سخنرانی

نگرشی بر عرفان امام خمینی

نگرشی بر عرفان امام خمینی

‏ ‏

آن یار کزو خانه ما جای پری بود‎ ‎سرتا قدمش چون پری از عیب بری بود‎ ‎اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت‎ ‎باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

‎ ‎‏همان طوری که می دانیم یکی از برجسته ترین ابعاد شخصیت حضرت‏‎ ‎‏امام، بُعد عرفان ایشان است. امام در این وجهۀ معنوی و جنبۀ ملکوتی، از‏‎ ‎‏چنان امتیاز و تشخّصی برخوردار هستند که همه از جامعیت شخصیت‏‎ ‎‏ایشان سخن می رانند و از این بعد برجسته معظمٌ له یاد می کنند. همچنان‏‎ ‎‏که مقام مرجعیت و زعامت و سیاستمداری ایشان برای عموم مردم‏‎ ‎‏واقعیتی مسلّم است، تبحر و تسلط ایشان بر مبانی و مسائل عرفان‏‎ ‎‏اسلامی نیز مورد قبول همگان است. البته می دانیم که هنوز هم ابعادی از‏‎ ‎‏شخصیت حضرت امام با همه جهانشمولی و شهرت، ناشناخته مانده،‏‎ ‎‏بالأخص بعد عرفانی ایشان؛ چرا که عرفان ذاتاً با خودش ایهام و ابهام دارد‏‎ ‎‏و شخصیت امام از این جهت در هاله ای از غموض فرو رفته و ناشناخته‏‎ ‎‏مانده است. می توانیم این بُعد از معنویت و منزلت ایشان را از مصادیق‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 235
‏اصطلاح «سهل و ممتنع» بشماریم.‏

‏     برای بهتر شناختن امام، بهتر است نخست تعریف جامع و مانعی از‏‎ ‎‏عرفان بیان کنیم، و علائم و اوصاف عارفان واقعی و حقیقی را از زبان‏‎ ‎‏صاحبنظران این مکتب و مسلک بازگوییم، سپس این نشانه ها و نمودارها‏‎ ‎‏را بر اخلاق و افکار حضرت امام منطبق کنیم تا مبانی اخلاقیات و افکار آن‏‎ ‎‏بزرگوار را دریابیم. یکی از کسانی که با کمال صحت و دقت به این مسأله‏‎ ‎‏پرداخته، و عرفان وعارف را در عبارات و تعبیرات متین و استوار تعریف‏‎ ‎‏کرده، شیخ الرئیس است که بحث نهم اشارات را به مقامات العارفین‏‎ ‎‏اختصاص داده است. بدیهی است که در این گفتار کوتاه، مجال طرح همه‏‎ ‎‏مباحث و مسائلی که او عنوان کرده، نیست و از عهدۀ من هم خارج است؛‏‎ ‎‏اما خلاصۀ آن، مقدمۀ مناسبی برای گفتار ما دربارۀ عرفان امام خواهد‏‎ ‎‏بود. ابن سینا، عرفان را نوعی اشراق و تابش نور الهی بر قلوب انسانهای‏‎ ‎‏پاک و پیراسته می داند که حصول و تحصیل آن، پس از جذبه و عنایتی‏‎ ‎‏است که شرط اصلی این راه محسوب شده، و در دو کلمۀ «سلوک» و‏‎ ‎‏«وصول» خلاصه می شود.‏

‏     ابن سینا شرایط آغاز این کار را در تفریق (جداسازی)، نقض (بریدن)،‏‎ ‎‏ترک (رها کردن) و بالاخره رفض (درگذشتن و کنار نهادن) از هر چه که‏‎ ‎‏غیرحق است، می داند؛ یعنی عارف، انسان خداخواهی است که تنها‏‎ ‎‏جویای اوست. در این مورد به مبانی نظری اعمال و افکار حضرت امام‏‎ ‎‏توجه کنیم و ارتباط تنگاتنگ عرفان نظری و عرفان عملی را در شخصیت‏‎ ‎‏امام نظاره کنیم. امام فقط حق را می دید و تنها او را منعم می دانست. هرچه‏‎ ‎‏که «ما سوی اللّه » بود، در نظر امام بی اصالت بود، هر چند که از نظر ظاهر‏‎ ‎‏قدرتمند باشد. سخن معروف ایشان است که هر که بگوید «من»، این من‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 236
‏شیطان است؛ یعنی هرچه غیر اوست مَجاز است. هرچه مانع رؤیت او‏‎ ‎‏گردد شیطان است و باید از سر راه برداشته شود.‏

