مصاحبه و گفتگو

میلاد حضرت فاطمۀ زهرا(س) و ولادت حضرت امام خمینی

مناسبت: میلاد حضرت فاطمۀ زهرا(س) و ولادت حضرت امام خمینی

‏ ‏

‏     ‏ـ با تبریک سالروز میلاد پربرکت حضرت فاطمه زهرا(س) و میلاد‎ ‎حضرت امام خمینی از شما می خواهیم این گفتگو را با احساسی که خودتان‎ ‎از شخصیت والای دخت گرامی پیامبر اکرم(ص) دارید آغاز کنید.

‏     ‏‏ـ من هم این روز فرخنده و این تقارن زیبا را به شما و به همه مسلمانان‏‎ ‎‏و دوستداران خاندان عصمت و طهارت تبریک می گویم؛ اما بپذیرید که‏‎ ‎‏سخن گفتن دربارۀ این گوهر گرانمایه صدف نبوّت و ولایت، زبانی دیگر و‏‎ ‎‏بیانی دیگر می طلبد؛ چیزی که من می توانم بگویم و جرأت گفتن آن را به‏‎ ‎‏خود می دهم فقط بیان احساس قلبی و رؤیا گونه ای است که از بعضی‏‎ ‎‏احادیث مربوط به اصل خلقت و آفرینش نور آن حضرت در قلب و روح‏‎ ‎‏من تابیده است. از احادیث مشهور شیعه است که پیامبر اکرم(ص)‏‎ ‎‏فرمودند: نخستین آفریده ای که خداوند آفرید نور من بود و نور من از نور‏‎ ‎‏خداست، و حدیث دیگر اینکه آن حضرت فرمودند که: خداوند نور‏‎ ‎‏فاطمه را پیش از خلقت آسمانها و زمین آفرید و نور فاطمه هم از نور‏‎ ‎‏خداست. این حدیثها را که در کنار هم می گذاریم و بررسی می کنیم،‏‎ ‎‏می بینیم که نور فاطمه ـ سلام اللّه علیها مقدم بر آفرینش آسمانها و زمین‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 377
‏است، و ارض و سماء متأخر از حقیقت وجودیه آن بانوی مکرّمه است؛ و‏‎ ‎‏نور فاطمه و هستی او بر هستی این دو تقدّم دارد.‏

‏     باز به سخن دیگری از پیامبر استناد می کنم که این یکی در روایات‏‎ ‎‏شیعه و سنی آمده که فرمودند: ‏فاطمةُ بضعة منی، مَنْ اَذاهٰا فقد اذانی و من‎ ‎اذانی فقد اذی اللّه ‏، یعنی فاطمه پارۀ تن و روح من و جزئی از جسم و جان‏‎ ‎‏من است.‏

‏ ‏

گفت پیغمبر که آزار من آزار خداست‏             ‏و آنکه زهرا را بیازارد مرا آزرده است

‏ ‏

‏     ‏‏شاید کسی با سطحی نگری گمان کند هر پدری ممکن است راجع به‏‎ ‎‏فرزندش چنین حرفی را بزند که اگر کسی فرزند مرا آزار بدهد، مرا آزرده‏‎ ‎‏است؛ ولی توجه داشته باشید که وقتی پیامبر عظیم الشأن، این انسان کامل‏‎ ‎‏چنین سخنی می گوید تنها توجه به جنبه عاطفی پدرانه ندارند، بلکه از‏‎ ‎‏حقیقتی بسیار عمیقتر پرده برمی دارند.‏

‏     با این جملاتی که ذکر شد، می توانیم بگوییم که وقتی خلقت‏‎ ‎‏زهرا(س) خلقت عقل کل و خلقت نور پیامبر می شود آن وقت می فهمیم‏‎ ‎‏که پارۀ تن پیامبر(ص) یعنی چه، اذیت زهرا(س)، اذیت پیامبر(ص) است‏‎ ‎‏یعنی چه، و آزار پیامبر(ص)، آزار زهرا(س) است یعنی چه...‏

‏     تبریک دیگری هم در این روز باید خدمت شما عرض کنم و آن‏‎ ‎‏به مناسبت تولد فرزند راستین حضرت زهرا(س)، حضرت امام خمینی‏‎ ‎‏است که به نظر من این تقارن خجسته تأمل برانگیز است. چون که تولد این‏‎ ‎‏دو شخصیت در فرهنگ و تمدن ما منشأ اثر بود. به عنوان مثال می بینیم‏‎ ‎‏حضرت زهرا(س) یک خلقت ویژه دارند و من عرض می کنم که این‏‎ ‎‏خلقت ویژه چه چیزی را برای ما به ارمغان می آورد.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 378
‏     اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که خلقت ویژه، خود مستلزم‏‎ ‎‏معصومیّت و قداست و کمال است. پس، چگونه کسی که خلقتش کامل‏‎ ‎‏بوده، و چنین ویژگی را داشته، می تواند برای ما اسوه و الگو باشد؟ من‏‎ ‎‏فکر می کنم این بُعد اهمیت بسیاری دارد، که هنر زهرا(س) در حفظ این‏‎ ‎‏کرامات است؛ یعنی کرامت انسانی را توانسته است حفظ کند و در خود‏‎ ‎‏پرورش بدهد و به اوج کمال برساند. این بُعد است که می تواند برای ما‏‎ ‎‏الگو و اسوه باشد. مگر جز این است که در آثار برخی از بزرگان دین آمده‏‎ ‎‏است که همۀ انسانها با فطرت پاک زاده می شوند؛ همه انسانها کمالجو‏‎ ‎‏هستند؛ همه انسانها دنبال مطلق می گردند؛ و هیچ چیزی جز دستیابی به‏‎ ‎‏آن روح متعالی آنها را اقناع نمی کند. پس، آنچه اهمیت اساسی دارد این‏‎ ‎‏است که آیا ما این نیروهای کمالی را که در وجود ما نهفته است توانستیم‏‎ ‎‏به فعلیت برسانیم؟‏

