مقالات

توکل

توکل

‏توکل، یکی از مقامات و ملکات نفسانی‏‎ ‎‏است، که سالک الی اللّه در سفر معنوی خود‏

‎ ‎‏باید آن را کسب کند. توکل درلغت به تعبیر راغب اصفهانی‏‎[1]‎‏ واگذارکردن‏‎ ‎‏امری است به معتمدی، از این جهت که شخص خود را در انجام آن کار‏‎ ‎‏عاجز و ناتوان ببیند.‏

‏     اما در اصطلاح عرفانی منزل و مقامی است که سالک طریق حق برای‏‎ ‎‏رسیدن به یقین و بار یافتن به پیشگاه حضرت محبوب می باید آن را‏‎ ‎‏بپیماید، بزرگان عرفان، توکل را نشأت گرفته از ایمان می دانند ومعتقدند‏‎ ‎‏شخص متوکل باپیمودن مقام توکل می تواند به منزل «یقین» راه یافته‏‎ ‎‏ونهایتاً ازمقام «یقین» گذشته و به مقام «توحید» نایل شود. حمدون‏‎ ‎‏قصار‏‎[2]‎‏ در مقام پاسخ سؤال از توکل می گوید: «چگونه سخن گوید در‏‎ ‎‏توکل آن را که هنوز درست نشده باشد حال ایمان».‏‎[3]‎

‏    ‏‏تعریف توکل: از ابوتراب نخشبی نقل شده است که ‏التوکل طرح البدن‎ ‎فی العبودیه وتعلق القلب بالربوبیه.‎[4]‎

‏    ‏‏ذوالنون مصری گوید: ‏التوکل ترک تدبیر النفس والانخلاع من الحول‎ ‎


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 213
والقوه‎[5]‎‏ حمدون قصار در جمله ای بسیار کوتاه در این باره می گوید ‏التوکل‎ ‎هو الاعتصام باللّه ‎[6]‎‏ خواجه عبداللّه نیز درمعنای آن می نویسد : التوکل کله الامر کله‏‎ ‎الی مالکه والتعویل علی وکالته. و هو من اصعب منازل العامه علیهم. و اوهی السبل‎ ‎عند الخاصّه، لانّ الحق قد وکل الامورکلّها الی نفسه، و أیاس العالم من ملک شی ء‎ ‎منها.»‎[7]‎‏ توضیح اینکه، عامه مردم به سبب دلبستگی و تعلّق خاطری که به‏‎ ‎‏امور دنیایی دارند و در حجاب طبیعت گرفتارند واگذارکردن امور به‏‎ ‎‏خداوند برایشان دشوار می باشد زیرا دراین واگذاری نگران از دست دادن‏‎ ‎‏خود، اموال و داراییها و اختیارات خود می باشند. اینان به عقل خود تکیه‏‎ ‎‏می کنند و معتقدند خداوند چنین خواسته که انسان باعقل و درایت خود‏‎ ‎‏همۀ امور خویش را به دست گیرد. ازاین رو رهاکردن و واگذار نمودن بر‏‎ ‎‏ایشان دشوار است؛ اما علت اینکه برای خاصان، منزلی سست و بی بنیان‏‎ ‎‏است به طور یقین دریافته اند که همه امور به دست خداوند است. کریمه‏‎ ‎‏شریفۀ ‏«لیس لک من الامر شی ء»‎[8]‎‏ را که خداوند به اکمل موجودات‏‎ ‎‏حضرت ختمی مرتبت فرموده است، با تمام وجود دریافته اند. بنابراین،‏‎ ‎‏در نظر آنان واگذار نمودن اموری که خود مالک آن نیستند امری واهی‏‎ ‎‏است. خواجه عبداللّه در پایان اشاره می کند که خداوند همه انسانها را‏‎ ‎‏مایوس گردانیده، از اینکه خود مالک چیزی باشند. امام در تعریف توکل‏‎ ‎‏به گفته برخی از بزرگان عرفان اشاره می کنند و می گویند: ‏«التوکل علی اللّه :
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 214
انقطاع العبدالیه فی جمیع مایامله من المخلوقین».‎[9]‎‏ امام توکل را از جنود عقل‏‎ ‎‏و از لوازم فطرت مخموره می دانند و معتقدند توجه ناقص به کامل مطلق،‏‎ ‎‏برای رفع نقص و احتیاج او، فطری و جبّلی است.‏‎[10]‎‏ از دیدگاه امام یکی از‏‎ ‎‏احکام فطرت مخموره فطرت افتقار است و همه موجودات به زبان گویای‏‎ ‎‏فطرت می گویند ماها محتاجیم به موجودی که چون خود ما، محتاج و‏‎ ‎‏مفتقر نباشد و ما مستظّل از کاملی هستیم که چون خود ما سلسلۀ‏‎ ‎‏ممکنات، مستظلّ به غیر نباشد‏‎[11]‎‏ و در قسمتی دیگر می گویند کسی که در‏‎ ‎‏همه جهات وجودیه محتاج و مفتقر است نتواند... سدّ خلتّ و طرد اعدام‏‎ ‎‏از ما کند و... به لسان حال و ذات و فطرت می گوید:‏

