سخنرانی

انسان در عرفان

انسان در عرفان

‏ ‏

بسم اللّه الرحمن الرحیم

‏خدمت شما خواهران و برادران عزیز و بزرگوار سلام عرض می کنم و به‏‎ ‎‏سهم خودم از کسانی که در برپایی چنین جلسۀ با شکوهی همت گماشتند‏‎ ‎‏تشکر می کنم، البته بر این باورم که امام برای یک یک شما پدری عزیز و با‏‎ ‎‏ارزش بودند، و همۀ شما به خاطر دینی که نسبت به ایشان احساس‏‎ ‎‏می کنید، برای برگزاری چنین جلساتی که به عنوان بزرگداشت انجام‏‎ ‎‏می دهید، زحمت می کشید. به هر حال من نیز به عنوان عضو کوچکی از‏‎ ‎‏بیت آن عزیز سفر کرده، از عواطف شما عزیزان و سروران و بالأخص،‏‎ ‎‏استادان محترم دانشکدۀ پزشکی و دانشجویان عزیز دانشگاه اصفهان‏‎ ‎‏تشکر و سپاسگزاری می کنم.‏

‏     این ایام، مصادف است با سالگرد رحلت ملکوتی امام عزیز و برای‏‎ ‎‏همۀ شیفتگان و عاشقان امام بسیار دردآور است. تمنا دارم با یک‏‎ ‎‏صلوات، روح متعالی حضرت امام و شهدای گرانقدر ایران اسلامی را‏‎ ‎‏شاد بفرمایید.‏

‏     سخن را از وصیتنامۀ امام آغاز می کنم و از روح بلند آن امام راحل مدد‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 247
‏می گیرم. امام در وصیتنامه می فرمایند: «با دلی آرام و قلبی مطمئن، از‏‎ ‎‏خدمت شما عزیزان مرخص می شوم». ایشان در این جمله کوتاه، به مقام‏‎ ‎‏والا و پراهمیتی در عرفان اشاره می کنند و آن، رسیدن به مقام اطمینان و‏‎ ‎‏طمأنینه است. وقتی ایشان از چنین مقامی سخن می گویند، در حقیقت‏‎ ‎‏وقتی ما را از حال خود باخبر می سازند که دیگر در میان ما نیستند؛ و الاّ‏‎ ‎‏هرگز این حالت خود را افشا نمی کردند. این را بازگو می کنند تا برای ما‏‎ ‎‏درس باشد و ما نیز تلاش کنیم که به این مقام والا راه یابیم. برای کسب این‏‎ ‎‏مقام اطمینان و طمأنینه، شناخت انسان اولویت پیدا می کند؛ یعنی انسان تا‏‎ ‎‏خود و منزلت و حالات خویش را نشناسد، نمی تواند به کسب مقامات‏‎ ‎‏نایل شود. اول باید «حال» را بشناسد و بعد در پی تبدیل آن به مقام،‏‎ ‎‏کوشش کند. «حال» جذبه ای است غیر اکتسابی؛ و «مقام» استمرار‏‎ ‎‏بخشیدن به آن جذبه است. پس، کسب مقام متوقف بر شناخت انسان و‏‎ ‎‏حالات اوست.‏

‏     انسان و جایگاه او در نظام آفرینش، از مباحث مهم عرفان نظری است‏‎ ‎‏و عنوان «انسان کامل» از مباحث مهم در عرفان است. محیی الدین ابن‏‎ ‎‏عربی در اولین فصل از کتاب فصوص الحکم به تعریف انسان پرداخته‏‎ ‎‏است. او در تبیین جایگاه انسان چنین می گوید:‏

‏     عالم و نظام هستی یک پیکر غیر مجلّوه ای بود، پیکرۀ بی روحی که‏‎ ‎‏خداوند با خلق انسان، آن را روح بخشید. پس، عالمِ هستی تحقق خود را،‏‎ ‎‏مدیون وجود انسان است، و انسان در حقیقت، معنی بخش نظام هستی‏‎ ‎‏است. این مطلب البته بحث مفصلی دارد و من الآن در صدد طرح آن‏‎ ‎‏نیستم. منظورم توجه دادن به موقعیت انسان در نظام آفرینش است و امام‏‎ ‎‏نیز با این نگرش به انسان می نگریستند و برای او اهمیت خاصی قائل‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 248
‏بودند.‏