‏     کمال زهرای اطهر(س) در این است که اگر خلقت ویژه دارند، اگر‏‎ ‎‏کمالات را در وجودشان به نحو احسن دارند، بدین خاطر است که‏‎ ‎‏توانسته اند این کمالات را در خودشان پرورش بدهند و به فعلیت‏‎ ‎‏برسانند؛ و چنین است که ایشان برای ما الگو می شوند.‏

‏     از بحث خلقت و آفرینش ویژۀ حضرت زهرا(س) و پیوند روحانی‏‎ ‎‏ایشان با پیامبر اکرم(ص) که بگذریم، به بُعد اجتماعی شخصیت آن‏‎ ‎‏بزرگوار می پردازیم که آن هم جزئی از رسالت و پیام الهی حضرت رسول‏‎ ‎‏است.‏

‏     قیام ایشان علیه بی عدالتی و برای اقامه عدل در جامعه، دفاع از حریم‏‎ ‎‏ولایت، قیام علیه سلطه گری و سلطه پذیری و همه مسائل دیگری که برای‏‎ ‎‏ما در این روزها گفته می شود از ویژگیها و خصوصیات حضرت زهرا(س)‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 379
‏است.‏

‏     همۀ این ویژگیها، چیزهایی نیست که بتوان به سادگی از کنارشان‏‎ ‎‏گذشت. بعد از رحلت پیامبر(ص) با آن علاقه ای که حضرت زهرا(س) به‏‎ ‎‏پدر داشتند ـ که این علاقه یک علاقه خاصی بوده بعد از آن شرایط،‏‎ ‎‏حضرت زهرا(س) به مسجد می آیند. شرایط روحی را در نظر بگیرید!‏‎ ‎‏خود ما در شرایط بسیار کمرنگتر از این وقتی قرار می گیریم، شاید‏‎ ‎‏حرفهای روزمرۀ خودمان را هم نتوانیم آنچنان که شایستۀ طرح در جمعی‏‎ ‎‏باشد ادا کنیم. شاید برای هر کسی این حالت پیش آمده باشد؛ و برای‏‎ ‎‏خود من مکرر اتفاق افتاده که در یک بحران روحی که قرار گرفته ام‏‎ ‎‏(مخصوصاً از جهت عاطفی) حتی ادای سخنان روزمره هم برایم مشکل‏‎ ‎‏شده است. می بینیم حضرت زهرا(س) در چنین شرایطی قرار می گیرند و‏‎ ‎‏به مسجد می آیند و در حضور جمع، آن خطبه غرّا و مفصل را دربارۀ‏‎ ‎‏مهمترین مسألۀ روز و شاید مهمترین مسألۀ تاریخ اسلام ایراد می کنند.‏‎ ‎‏خطبه ای که سرتاپای آن مملو از نکات عرفانی و علمی دقیق است که حالا‏‎ ‎‏نمی خواهم این را بحث کنم که خودش بحث مفصلی است. می بینیم که‏‎ ‎‏همین نمونه، یعنی این نمونه ای که می خواهد برای ما اسوه و الگو باشد‏‎ ‎‏چگونه است.‏

‏     حضرت امام به این نکته اشاره داشتند که اگر چه همه روزها می تواند‏‎ ‎‏روز زن باشد؛ اما اگر قرار است روزی را زنهای ما روز زن قرار بدهند، چه‏‎ ‎‏بهتر که این روز، روز تولد حضرت زهرا(س) باشد. البته این بدان معنا‏‎ ‎‏نیست که حضرت زهرا(س) فقط الگوی زنان است، بلکه به تعبیر‏‎ ‎‏حضرت امام، صدّیقۀ طاهره(س) الگوی هر انسان آزاده ای است. هرکس‏‎ ‎‏که بخواهد آزادی خودش را، حریّت خودش را، اصالت خودش را و‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 380
‏انسانیّت خودش را حفظ کند باید از زهرا(س) الگو بگیرد.‏

‏     تمام این مراتب الگودهی در رفتار و کردار حضرت زهرا(س) نمود‏‎ ‎‏دارد و ما باید آنها را بجوییم و بیابیم. کلّی بحث کردن و مسائل کلی را‏‎ ‎‏مطرح کردن شاید نتواند به آن صورت برای ما مشکلی را حل کند. باید‏‎ ‎‏دقیقاً و جزء جزء مسائل را بحث کنیم و موشکافانه باز بکنیم که بتواند‏‎ ‎‏برای هر کسی الگو قرار بگیرد.‏

