم مستجمع جمیع صفات است.
  • )) ق / 16.
  • )) بقره / 156.
  • )) صحیفه امام؛ ج 13، ص 461.
  • )) شرح چهل حدیث؛ ص 71.