‏ ‏

ذات نایافته از هستی، بخش ‏       ‏کی تواند که شود هستی بخش

‏ ‏

‏     ‏‏از دیدگاه امام کسی که با نگاه استقلالی به اشیاء و پدیده ها می نگرد‏‎ ‎‏طبیعتاً به آنها تمسک می جوید و از حق منقطع می شود؛ چنین شخصی‏‎ ‎‏مضطرب و متزلزل می گردد و این حالت اضطراب و تمسّک به دنیا و‏‎ ‎‏مادیات در قلبش روز افزون می شود و به بلیّه حرص مبتلا می گردد ؛ امام‏‎ ‎‏حرص را در مقابل توکل دانسته، و از جنود جهل و ابلیس برمی شمرند. از‏‎ ‎‏نظر امام توکل پس از ایمان به چهار حقیقت حاصل می شود و آن چهار امر‏‎ ‎‏را ارکان توکل برمی شمرند: 1ـ ایمان به آگاهی وکیل در مورد احتیاجات‏‎ ‎‏موکل؛ 2ـ ایمان به قدرت وکیل در بر آوردن حاجات موکل؛ 3ـ بخل‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 215
‏نداشتن وکیل؛ 4ـ محبت و رأفت داشتن.‏

‏     و ایشان تصریح می کنند که مجرد علم و اعتقاد کافی نیست بلکه ایمان‏‎ ‎‏به امور فوق الذکر موجب حصول توکل و اعتماد به وکیل می شود.‏

‏     از این رو بزرگان عرفان، توکل را نتیجه ایمان دانسته اند.‏

‏     حضرت امام در مقام بیان استفاده غلط و برداشت ناصحیح از مقام‏‎ ‎‏توکل به نکته ظریفی اشاره می کنند و متذکر می شوند که توکل هرگز با‏‎ ‎‏کسب و کار منافات ندارد.‏‎[12]‎‏ بلکه ترک کسب و تصرف به بهانۀ توکل، از‏‎ ‎‏نقصان است و جهل، زیرا که توکل ترک اعتماد به اسباب است و رجوع‏‎ ‎‏اسباب است به مسبّب الاسباب، پس با وقوع در اسباب منافات ندارد. از‏‎ ‎‏منظر امام، ترک هرگونه کوشش به نام توحید و توکل و به کارنگرفتن قوایی‏‎ ‎‏که حق تعالی به بندگان خویش عطا فرموده به این بهانه، از جهل به مقام‏‎ ‎‏توحید وتوکل است؛ زیرا که حقیقت توحید در یافتن آن است که تمام‏‎ ‎‏تصرفات خلقی، حقی است.‏‎[13]‎

‏    ‏‏پیر هرات در مورد درجات توکل می گوید: توکل، سه درجه دارد و‏‎ ‎‏تمام این درجات سه گانه، مربوط به عامۀ مردم است.‏

‏     ‏الدرجة الاولٰی التوکّل مع الطلب ومعاطاة السبب، علی نیّة شغل النفس ونفع‎ ‎الخلق و ترک الدعوی.‎[14]‎

‏    ‏‏توضیح اینکه، سالک در این مرحله بر خداوند توکل می کند و این‏‎ ‎‏توکل او با طلب و درخواست همراه است. سالک در این مرحله به اسباب‏‎ ‎‏و مسببات تمسک می کند به این منظور که نفس خود را مشغول سازد تا‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 216
‏مبادا گرفتار مفاسد اخلاقی مانند عجب، کبر، خودبینی و خودپرستی‏‎ ‎‏گردد.‏

‏     ‏الدرجة الثانیة التوکل مع اسقاط الطلب و غضّ العین عن السبب، اجتهاداًفی‎ ‎تصحیح التوکل و قمع تشرّف النفس، و تفرغاً الی حفظ الواجبات.‎[15]‎

‏    ‏‏توضیح آنکه، سالک با توکل بر خداوند هیچ گونه درخواست و‏‎ ‎‏مسألتی از غیر خداوند ندارد واز رؤیت هر سبب و علتی چشم پوشی‏‎ ‎‏می کند و تنها به مسبب الاسباب می نگرد؛ زیرا متوکل حقیقی کسی است‏‎ ‎‏که فقط به خدا تکیه دارد و علل را در ید قدرت او توانمند می بیند. خواجه‏‎ ‎‏عبداللّه انصاری به این نکته ظریف می رسد که سالک از اسباب‏‎ ‎‏چشم پوشی می کند و فقط به مسبّب الاسباب می نگرد. از آنجا که چنین‏‎ ‎‏حالتی ممکن است او را گرفتار غرور و عجب و کبر نماید، به سرکوبی‏‎ ‎‏نفس خود می پردازد و برای اینکه بتواند واجبات شرعی خود را به نحو‏‎ ‎‏نیکویی انجام دهد تلاش و کوشش می کند.‏

‏     ‏الدرجة الثالثة التوکل مع معرفة علل التوکل النازعة الی الخلاص من علة التوکل؛‎ ‎و هوان یعلم ان ملکة الحق تعالی للاشیاء ملکة عزّة، لایشارکه فیها مشارک، فیکل‎ ‎شرکته الیه. فان من ضرورة العبودیة ان یعلم العبد انّ الحقّ هو مالک الاشیاء کلّها‎ ‎وحده.