‏     امام از آن جهت که جامعیت علمی در زمینه های مختلف، فلسفه، فقه‏‎ ‎‏و عرفان داشتند وقتی راجع به انسان سخن می گفتند، نظرشان جامع و‏‎ ‎‏فراگیر بود. حالاتی که برای انسان برشمردند، برگرفته از شناخت جامع‏‎ ‎‏ایشان از این موجود است. امام در اربعین حدیث، انسان را حقیقتی مرکب‏‎ ‎‏از جسم و نفس می دانند؛ و برای نفس قوای متعدد برمی شمرند و کمال‏‎ ‎‏انسان را در پرداختن به هر دو بعد می دانند. بنابراین، برای داشتن‏‎ ‎‏روحی عالی باید به تربیت و پرورش جسم هم همت گماشت؛ البته روشن‏‎ ‎‏است فقط به جنبه های مادی توجه کردن و غفلت از حقیقت وجودی‏‎ ‎‏انسان (روح) او را به پوچی و بیهودگی می کشاند. هنر امام این بود که به‏‎ ‎‏همۀ مراتب وجود انسان توجه می دادند و گویا حقِّ هر مرتبه را چنانکه‏‎ ‎‏درخور آن بود، ادا می کردند؛ هم به ورزشهای جسمانی و هم به‏‎ ‎‏ریاضتهای روحی و نفسانی می پرداختند. حتی در فراگیری علوم، به عنوان‏‎ ‎‏مثال، تنها در فلسفه درنگ نکردند، و یا فقط به فقه و اصول نپرداختند،‏‎ ‎‏بلکه همه را فرا گرفتند و به عرفان هم راه یافتند؛ در نتیجه به حقیقت‏‎ ‎‏معلومات خویش راه یافتند؛ هیچ گاه در حد اصطلاحات نماندند و از هر‏‎ ‎‏علمی، حقیقت محض آن را یافتند.‏

‏     کمال انسان در همین چند بعدی بودن اوست، مشروط به آنکه به همۀ‏‎ ‎‏ابعاد وجودِ خود توجه کند و برای هدایت آنها گام بردارد.‏

‏     اگر به جهان غرب بنگریم، نمی توانیم منکر تکامل ظاهری آنها بشویم.‏‎ ‎‏حتی بعضی از ترقیها و پیشرفتهای آنها، ما را نیز متحیر کرده است؛ ولی آیا‏‎ ‎‏جز این است که از معنویت دور شدند و نتوانستند به موازات رشد و‏‎ ‎‏پیشرفت مادی، به پیشرفت معنوی دست یابند، و از این رو دچار انحطاط‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 249
‏شدند؟ امام توجه دارند که انسان نیازهای مادی دارد که باید برآورده‏‎ ‎‏شود، ولی همۀ نیازمندیهای او مادی نیست، زیرا حقیقت انسان، فقط‏‎ ‎‏مادی صرف نیست. باید همواره به دو بعد مادی و روحانی او توجه شود‏‎ ‎‏و مسئولان متولیان فرهنگی جامعه اسلامی، باید در اندیشه ایجاد‏‎ ‎‏زمینه های مادی و معنوی انسانها باشند.‏

‏     از نظر امام، منزلت و ارزش انسان به میزان وابستگی و تعلق او به خالق‏‎ ‎‏خویش است؛ زیرا انسان با پیوند به هستیِ مطلق است که به تعالی‏‎ ‎‏می رسد. در این صورت است که عبادت، ادای تکلیف نیست، بلکه‏‎ ‎‏عشقبازی با خالق خوبیهاست. آنجا که می فرمایند:‏

‏     ما چگونه می توانیم شکر این نعمت خداوند را به جای آوریم که به ما‏‎ ‎‏اجازه داده که در مقابلش بایستیم و با او سخن بگوییم و نماز بگزاریم.‏