‏ ‏

این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است‏      ‏در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی‎[1]‎

‏ ‏

‏    ‏‏در اربعین حدیث که در سنین جوانی نوشته اند می فرمایند: کسی که‏‎ ‎‏عابد نفس است، متصرف در قلب او شیطان و جهل است؛ و دست‏‎ ‎‏تصرف حق را از قلب خود قطع کرده است و در این صورت کافر باللّه ‏‎ ‎‏است خدایی که او را به این دنیا آورده، همه اسباب آسایش را برای او‏‎ ‎‏فراهم کرده، بدن سالم و غذای سالم که هر یک دارای منافعی است داده؛‏‎ ‎‏از سویی انبیا را فرستاده، کتاب نازل فرموده، راهنمایی کرده، دعوتها‏‎ ‎‏کرده، و اگر درست دقت کنیم همه و همه نعمت است نه نقمت؛ با توجه به‏‎ ‎‏معنای نقمت و نعمت، آیا وظیفه من نسبت به این مولای خالق چیست؟‏‎ ‎‏آیا همه این بساط برای حیات حیوانی و گذراندن شهوت است که با همۀ‏‎ ‎‏حیوانات شریک هستیم، یا مقصود و هدف دیگری در کار است؟‏

‏     انسان باید بیندیشد و بپذیرد که عالم والاتر و بزرگتری وجود دارد و‏‎ ‎‏این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. بعد از «تفکر»، «عزم» لازم‏‎ ‎‏است. ابن سینا اراده را اقلِّ درجات عارفین دانسته است.‏

‏     امام می گویند: اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوری‏‎ ‎‏بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی، زیرا که آن‏‎ ‎‏عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است. و جرأت بر معاصی کم کم‏‎ ‎‏انسان را بی عزم می کند و این جوهره شریف را از انسان می رباید.‏‎[2]‎‏ او در‏‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 237
‏حالی که خود را مسلم و مؤمن می داند، در واقع منافق به حساب است.‏‎ ‎‏پس، عارف کسی است که از خود گذشته و عازم کوی محبوب می شود.‏

‏ ‏

بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای‏         ‏که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست‎[3]‎

‏ ‏

‏    ‏‏امام، شرط دلباختگی را در محبت و از خودگذشتگی می دانستند.‏

‏     امام، به توحید شهودی رسیده بودند و خود را در محضر حق و حق را‏‎ ‎‏ناظر بر خلق می دیدند. در زندگی شبانه روزی امام، نشانه های اعتقاد به‏‎ ‎‏حضور و نظارت حق چشمگیر بود.‏

‏ ‏

همه جا خانۀ یار است که یارم همه جاست‏           ‏پس ز بُتخانه سوی کعبه چسان آمده ام‎[4]‎

‏ ‏

‏    ‏‏و راه رسیدن به این نوع معرفت را نیز تعلیم داده اند.‏

‏     اول، دور ساختن غیر حق؛ اگر غیری وجود داشته باشد؛ دوم،‏‎ ‎‏نفس اماره را مطیع نفس مطمئنه ساختن؛ سوم، تلطیف درون برای تنبه و‏‎ ‎‏آگاهی و ارادت الهی.‏

‏     از دیدگاه شیخ الرئیس، اول ویژگی عارف، حق بینی و بریدن از خلق‏‎ ‎‏است که در حضرت امام این ویژگی به وضوح نمایان بود.‏

‏     البته بریدن از خلق به معنای ترک دنیا و رها کردن مسئولیتها نیست، که‏‎ ‎‏آن معنای منفی این اصطلاح است؛ بلکه می بایست برای خدا به خلق‏‎ ‎‏خدمت کرد. برای خدا مسئولیت پذیرفت. برای خدا جهاد کرد. برای خدا‏‎ ‎‏مقام و مسئولیت پذیرفت و امام با به پا کردن انقلاب اسلامی، این کار را به‏‎ ‎‏مرحله تمام رساندند.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 238

  • )) دیوان امام؛ ص 187.
  • )) شرح چهل حدیث؛ ص 8.
  • )) دیوان امام؛ ص 67.
  • )) همان؛ ص 140.