‏     تولد حضرت امام که مقارن شده است با ولادت حضرت زهرا(س)‏‎ ‎‏به نظر من قابل تأمل است. تقارن این دو میلاد مبارک می تواند برای ما‏‎ ‎‏مفهومی نمادین و سمبلیک داشته باشد. یعنی حرکت امام و آثار وجودی‏‎ ‎‏امام در چنین روزی متولد می شود، و این درک و برداشت می تواند ما را به‏‎ ‎‏یک افق دیگری رهنمون سازد و افق دیگری را به روی ما بگشاید؛ تولد‏‎ ‎‏امام می شود تولد انسان نو، تولد انسانیت نو و تولد جامعۀ نو.‏

‏     حافظ می گوید: /آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست/؛ یعنی آدم در‏‎ ‎‏عالم ظلمت، در عالم جهل، در عالم از خود بیگانگی، در عالم اسارت،‏‎ ‎‏آدم نمی شود.‏

‏ ‏

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست‏             ‏عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی

‏ ‏

‏     ‏‏می بینیم کار امام، ساختن آدم نو است. بر چه پایه ای؟ با تعالیمی‏‎ ‎‏برگرفته از اسلام و برگرفته از دستورات مادرشان حضرت زهرا(س) و بر‏‎ ‎‏پایۀ نور، بر پایه هدایت الهی، بر پایه عقل و بر پایه خرد است.‏

‏     امام وقتی می خواهد انسان را از عالم خاکی به عالم افلاکی ببرد، و‏‎ ‎‏وقتی راجع به قیام صحبت می کند، می گوید: من آمده ام تا بزرگواری شما‏‎ ‎‏را حفظ بکنم؛ یعنی بزرگواری، شرافت، آزادگی، حریّت و انسانیّت افراد‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 381
‏برای امام ملاک بوده است که امام قیام می کند تا اینها را حفظ بکند. امام‏‎ ‎‏برای اینکه این مسائل را و این مفاهیم را به فعلیت و به کمال برساند، اول‏‎ ‎‏خودش را ساخت، اول خودش را تهذیب کرد، خودش را تزکیه کرد و بعد‏‎ ‎‏پا به عرصه قیام گذاشت و گفت: من آمده ام تا بزرگواری شما را حفظ‏‎ ‎‏بکنم، این مطلب خیلی مهمی است.‏

‏     امام در جوانی که زمان ظهور تمام احساسات، امیال و همه مسائل‏‎ ‎‏جوانی است بهترین کتابشان را نوشته اند.‏

‏     اربعین حدیث امام را نگاه کنید! می بینید آنجا دستورالعمل دارد. دقیقاً‏‎ ‎‏باید به نکاتی که امام آنجا نوشته اند توجه داشته باشیم. من به عنوان فردی‏‎ ‎‏که در کنار امام و در محیط زندگی خصوصی ایشان حاضر و ناظر بودم،‏‎ ‎‏می دیدم گاهی دقیقاً همان نصایح، پندها و توصیه هایی را به من تذکر‏‎ ‎‏می دادند که در چهل سالگی شان در اربعین حدیث نوشته بودند. این‏‎ ‎‏پیداست که همین جمله ای را که امام همیشه توصیه می کردند که اگر علم‏‎ ‎‏را فرا می گیرید، یک طوری یاد بگیرید که شما صرفاً حامل مجموعۀ‏‎ ‎‏اندوخته ها نباشید، در این صورت تمام حرکات، سکنات، رفتار و گفتار‏‎ ‎‏انسان همان می شود که یاد گرفته است و دیگر چیزی بر انسان بار نیست.‏‎ ‎‏این دقایق را مو به مو خودشان رعایت می کردند؛ اگر می خواستند‏‎ ‎‏توصیه ای به من بکنند یا به نزدیکان بکنند، همان جمله ای را می گفتند که‏‎ ‎‏چهل سال پیش گفته بودند؛ چون آن عبارات با وجودشان عجین شده بود.‏

‏     به عنوان مثال خاطره ای نقل می کنم: روزی با ایشان در حیاط خانه قدم‏‎ ‎‏می زدم که پسر کوچکم به جمع ما پیوست. لباسش کمی نامناسب بود؛‏‎ ‎‏یعنی اینکه سر زانوی شلوارش رفته بود و من از این تکه های آماده و‏‎ ‎‏حاضری که می توان بر روی شلوار دوخت دوخته بودم. امام گفتند: چرا‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 382
‏لباسش اینطور است؟ گفتم اینطوری حزب اللهی است. از این جملۀ من‏‎ ‎‏ایشان برآشفته شدند و گفتند: می خواهی ریا کنی؟ می خواهی بچه ات را‏‎ ‎‏لباس کهنۀ مندرس بپوشانی که به مردم وانمود کنی من چنین هستم؟...‏‎ ‎‏بعد برخی از دستورات اسلامی و انسان سازی را تذکر دادند. جالب اینکه‏‎ ‎‏وقتی من بعداً به کتاب چهل حدیث ایشان مراجعه کردم دیدم، همۀ‏‎ ‎‏توصیه ها تبلور همان مطالبی است که ایشان در آن کتاب اخلاقی نوشته‏‎ ‎‏بودند. بگذریم، از مطلب دور شدم. منظورم این بود که هدف امام، انسان‏‎ ‎‏شدن ما بود، آزادگی و حریّت ما بود. ما این ادعا را نداریم که به همۀ اینها‏‎ ‎‏رسیدیم؛ اما معتقدیم که گامهایی برداشته ایم. امام با تعالیمی که دادند با‏‎ ‎‏توجه به اینکه اول خودشان را ساخته بودند، با کمک پیروان صدیقشان‏‎ ‎‏توانستند اهدافشان را در خیلی زمینه ها پایه ریزی اساسی بکنند.‏