‏     خدمت به مردم نیز از منظر امام نوعی عبادت محسوب می شد. این را‏‎ ‎‏کسی می گوید که متعبد بودن به آداب و آیین شریعت، ویژگی بارز او بود،‏‎ ‎‏از نگاه امام، اعمال و عبادات مردمان با عشق و خلوص به حق، سنجیده‏‎ ‎‏می شود. اگر رضای خدا در کار باشد، خواب، خوراک، ورزش همه و همه‏‎ ‎‏عبادت می شود، حتی بوسه زدن بر دست کارگری افتخارآفرین می گردد؛‏‎ ‎‏و اگر خدا در مد نظر نباشد، نماز خواندن و مسجد رفتن و جهاد کردن‏‎ ‎‏همه پوچ و عبث می شود. «چه بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». به نظر‏‎ ‎‏امام، انسان چنان عظمت و منزلتی دارد که دون شأن اوست در مقابل‏‎ ‎‏انسانی همچون خود، سرتسلیم فرود آورد، و از غیرخدا بهراسد. از این رو‏‎ ‎‏امام با جرأت و علم به قدرت نظامی امریکا گفتند: «امریکا هیچ غلطی‏‎ ‎‏نمی تواند بکند!!. پس، انسان فقط باید در مقابل خداوند سجده کند و در‏‎ ‎‏برابر او رکوع کند. تنها و تنها باید پیرو و مجری احکام الهی باشد و بس.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 250
‏     امام در ابراز مهر و محبت به دیگران هم، ملاکی جز خدا نداشتند.‏‎ ‎‏کودکان را خیلی دوست می داشتند و مورد لطف خود قرار می دادند؛ زیرا‏‎ ‎‏آنان را «جدیدالعهد به ملکوت» می دانستند. زیرا کودکان معصومند و در‏‎ ‎‏نتیجه به مبدأ اعلا نزدیکترند. پس، سزاوار محبتند. عشق ورزی که شیوۀ‏‎ ‎‏امام بود، جهتش خدایی بود؛ و چون معرفت مقدمۀ محبت است، از‏‎ ‎‏این رو به فراگیری علومی توصیه می کردند که انسان را به خدا نزدیک کند؛‏‎ ‎‏حجابها را بدرد و وجود او را نورانی کند؛ ظلمتها را بزداید، و اگر علمی‏‎ ‎‏زدایندۀ ظلمت نباشد، نور نیست؛ پس علم نیست؛ زیرا علم را بزرگان نور‏‎ ‎‏گرفته اند و تعریف نور را ‏الظّاهرُ لذاتِه المُظْهِرُ لِغَیْرهِ‏ می دانند. پس، علمی در‏‎ ‎‏حقیقت علم است که وجود تاریک بشرِ گرفتار در حجب را نورانی کند.‏

‏     امام به صراحت می گویند: علمِ توحید نیز می تواند حجاب باشد.‏

‏     توصیۀ امام در علم آموزی این است که اگر مطالبی را به کمک عقل‏‎ ‎‏فراگرفتید، به قلب بسپارید تا وجود شما را نورانی کند و تنها حامل آن‏‎ ‎‏نباشید. قلب در عرفان جایگاه خاص و منزلتی رفیع دارد. ابن عربی‏‎ ‎‏وسعت و سعۀ قلب را بیشتر از رحمت می داند و می گوید: رحیم، اسم‏‎ ‎‏حق تعالی است؛ ولی قلب قابلیت آن را دارد که تمام اسمای خداوند را در‏‎ ‎‏خود جای دهد، حتی رحمت خداوند را در خود جای می دهد؛ زیرا که‏‎ ‎لایَسَعنی اَرْضی ولاسَمائی بل یَسَعُنی قَلبُ عَبدی المؤمن‏؛ پس قلب، گنجایش تمام‏‎ ‎‏اسمای الهی را داراست.‏

‏     انسان از برکت قلب مظهر اسم اللّه می شود، با کمک آن موحد می گردد‏‎ ‎‏و محب و محبوب حق تعالی و خلیفۀ خداوند بر روی زمین می شود.‏‎ ‎‏اینجاست که به عظمت انسان پی می بریم. هرگاه توانستیم یک اسم از حق‏‎ ‎‏تعالی را به خوبی درک کنیم، می توانیم ادعای انسانیت داشته باشیم. «گر‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 251
‏تو آدم زاده هستی عَلَّم الاسماء چه شد».‏‎[1]‎

‏    ‏‏البته قلب سلیم می تواند چنین حقیقتی را درک کند. ‏مَنْ اَتی اللّه بقَلب‎ ‎سَلیم.‎[2]‎‏ قرآن می گوید: کسانی که قلبشان بیمار است، این حقایق را درک‏‎ ‎‏نمی کنند. بنابراین، اولین قدم، تهذیب و تزکیه و زدودن موانع و‏‎ ‎‏تاریکیهاست. انسان در میانۀ اوج و حضیض در حرکت است. هم می تواند‏‎ ‎‏از ملک پرّان شود و هم می تواند ‏کَالاَنْعام بَلْ هُم اَضَلّ‎[3]‎‏ باشد. پس، چه باید‏‎ ‎‏کرد؟ چگونه باید بود؟ یا چگونه باید حرکت کرد؟ مقصد کجاست؟ مبدأ‏‎ ‎‏کجاست؟ از کجا و به کجا و چگونه باید سیر کند تا به کمال خویش راه‏‎ ‎‏یابد؟‏

‏     راه و روشی که امام توصیه می کنند، پویا و پرتحرک است. عرفان امام،‏‎ ‎‏زاهدانه است؛ اما نه زهد خشک و سرد و بی روح؛ بلکه زهدی پرشور و‏‎ ‎‏پرتحرک. مگر به حقیقت رسیدن و درک حقیقت کردن، سردی آور‏‎ ‎‏است؟! بلکه بالعکس، هرکس بیشتر به جمال مطلق و کمال مطلق راه یابد،‏‎ ‎‏پرجنب و جوشتر می شود، با نشاطتر می شود، مخلوقات را آیت او‏‎ ‎‏می بیند، برای هدایت و خدمت به آنها پیشقدم می شود. عرفان در این‏‎ ‎‏صورت شورآفرین است، نه سستی آور.‏

