توکل
توکل، یکی از مقامات و ملکات نفسانی است، که سالک الی اللّه در سفر معنوی خود
باید آن را کسب کند. توکل درلغت به تعبیر راغب اصفهانی واگذارکردن امری است به معتمدی، از این جهت که شخص خود را در انجام آن کار عاجز و ناتوان ببیند.
اما در اصطلاح عرفانی منزل و مقامی است که سالک طریق حق برای رسیدن به یقین و بار یافتن به پیشگاه حضرت محبوب می باید آن را بپیماید، بزرگان عرفان، توکل را نشأت گرفته از ایمان می دانند ومعتقدند شخص متوکل باپیمودن مقام توکل می تواند به منزل «یقین» راه یافته ونهایتاً ازمقام «یقین» گذشته و به مقام «توحید» نایل شود. حمدون قصار در مقام پاسخ سؤال از توکل می گوید: «چگونه سخن گوید در توکل آن را که هنوز درست نشده باشد حال ایمان».
تعریف توکل: از ابوتراب نخشبی نقل شده است که التوکل طرح البدن فی العبودیه وتعلق القلب بالربوبیه.
ذوالنون مصری گوید: التوکل ترک تدبیر النفس والانخلاع من الحول
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 213
والقوه حمدون قصار در جمله ای بسیار کوتاه در این باره می گوید التوکل هو الاعتصام باللّه خواجه عبداللّه نیز درمعنای آن می نویسد : التوکل کله الامر کله الی مالکه والتعویل علی وکالته. و هو من اصعب منازل العامه علیهم. و اوهی السبل عند الخاصّه، لانّ الحق قد وکل الامورکلّها الی نفسه، و أیاس العالم من ملک شی ء منها.» توضیح اینکه، عامه مردم به سبب دلبستگی و تعلّق خاطری که به امور دنیایی دارند و در حجاب طبیعت گرفتارند واگذارکردن امور به خداوند برایشان دشوار می باشد زیرا دراین واگذاری نگران از دست دادن خود، اموال و داراییها و اختیارات خود می باشند. اینان به عقل خود تکیه می کنند و معتقدند خداوند چنین خواسته که انسان باعقل و درایت خود همۀ امور خویش را به دست گیرد. ازاین رو رهاکردن و واگذار نمودن بر ایشان دشوار است؛ اما علت اینکه برای خاصان، منزلی سست و بی بنیان است به طور یقین دریافته اند که همه امور به دست خداوند است. کریمه شریفۀ «لیس لک من الامر شی ء» را که خداوند به اکمل موجودات حضرت ختمی مرتبت فرموده است، با تمام وجود دریافته اند. بنابراین، در نظر آنان واگذار نمودن اموری که خود مالک آن نیستند امری واهی است. خواجه عبداللّه در پایان اشاره می کند که خداوند همه انسانها را مایوس گردانیده، از اینکه خود مالک چیزی باشند. امام در تعریف توکل به گفته برخی از بزرگان عرفان اشاره می کنند و می گویند: «التوکل علی اللّه :
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 214
انقطاع العبدالیه فی جمیع مایامله من المخلوقین». امام توکل را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره می دانند و معتقدند توجه ناقص به کامل مطلق، برای رفع نقص و احتیاج او، فطری و جبّلی است. از دیدگاه امام یکی از احکام فطرت مخموره فطرت افتقار است و همه موجودات به زبان گویای فطرت می گویند ماها محتاجیم به موجودی که چون خود ما، محتاج و مفتقر نباشد و ما مستظّل از کاملی هستیم که چون خود ما سلسلۀ ممکنات، مستظلّ به غیر نباشد و در قسمتی دیگر می گویند کسی که در همه جهات وجودیه محتاج و مفتقر است نتواند... سدّ خلتّ و طرد اعدام از ما کند و... به لسان حال و ذات و فطرت می گوید:
ذات نایافته از هستی، بخش کی تواند که شود هستی بخش
از دیدگاه امام کسی که با نگاه استقلالی به اشیاء و پدیده ها می نگرد طبیعتاً به آنها تمسک می جوید و از حق منقطع می شود؛ چنین شخصی مضطرب و متزلزل می گردد و این حالت اضطراب و تمسّک به دنیا و مادیات در قلبش روز افزون می شود و به بلیّه حرص مبتلا می گردد ؛ امام حرص را در مقابل توکل دانسته، و از جنود جهل و ابلیس برمی شمرند. از نظر امام توکل پس از ایمان به چهار حقیقت حاصل می شود و آن چهار امر را ارکان توکل برمی شمرند: 1ـ ایمان به آگاهی وکیل در مورد احتیاجات موکل؛ 2ـ ایمان به قدرت وکیل در بر آوردن حاجات موکل؛ 3ـ بخل
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 215
نداشتن وکیل؛ 4ـ محبت و رأفت داشتن.
و ایشان تصریح می کنند که مجرد علم و اعتقاد کافی نیست بلکه ایمان به امور فوق الذکر موجب حصول توکل و اعتماد به وکیل می شود.
از این رو بزرگان عرفان، توکل را نتیجه ایمان دانسته اند.