‏     ما می توانیم براستی و با افتخار ادعا کنیم که الآن در زمینه تصمیم گیری‏‎ ‎‏سیاسی، زنجیر هیچ بیگانه ای را به گردن نداریم. در بُعد فرهنگی‏‎ ‎‏جیره خوار و ریزه خوار هیچ مکتب و مسلکی نیستیم. در بعد اجتماعی‏‎ ‎‏پیرو هیچ سنت شرقی و غربی نیستیم. شعار امام نه شرقی و نه غربی بود.‏‎ ‎‏این شعار امام برخاسته از اعتقاد قلبی ایشان بود. شعاری توخالی نبود،‏‎ ‎‏یک شعار حقیقی بود که به آن رسیده بودند و این نه شرقی، نه غربی،‏‎ ‎‏همان اسلام ناب و اسلام حقیقی بود. گرچه در این مسیر، عوامل مزاحم‏‎ ‎‏خارجی زیاد داشتیم، آفتهای ناسازگار داخلی هم متأسفانه زیاد داشتیم و‏‎ ‎‏هنوز هم داریم؛ اما صلابت امام و راه او و اعتقاد انسانهای آزاده ای که‏‎ ‎‏دستور او را آویزه گوششان کرده بودند، همچنان که پیروی از خدا و پیامبر‏‎ ‎‏را لازم می دانستند، پیروی از ولایت او را هم لازم می دانستند، توانستند‏‎ ‎‏قیام کنند و بسیاری از اهداف خود را تحقق بخشند.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 383
‏     اما در این راه مشکلاتی هم هست. همیشه در مسیر هر حرکتی عده ای‏‎ ‎‏افراد هستند که مسیر حرکت را دچار نقص می کنند و برای رسیدن به آن‏‎ ‎‏هدف اصلی مشکلاتی ایجاد می کنند.‏

‏     یک خطر، افراد متحجری هستند که جمود فکری دارند؛ یعنی کسانی‏‎ ‎‏که واپسگرا هستند؛ به خودشان جرأت اندیشیدن نمی دهند؛ عقده هایی‏‎ ‎‏هنوز در جانشان وجود دارد که سر باز نکرده است و سنتهای گذشته را بر‏‎ ‎‏سلوکهای نرم و روان قرآنی ترجیح می دهند.‏

‏     بالاخره کسانی در این جامعه وجود دارند که همیشه شعور را در پای‏‎ ‎‏شعار قربانی می کنند! اینها در زمان پیامبر هم بودند. راه رسول اللّه را هم‏‎ ‎‏سد می کردند. در زمان امام علی(ع) نیز بودند. راه را بر آن امام نیز ناهموار‏‎ ‎‏می کردند؛ و خدا هم پیاپی پیامبرش را دعوت به صبر می کرد که «فاصبر»‏‎ ‎‏پایدار باش، از اینها ناراحت نشو. به هر حال کلام حق، حق است و جای‏‎ ‎‏خود و راه خودش را باز می کند. عوامل مانع که بازدارندۀ حرکت صحیح‏‎ ‎‏اسلام ناب هستند همیشه وجود دارند؛ اما صلابت امام موجب شد که‏‎ ‎‏علی رغم تمام توطئه ها و اهانتها و تهمت زدنهایی که در مورد آن عزیز گفته‏‎ ‎‏شد وهیچ کدام هم راه به جایی نبرد، راه امام و کلام امام همواره مسیر‏‎ ‎‏خود را ادامه دهد، گرچه مشکلاتی فراهم می شود که ممکن است حرکت‏‎ ‎‏را کُند کند؛ اما حقیقت کلام امام همچنان پویا و سریع در قلبهای آزاده‏‎ ‎‏جهان نفوذ می کند و حرکت خود را ادامه می دهد.‏

‏     ‏ـ شما از آزادی و آزادگی صحبت کردید و به افراد واپسگرا و متحجر اشاره‎ ‎فرمودید، طبیعی است که امام هم از اینها فریادشان بلند بود. آیا می توانید کمی‎ ‎بیشتر دربارۀ اینها صحبت کنید؟

