تعریف صبر
خواجه عبداللّه انصاری در تعریف «صبر» می گوید: الصبرُ حَبْسُ النفس علی جَزَعٍ کامنٍ عن الشکوی.
از تعریف خواجه دو نکته را می توان دریافت:
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 200
الف) اگرچه شخص «صابر» در درون احساس ناراحتی کرده، و سنگینی غم و اندوه را با تمام وجود حس می کند؛ اما به خاطر حضرت محبوب بر غیرحق شکوه و شکایت نمی برد.
ب) هرچند صابر به غیرحق شکوه نمی کند، اما به این معنا نیست که با خدای خویش به درددل و راز و نیاز نمی پردازد. چنانکه می بینیم حضرت ایوب پس از آنکه مشکلات و رنجهای فراوان بر او مستولی می شود به خداوند شکوه می کند که انی مسنّی الشیطان بنُصبٍ و عذابً و در عین حال خدای مهربان همچنان او را به صفات پسندیده «صابر» و «اوّاب» (رجوع کننده به حق) می ستاید و می فرماید: انّا وَجَدْناه صابراً نعم العبد انَّه اوّاب. حضرت یعقوب نیز که از صابرین است می گوید: انّما اَشکوا بثی و حُزْنی الی اللّه . حاصل سخن آنکه، شکوه و شکایت کردن در پیشگاه خداوند منافاتی با مقام صبر ندارد، و گاه عدم اظهار دردمندی نزد خدا نوعی گستاخی به حساب آید. پس، صبّار کسی است که صبرش برای خداست و با قدرت اعطا شده از طرف خداوند به چنین مقامی راه می یابد.
پیر هرات «صبر» را برای مبتدیان دشوار و برای سالکین وادی محبت امری وحشتناک و بالاخره برای موحدین امری ناپسند می شمارد.
برای عامّه از آن جهت دشوارترین و سخت ترین منزل است، که آنان در آغاز راهند و به ریاضت عادت نکرده، و آزمودگی لازم را نیافته اند و در
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 201
برابر ناملایمات و حوادث بی تابی می کنند.
اما برای کسانی که در وادی محبت سیر می کنند، منزلی وحشتناک است؛ زیرا اقتضای مقام محبت مأنوس شدن با محبوب و راضی بودن از همۀ اعمال و افعال اوست. سالک در این منزل پسندد هرچه را جانان پسندد و در هر بلا و مصیبتی، دست زیبا و نوازشگر فرستندۀ بلا را می بیند. او در مقامی سیر می کند که همواره خواسته محبوب را بر خواستۀ خود ترجیح می دهد. به عبارت دیگر، خواسته ای در مقابل محبوب از خود ندارد.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ ای عجب من عاشق این هر دو ضدّ
حالِ سالک در این وادی چنان است که شاعر عرب زبان می گوید:
اُریدُ وصالَه و یریدُ هجری فَاتْرُک ما اریدُ لما یُرید میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام او نهایتاً، خواجه برای سالکانی که در وادی توحید گام گذاشته اند صبر را ناپسند می داند، زیرا صابر در این حقیقت نوعی دعوی پایداری و مقاومت در برابر مصاید و شداید می کند؛ گرچه آنها را از جانب محبوب می بیند و به جان می خرد؛ اما خود این دعوی می تواند نوعی سرکشی نفس باشد؛ حال آنکه مقتضای حال توحید فنای نفس است.
امام خمینی(س) نیز در بیان صبر، تعریف خواجه عبداللّه و محقق طوسی را پذیرفته، و می گویند:
صبر متقوّم به دو امر است؛ یکی آنکه از آن ناملایم که بر او وارد
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 202
می شود کراهت داشته باشد در باطن؛ و دیگر آنکه خودداری کند از اظهار شکایت و جزع.
ایشان در جایی دیگر از صبر سخن می گوید و آن را از جنود عقل و لوازم فطرت مخموره می دانند و در مقابل، جزع و بی تابی را از جنود جهل و از لوازم فطرت محجوبه می شمارد. از نظر امام خمینی(س) فطرت اصلی انسان، خداخواه و خدابین است. او عاشق کمال و جمال مطلق است. بنابراین، هر چه از جانب خداوند بر او وارد شود، اگر چه به حسب طبیعت او ناگوار است؛ اما هرگز اظهار جزع نمی کند سالک طریق به تعبیر امام «جزع از واردات حق را عیب شمارد».
اما اگر این فطرت خداجو و خدابین در حجب نفسانی گرفتار آید ناشکیبا می شود و اگر زنگار خودبینی و خودخواهی مرآت قلب او را فراگرفت؛ بر واردات بی تابی و جزع کند و از فقدان مطلوبات طبیعیه ناشکیبایی ورزد.
حضرت امام خمینی(س) بعد از بیان این تعاریف اشاره می کند که صبر مقامی است برای متوسّطان؛ یعنی کسانی که هنوز در راهند و به مقصد نرسیده اند. زیرا مادامی که نفس از واردات از جانب حق تعالی کراهت دارد و در کمون و بطونش از آنها جزع داشته باشد، مقام معارف و کمالاتش ناقص است.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 203