‏     انسانی در جهاد موفق است که در جهاد اکبر بر نفس و هواهای نفسانی‏‎ ‎‏خویش چیره شده باشد. چنین کسی در جهادش موفق است. اگر معلم‏‎ ‎‏شود موفق است؛ اگر پزشک و مهندس شود موفق است. همۀ کوشش انبیا‏‎ ‎‏و توصیه های اولیای خدا برای برطرف کردن نواقص از وجود آدمی است.‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 252
‏جامعه ای متعالی و ایده آل می شود که افرادش افرادی خودساخته باشند.‏‎ ‎‏افراد بر روی یکدیگر اثر می گذارند. جامعه از مجموعۀ افراد ساخته‏‎ ‎‏می شود. اگر به فکر ساختن خود و فرزندان و اطرافیان خود باشیم، آن‏‎ ‎‏وقت می توانیم جامعه ای متعالی داشته باشیم؛ جامعه ای که منظور نظر و‏‎ ‎‏مورد علاقۀ امام بود.‏

‏     به هر حال در آغاز سخن از مقام اطمینان سخن گفتیم، و حالا می گوییم‏‎ ‎‏برای رسیدن به این مقام عالیِ عرفانی باید تلاش کرد. طمأنینه، مقام است‏‎ ‎‏و اکتسابی است؛ برخلاف سکینه که جذبه ای است الهی و موهبتی است‏‎ ‎‏ربانی. رسیدن به مقام اطمینان، خواستۀ هر سالکی است؛ اما تلاش و‏‎ ‎‏کوشش و مجاهدۀ بسیار می طلبد.‏

‏     خواجه عبداللّه انصاری، طمأنینه را بر سه درجه می داند:‏

‏     درجه اول را طمأنینۀ «دل» می نامد. ‏اَلا بِذِکراللّه تَطْمئنُّ القُلوبُ‏؛ با نام و یاد‏‎ ‎‏خدا، دل آدمی آرامش می گیرد. این آرامش است که از خشیّت خدا‏‎ ‎‏حاصل می شود.‏

‏     طمأنینۀ دوم را طمأنینۀ «روح» می داند که در این مرحله، اضطراب‏‎ ‎‏سالک، اضطراب هجران است و چون به کشف رسید آرام می گیرد.‏‎ ‎‏اضطراب او اضطراب انس است نه اضطراب خشیّت، اضطراب وعده‏‎ ‎‏است نه اضطراب وعید. امام در شرح حدیث جنود عقل و جهل، علاج‏‎ ‎‏همۀ مفاسد را با علاج حب دنیا و حب نفس حاصل شدنی می دانند؛ زیرا‏‎ ‎‏با این درمان، نفس به طمأنینه و سکونت می رسد. از منظر حضرت امام‏‎ ‎‏هر کار سخت و دشوار، با عزم و تصمیم آسان می شود، و با داشتن حب‏‎ ‎‏دنیا و خواستاری دنیا، هوس معرفت اللّه در سر داشتن، هوس خام و‏‎ ‎‏بیهوده ای است و به قول خواجه عبداللّه انصاری:‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 253
خدایا، تا یاد تو بنده را یاد است‎ ‎جان وی از همه یادها به فریاد است‎ ‎و تا دل بنده به پیدایی تو شاد است‎ ‎شادی دو جهان نزد او یاد است‎ ‎     ‏و بالاخره بالاترین درجه طمأنینه، طمأنینۀ کسی است که احدیت جمع‏‎ ‎‏را شهود کرده و کثرت را در عین وحدت شهود کند.‏

‏     و امام به شهود این مقامات عالی عرفانی و حقایق معنوی نایل شدند و‏‎ ‎‏با قلبی مطمئن از همه ما خداحافظی کردند و به دیدار و دیار معبود‏‎ ‎‏خویش شتافتند، و ما را در غم هجران خود سوگوار ساختند. از خداوند‏‎ ‎‏می خواهیم، ما را نیز قلبی آرام و نفسی پاک و خالی از هواهای نفسانی‏‎ ‎‏عطا فرماید، ان شاءاللّه تعالی.‏

و السلام علیکم

‏اصفهان دانشکده پزشکی 1369‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 254

  • )) دیوان امام؛ ص 94.
  • )) شعرا / 89.
  • )) اعراف / 179.