‏     ‏‏ـ بله. گفتم که آزادی و آزادگی در دین اسلام اهمیت بسزایی دارد.‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 384
‏یعنی اسلام، انسانی می خواهد آزاد و آزاده؛ ولی این را باید توجه بدهم‏‎ ‎‏که آزادی به معنای رهایی از هر قید و بند نیست. انسان به حکم عقل یک‏‎ ‎‏دسته قوانین را می پذیرد، یعنی عقل سلیم حکم می کند که مجموعه ای از‏‎ ‎‏قوانین را بپذیرد که در سایۀ آن قوانین، هم بتواند خودش به کمال برسد،‏‎ ‎‏هم جامعه اش سالم باشد و هم دیگران زندگی سالمی داشته باشند. همه‏‎ ‎‏بتوانند امت واحده ای باشند و در مسیر واحد و مشترک حرکت کنند.‏‎ ‎‏ببینید، ما می دانیم که انسان به حکم طبیعت خود، موجودی اجتماعی‏‎ ‎‏است و نمی تواند تنها زندگی کند. طبعاً باید از یک سری قوانین پیروی‏‎ ‎‏کند. عقل سلیم حکم می کند قوانینی را انتخاب کند که کاملتر باشد تا‏‎ ‎‏علاوه بر اینکه ضامن اصلاح جامعه و زندگی سالم اوست، احکامی هم‏‎ ‎‏برای تعالی روح وی داشته باشد.‏

‏     حضرت امام در کتاب اربعین حدیث در تعریف انسان می گویند:‏

‏     انسان اعجوبه ای است که دارای دو نشئه است، یک نشئۀ ظاهری و‏‎ ‎‏یک نشئۀ باطنی. نشئه ظاهری اش، همان نشئۀ دنیوی است و نشئۀ‏‎ ‎‏باطنی اش روح است که متعلق به عالم دیگر است. در وجود انسان دو‏‎ ‎‏قدرت و نیرو وجود دارد که در مقابل هم قرار دارند. یک نیرو او را به‏‎ ‎‏درکات سفلیٰ می کشاند و یک نیرو او را به ملکوت اعلا دعوت می کند.‏‎ ‎‏همیشه در وجود انسان این دو نیرو وجود دارند که با هم درگیرند. یکی‏‎ ‎‏می خواهد او را به سعادت برساند و دیگری می خواهد او را به شقاوت‏‎ ‎‏رهنمون شود. حالا این انسان می خواهد در اینجا حرکت بکند، این انسان‏‎ ‎‏طالب قوانینی است که با التزام به آن قوانین، به کمال و به غایت انسانی‏‎ ‎‏خود دست یابد. این کمال هم در جهت بعد مادی و هم در جهت بعد‏‎ ‎‏معنوی است؛ یعنی هم باید بعد مادی او را تأمین کند، که دنیای اوست،‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 385
‏زندگی اوست و جامعه ظاهری اوست؛ و هم باید به بعد معنوی او که‏‎ ‎‏کمالات روحی است توجه داشته باشد.‏

‏     شما در سؤالات خود به آزادی و آزادگی اشاره کردید. ممکن است‏‎ ‎‏این مطلب تلقی غلطی در ذهن به وجود بیاورد که رهایی از هر قید و بند،‏‎ ‎‏آزادی است. این به نظر من دقیقاً عکس است؛ یعنی انسان آزاده کسی‏‎ ‎‏است که خودش را در یک چهارچوبی قرار می دهد که آن چهارچوب،‏‎ ‎‏حساب شده انتخاب شده است. یعنی به حکم عقل یک سری قوانین را‏‎ ‎‏انتخاب می کند و برای اینکه آزادگی و آزاد بودن خودش را حفظ کند‏‎ ‎‏خودش را به آن قوانین ملتزم می کند و در بند آنها قرار می دهد و به گفته‏‎ ‎‏شاعر: /من از آن روز که در بند توأم آزادم/.‏