‏     ‏‏توضیح مطلب اینکه، سالک در چنین مرحله ای به شهود توحید‏‎ ‎‏افعالی بار می یابد و به معرفت حقیقی نایل می شود و به نواقصی در توکل‏‎ ‎‏پی می برد. از این رو با آن به منازعه برمی خیزد.به عبارت دیگر، سالک‏‎ ‎‏در می یابد که مالک حقیقی خداوند است و این مالکیت مخصوص اوست‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 217
‏و ملکیتی است بر پایۀ عزّت و چیرگی، از این رو کسی را در مالکیت با‏‎ ‎‏خداوند شرکتی نیست. با توجه به این معرفت، واگذارنمودن، ادعایی‏‎ ‎‏است باطل؛ زیرا درحقیقت بنده بر هیچ امری مالکیت ندارد تا آن را به‏‎ ‎‏خداوند واگذارنماید. پس نه تنها انتساب امری به خود، ناپسند و ناروا‏‎ ‎‏است که واگذار نمودن امور به خدا، نیز نوعی دعوی مشارکت با اوست‏‎ ‎‏که البته از دید حق بینان ادعایی است ناپسند. امام خمینی با توجه به‏‎ ‎‏ارکانی که برای توکل برشمردند، درجات توکل را به اختلاف معرفت به‏‎ ‎‏ارکان می دانند. ازنظر ایشان اگر کسی به طریق علم، آن ارکان را دریافت،‏‎ ‎‏علماً متوکل می شود؛ ولی در حقیقت متوکل نخواهد بود تنها درصورتی‏‎ ‎‏متوکل محسوب می شود که ایمان به ارکان مذکوره داشته باشد و اگر‏‎ ‎‏سالک از مقام اطمینان بگذرد و به حدّ طمأنینه و اطمینان برسد؛ هرگونه‏‎ ‎‏تزلزل و اضطرابی از او ساقط می شود. اما هنوز سالک طریق در مقام‏‎ ‎‏کثرت است و از برای غیر حق تصرفی قایل است.‏‎[16]‎‏ چون از این مقام نیز‏‎ ‎‏بگذرد و به نور معرفت جلوه ای از جلوات توحید را دریابد، آنگاه چشم‏‎ ‎‏دلش متوجه حق می گردد و از مخلوقات دیگر منقطع می شود و در این‏‎ ‎‏مرحله به مقام توکل نایل می آید. نکته جالب اینکه چون از این مقام‏‎ ‎‏فراتر رفت، نارسایی توکل را درمی یابد و می فهمد که خدا را وکیل قرار‏‎ ‎‏دادن، اثبات امری است برای خود. پس، در این مقام ترک توکل می کند و‏‎ ‎‏امور را بحق راجع بسازد و توکیل و توکل و وکالت را نقص و شرک‏‎ ‎‏انگارد.‏‎[17]‎

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 218

  • )) راغب اصفهانی؛ المفردات؛ ص 531.
  • )) حمدون قصار از مشایخ صوفیه (متوفی 271 ه.ق) و رواج دهندۀ طریقۀ ملامیته در نیشابور بوده است.
  • )) رساله قشریه؛ انتشارات علمی و فرهنگی، ص 251.
  • )) رساله قشریه؛ به نقل از شرح چهل حدیث امام، ص 214. توکل، بدن را در بندگی حضرت حق افکندن و قلب را با حضرت ربوبی پیوند دادن است.
  • )) کاشانی؛ مصباح الهدایة؛ ص 396. توکل بیرون آمدن از این اندیشه است که ایشان خود مدبر امور بوده و قدرت و توانایی برانجام کارها را دارد.
  • )) همان جا. توکل چنگ زدن و آویختن به ریسمان خداوندی است.
  • )) منازل السائرین؛ ص 171.
  • )) آل عمران / 128. هیچ گونه اختیاری برای تو نیست.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 200. یعنی توکل به خدا منقطع شدن بنده است به سوی خدا از جمیع اموری که به بندگان امید بسته بود.
  • )) همان؛ ص 217.
  • )) همان؛ ص 216.
  • )) همان؛ ص 213ـ214.
  • )) همان جا.
  • )) شرح منازل السائرین؛ ص 173.
  • )) همان؛ ص 174.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 213.
  • )) همان جا.