حضرت امام در مقام بیان استفاده غلط و برداشت ناصحیح از مقام توکل به نکته ظریفی اشاره می کنند و متذکر می شوند که توکل هرگز با کسب و کار منافات ندارد. بلکه ترک کسب و تصرف به بهانۀ توکل، از نقصان است و جهل، زیرا که توکل ترک اعتماد به اسباب است و رجوع اسباب است به مسبّب الاسباب، پس با وقوع در اسباب منافات ندارد. از منظر امام، ترک هرگونه کوشش به نام توحید و توکل و به کارنگرفتن قوایی که حق تعالی به بندگان خویش عطا فرموده به این بهانه، از جهل به مقام توحید وتوکل است؛ زیرا که حقیقت توحید در یافتن آن است که تمام تصرفات خلقی، حقی است.
پیر هرات در مورد درجات توکل می گوید: توکل، سه درجه دارد و تمام این درجات سه گانه، مربوط به عامۀ مردم است.
الدرجة الاولٰی التوکّل مع الطلب ومعاطاة السبب، علی نیّة شغل النفس ونفع الخلق و ترک الدعوی.
توضیح اینکه، سالک در این مرحله بر خداوند توکل می کند و این توکل او با طلب و درخواست همراه است. سالک در این مرحله به اسباب و مسببات تمسک می کند به این منظور که نفس خود را مشغول سازد تا
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 216
مبادا گرفتار مفاسد اخلاقی مانند عجب، کبر، خودبینی و خودپرستی گردد.
الدرجة الثانیة التوکل مع اسقاط الطلب و غضّ العین عن السبب، اجتهاداًفی تصحیح التوکل و قمع تشرّف النفس، و تفرغاً الی حفظ الواجبات.
توضیح آنکه، سالک با توکل بر خداوند هیچ گونه درخواست و مسألتی از غیر خداوند ندارد واز رؤیت هر سبب و علتی چشم پوشی می کند و تنها به مسبب الاسباب می نگرد؛ زیرا متوکل حقیقی کسی است که فقط به خدا تکیه دارد و علل را در ید قدرت او توانمند می بیند. خواجه عبداللّه انصاری به این نکته ظریف می رسد که سالک از اسباب چشم پوشی می کند و فقط به مسبّب الاسباب می نگرد. از آنجا که چنین حالتی ممکن است او را گرفتار غرور و عجب و کبر نماید، به سرکوبی نفس خود می پردازد و برای اینکه بتواند واجبات شرعی خود را به نحو نیکویی انجام دهد تلاش و کوشش می کند.
الدرجة الثالثة التوکل مع معرفة علل التوکل النازعة الی الخلاص من علة التوکل؛ و هوان یعلم ان ملکة الحق تعالی للاشیاء ملکة عزّة، لایشارکه فیها مشارک، فیکل شرکته الیه. فان من ضرورة العبودیة ان یعلم العبد انّ الحقّ هو مالک الاشیاء کلّها وحده.
توضیح مطلب اینکه، سالک در چنین مرحله ای به شهود توحید افعالی بار می یابد و به معرفت حقیقی نایل می شود و به نواقصی در توکل پی می برد. از این رو با آن به منازعه برمی خیزد.به عبارت دیگر، سالک در می یابد که مالک حقیقی خداوند است و این مالکیت مخصوص اوست
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 217
و ملکیتی است بر پایۀ عزّت و چیرگی، از این رو کسی را در مالکیت با خداوند شرکتی نیست. با توجه به این معرفت، واگذارنمودن، ادعایی است باطل؛ زیرا درحقیقت بنده بر هیچ امری مالکیت ندارد تا آن را به خداوند واگذارنماید. پس نه تنها انتساب امری به خود، ناپسند و ناروا است که واگذار نمودن امور به خدا، نیز نوعی دعوی مشارکت با اوست که البته از دید حق بینان ادعایی است ناپسند. امام خمینی با توجه به ارکانی که برای توکل برشمردند، درجات توکل را به اختلاف معرفت به ارکان می دانند. ازنظر ایشان اگر کسی به طریق علم، آن ارکان را دریافت، علماً متوکل می شود؛ ولی در حقیقت متوکل نخواهد بود تنها درصورتی متوکل محسوب می شود که ایمان به ارکان مذکوره داشته باشد و اگر سالک از مقام اطمینان بگذرد و به حدّ طمأنینه و اطمینان برسد؛ هرگونه تزلزل و اضطرابی از او ساقط می شود. اما هنوز سالک طریق در مقام کثرت است و از برای غیر حق تصرفی قایل است. چون از این مقام نیز بگذرد و به نور معرفت جلوه ای از جلوات توحید را دریابد، آنگاه چشم دلش متوجه حق می گردد و از مخلوقات دیگر منقطع می شود و در این مرحله به مقام توکل نایل می آید. نکته جالب اینکه چون از این مقام فراتر رفت، نارسایی توکل را درمی یابد و می فهمد که خدا را وکیل قرار دادن، اثبات امری است برای خود. پس، در این مقام ترک توکل می کند و امور را بحق راجع بسازد و توکیل و توکل و وکالت را نقص و شرک انگارد.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 218