‏     ما به حکم جبر در زمانی معین به دنیا آمده ایم و در یک زمان‏‎ ‎‏مشخصی هم از دنیا خواهیم رفت. این را هم می دانیم که ما با یک سری‏‎ ‎‏نیروهای نهفته در وجودمان به دنیا آمدیم، هنر در این است که ببینیم آیا‏‎ ‎‏می توانیم این شرافت را حفظ کنیم؟ ما با طینت پاک خلق شدیم و وجود‏‎ ‎‏پیدا کردیم. وجود، خیر محض است. ما باید از یک سری قوانین پیروی‏‎ ‎‏بکنیم که بتوانیم این نیروهای نهفته در وجود خودمان را به فعلیت برسانیم‏‎ ‎‏و رهسپار منزل ابدی شویم. قوانینی می تواند کاملتر باشد که هم دنیای‏‎ ‎‏(بعد مادی) ما را تأمین بکند هم آخرت ما را. پس، می بینیم آن مکتبهای‏‎ ‎‏مادی که فقط به بُعد ظاهری ما توجه دارند کامل نیستند. ما به مجموعه‏‎ ‎‏قوانین «دین» می گوییم. پیروی کردن از قوانینی که می خواهیم ما را به‏‎ ‎‏کمال برساند «دین» می نامیم. مسلک مادی فقط به جنبه مادی ما توجه‏‎ ‎‏دارد و یک دین کامل نیست؛ یک مجموعه احکام کامل نیست؛ یک قوانین‏‎ ‎‏کامل نیست و یک عقل سلیم نمی تواند بپذیرد. از آن طرف اگر هم مسلک‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 386
‏یا مکتبی باشد که فقط به بعد روحی توجه کند و فقط دستورات تعالی‏‎ ‎‏روح را برای ما داشته باشد، باز به حکم عقل می گوییم این قوانین کامل‏‎ ‎‏نیست، و این نمی تواند هر دو بعد وجود ما را به کمال برساند. پس، باید‏‎ ‎‏دینی باشد که به هر دو بعد وجودی ما توجه کند. قوانینی داشته باشد که‏‎ ‎‏هر دو بعد وجود ما را به کمال برساند. بدون هیچ تعصبی، اسلام چنین‏‎ ‎‏ادعایی دارد. دستورات بزرگان اسلام همه دربرگیرندۀ این دو بعد حقیقت‏‎ ‎‏انسان است و هر دو بعد را می خواهد به کمال برساند. مثلاً ما فکر‏‎ ‎‏می کنیم که یک دورانی بوده که بردگی و برده داری وجود داشته، و حالا‏‎ ‎‏سپری شده است؛ اما اگر خوب توجه بکنیم آیا به این نتیجه نمی رسیم که‏‎ ‎‏فقط نوعی از بردگی تمام شده، و آن شکل خرید و فروشش بوده است؟‏‎ ‎‏آیا الآن انواع و اقسام بردگی وجود ندارد؟ اسیر و برده خرافات بودن‏‎ ‎‏وجود ندارد؟ اسیر و برده عادات جاهلانه بودن وجود ندارد؟ اسیر و برده‏‎ ‎‏هواهای نفسانی بودن وجود ندارد؟ اسیر شهوت بودن وجود ندارد؟ اسیر‏‎ ‎‏و بردۀ جاه و مقام بودن وجود ندارد؟... پس، می بینیم این انسان الآن هم‏‎ ‎‏برده است؛ و اگر از این تعالیم و از این قوانین پیروی نکند، همچنان برده‏‎ ‎‏خواهد ماند.‏

‏     اینگونه اسارت در بند جهل و شهوت، با آزادی و حریّت منافات دارد؛‏‎ ‎‏این خودش یک نوع بردگی است و دین اسلام با این بردگی مخالفت‏‎ ‎‏می کند. بزرگان ما هشدار می دهند که نباید اینچنین برده باشیم؛ نباید‏‎ ‎‏اینچنین اسیر هواهای نفسانی باشیم. وقتی دینی اینچنین پیروان خود را‏‎ ‎‏دعوت می کند، طبیعی است که مورد پسند دنیاداران که اساس کارشان بر‏‎ ‎‏مبنای به اسارت کشیدن و استثمار مردم است، نیست.‏

‏     پس، انسان به حکم عقل یک سری قوانینی را انتخاب می کند که طبعاً‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 387
‏باید کاملترین، متقن ترین و محکمترین قوانین باشد و خودش را در آن‏‎ ‎‏چهارچوب قرار می دهد؛ و این نهایت آزادی و آزادگی است. برای اینکه‏‎ ‎‏سلامت خودش و سلامت جامعه اش تأمین بشود، این قوانین را بر‏‎ ‎‏خودش و جامعه اش حاکم می کند که بتواند در سایه رعایت این قوانین به‏‎ ‎‏کمال برسد.‏

‏     ‏ـ آیا فکر می کنید که «دین» می تواند کمال انسان را در جامعه امروزی‎ ‎عهده دار شود؟

‏     ‏‏ـ بله. ادعای اسلام این است که هر چقدر بشر از نظر علمی پیشرفته تر‏‎ ‎‏باشد، باز هم احکام اسلام است که می تواند سلامت و سعادت افراد را‏‎ ‎‏تأمین کند؛ اما حالا می پرسم چرا چنین سؤالی برای کسی پیش آمده‏‎ ‎‏است؟‏

‏     به نظر من می شود دقیقاً روی این مسأله کار کرد. اگر ما به تاریخ‏‎ ‎‏خودمان نگاه کنیم، می بینیم آن شکوفایی که در تمدن و پیشرفت ایران‏‎ ‎‏وجود داشته، بعد از ورود اسلام به این سرزمین بوده است. بعضی از‏‎ ‎‏مستشرقان معتقدند که حتی شکوفایی علم و پیشرفت اروپا نیز مدیون‏‎ ‎‏علمای اسلام است. این امری طبیعی است؛ اما این را هم معتقدم که اگر‏‎ ‎‏دین توانسته است شکوفایی و تمدنی را برای قومی به ارمغان بیاورد،‏‎ ‎‏افرادی هم با منحرف کردن و تحریف دین و به اسم دینداری توانسته اند‏‎ ‎‏مانع تراشی کنند و جامعه را به رکود بکشانند. یعنی همین دینی که عامل‏‎ ‎‏پیشرفت بود، همین دین در اثر تحریف، نفهمیدن متحجّرین، متعصّبین و‏‎ ‎‏مؤمنین نفهم و نادان که امام از آنان بسیار می نالیدند، از همینها ضربه‏‎ ‎‏خورده، و دچار رکود شده است.‏

‏     لابد خواهید گفت که در جامعه اروپا هم، چنین چیزی بوده، و‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 388
‏بخصوص بعد از اینکه اروپا در قرون وسطی نزاعی با کلیسا پیدا کرد و بعد‏‎ ‎‏از اینکه از دین فاصله می گیرند، یعنی از کلیسا فاصله می گیرند‏‎ ‎‏(در حقیقت نه از دین، به خاطر اینکه آن مبارز هم، همان لوتر، خودش‏‎ ‎‏یک مؤمن بود، یک مرد مذهبی بود که قیام کرد)؛ ولی به هر حال ظاهر‏‎ ‎‏مسأله این بود که آنها به پیشرفت و تمدن و شکوفایی دست یافتند. ما این‏‎ ‎‏را می پذیریم؛ اما می بینیم باز هم وقتی که به دین پشت کردند به انحطاط‏‎ ‎‏اجتماعی رسیدند.‏

‏     اما اسلام معتقد است که می تواند کمال یک جامعه را در همه زمینه ها‏‎ ‎‏تأمین کند، مشروط به اینکه ـ علما که پرچمداران اسلامند و می خواهند‏‎ ‎‏اسلام را در جامعه پیاده بکنند افرادی آگاه و وارد به تمام مسائل، فارغ از‏‎ ‎‏هرگونه تعصب و خرافات و نادیده انگاری مسائل زمان و مکان باشند.‏‎ ‎‏دین اسلام، دینی کامل است و اگر متدینان و زمامدارانش به همه زمینه ها‏‎ ‎‏و جنبه های آن توجه داشته باشند، می تواند ضامن سعادت دنیوی و‏‎ ‎‏اخروی آنان باشد.‏

‏     ‏ـ حضرت امام در اربعین حدیث به «عزم» اشاره کرده اند. اگر ممکن است‎ ‎این «عزم» را معنا کنید.

‏     ‏‏ـ به نکتۀ خوبی اشاره کردید؛ امام از قول بعضی از مشایخشان‏‎ ‎‏می گویند عزم، جوهرۀ انسانیت و میزان امتیاز انسان است و تفاوت‏‎ ‎‏درجات انسان به تفاوت درجات عزم اوست. و معتقدند عزمی که با این‏‎ ‎‏مقام سازگار است بناگذاری و تصمیم بر ترک گناه است و جبران‏‎ ‎‏کاستی های خود بعد به نکته جالبی اشاره می کنند که انسان عزم کند به این‏‎ ‎‏که ظاهر خود را انسان عقلی و شرعی کند به طوری که شرع و عقل حکم‏‎ ‎‏کنند که این شخص انسان است. و بعد متذکر این حقیقت می شوند که هیچ‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 389
‏راهی در معارف الهیّه پیموده نمی شود مگر آنکه انسان ظاهر شریعت را‏‎ ‎‏حفظ کند و خود را متأدب به آداب شریعت کند تنها در این صورت است‏‎ ‎‏که نور معرفت در قلب او جلوه می کند و بعد امام به طور صریح و آشکار‏‎ ‎‏می گویند این دعوی باطلی است که بعضی گمان می کنند با ترک شریعت‏‎ ‎‏می توانند به حقیقت و باطن دین برسند. از نظر امام جرأت بر گناه هرچند‏‎ ‎‏کوچک انسان را بی عزم می کند.‏

‏     ‏ـ حضرت امام در سخنرانیهایشان به تزکیه و تهذیب توجه می دادند. فکر‎ ‎می کنید که تهذیب و تزکیه چه نقشی در هدایت افراد و ساختن خود فرد دارد؟

‏     ‏‏ـ اگر به آیه شریفۀ قرآن که فرمود "یزَکّیهم و یُعلمهم الکتاب" و رابطۀ‏‎ ‎‏میان تزکیه که عمل اخلاقی است با علم توجّه کنیم می توانیم سؤال را‏‎ ‎‏کلی تر مطرح کنیم و بپرسیم آیا رابطه ای بین عقل و عمل، بین اخلاق و‏‎ ‎‏شرع، بین رعایت مسائل اخلاقی و مسائل عقلانی وجود دارد یا نه؟ شاید‏‎ ‎‏اینطوری سؤال را راحت تر بشود پاسخ گفت. به نظر امام میان عقل و عمل‏‎ ‎‏و میان مسائل اخلاقی و پاکی باطن یک ارتباط مستقیم وجود دارد. به‏‎ ‎‏دستورات علمای دینی هم اگر توجه بکنیم، به امری که در قرآن هم هست‏‎ ‎‏و مرتب امر به تقوا شده است، اگر توجه بکنیم، در می یابیم که این رابطه‏‎ ‎‏که امام مطرح می کردند، یک رابطه قرآنی است. یعنی قرآن مطرح می کند‏‎ ‎‏که بین تقوا و پرهیزگاری و روشن بینی و درایت، رابطۀ مستقیمی وجود‏‎ ‎‏دارد. روایت این است که تصریح دارد به این مطلب که هر اندازه انسان‏‎ ‎‏پاکتر باشد، و از آلودگیها دورتر باشد، عقل و فکرش روشنتر عمل می کند؛‏‎ ‎‏و انسان هر اندازه که قلب و روحش از کدورتها پاکتر باشد، و کمتر غباری‏‎ ‎‏بر آیینه دلش نشسته باشد، حقایق عالم وجود را خیلی راحت تر درک‏‎ ‎‏می کند و به کُنه آن پی می برد.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 390
‏     البته می دانیم که این پاکی و صفا ربطی به تحصیلات دانشگاهی و‏‎ ‎‏حوزوی ندارد. بعضی از افراد بی آنکه تحصیلات عالیه یا سواد ظاهری‏‎ ‎‏داشته باشند از روشن بینی و کمال بالایی برخوردارند و در مسائل عقلی‏‎ ‎‏بهترین راه حلها را ارائه می دهند. اینها به خاطر این تهذیب و این صفای‏‎ ‎‏باطن می توانند به حقایق دسترسی پیدا کنند. آدمهای خیلی ساده ای‏‎ ‎‏هستند که انسان در برخورد ظاهری و در مسائل اجتماعی می بیند هیچ‏‎ ‎‏وقت حاضر نیستند که عقلشان، ایمانشان، شرافتشان و آزادی شان را‏‎ ‎‏به خاطر زندگی چند روزۀ به ظاهر مرفه دنیا معامله کنند، اینها را‏‎ ‎‏نمی دهند تا چند روز خوشتر زندگی کنند؛ ولی اگر خوب توجه بکنیم‏‎ ‎‏می بینیم اینها دارند یک معاملۀ پرسود عقلانی انجام می دهند؛ یعنی‏‎ ‎‏نمی آیند این زندگی چند روزه ولو مرفه را حفظ کنند و زندگی ابدی شان‏‎ ‎‏را فدا و فنا کنند. این یک معامله عاقلانه است. وقتی انسان به خاطر‏‎ ‎‏دستیابی به یک امر جزئی، امری کلی را فدا کند، به حکم عقل این کار‏‎ ‎‏مردود است. اینکه آدم بیاید دروغی بگوید و روح خودش را کدر بکند و‏‎ ‎‏این کدورت موجب شود که چشمش به روی حقایق بسته شود، به خاطر‏‎ ‎‏اینکه از یک انسان زبون ضعیفی مثل خودش ترسیده، و به خاطر او دروغ‏‎ ‎‏گفته، یا می خواسته در نظر او برتر جلوه کند، اینها همه به حکم عقل‏‎ ‎‏مردود است.‏

‏     می بینیم کسی که به حکم همان صفای باطن حاضر نیست دروغ‏‎ ‎‏بگوید، در واقع یک معامله سود آور دیگری انجام داده، و حاضر نبوده،‏‎ ‎‏یک کلی را فدای جزئی بکند. از آن طرف هم که بنگریم این واقعاً یک‏‎ ‎‏مسأله حقیقی است که اگر خواهشهای نفسانی و میل به امور جزئی بر‏‎ ‎‏انسان حاکم شود این آدم عقل خود را تباه کرده است به عنوان مثال وقتی‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 391
‏تب عارض بدن می شود، قدرت فکر کردن را سلب می کند. همین طور اگر‏‎ ‎‏خواهش نفسانی یا میل به امور جزئی که خودش یک نوع مرض است، بر‏‎ ‎‏انسان حاکم بشود، آفتی است که مرکز تشخیص و بینش انسان را از کار‏‎ ‎‏می اندازد. انسان با هر نیروی مزاحمی به کمک نیروی عقلش مبارزه‏‎ ‎‏می کند. اگر دشمنی، عقل را هدف قرار بدهد آن وقت انسان با چه چیز‏‎ ‎‏می تواند علیه آن مبارزه کند؟ اگر دشمنی عقل را به مخاطره بیندازد و‏‎ ‎‏درایت و دور اندیشی و فهم را مختل کند، دیگر انسان با چه نیرویی‏‎ ‎‏می خواهد با آن دشمن مقابله بکند؟‏

‏     برای اینکه پاسخ دقیقتری به سؤال شما داده باشم، باید بگویم بین‏‎ ‎‏عقل که کانون فهم و شعور و درک کلیات است با قلب که مرکز و جایگاه‏‎ ‎‏حق است، مرکز عواطف است، کانون احساسات است، محل اشراق‏‎ ‎‏است، محل انوار غیبی الهی است، ارتباط کاملاً مستقیمی وجود دارد.‏‎ ‎‏اخلاق می گوید عمل کن، و یا اینکار را نباید انجام بدهی؛ این بایدها و‏‎ ‎‏نبایدها دقیقاً با فکر و عقل و اندیشۀ انسان رابطه مستقیم دارد. می بینیم در‏‎ ‎‏قرآن بیش از ششصد مورد به خرد و عقل اشاره می شود و از آن طرف به‏‎ ‎‏بایدها و نبایدها هم توجه می شود و به انسان حکم می شود که چه کاری‏‎ ‎‏را بکن و چه کاری را نکن.‏

‏     اینها دقیقاً به هم مرتبط می شود و اگر انسان بخواهد به آن کمال‏‎ ‎‏مطلوب برسد، می بایست که به این بایدها و نبایدها توجه کند و رابطۀ‏‎ ‎‏مستقیمی بین عمل و نظرش برقرار سازد.‏

‏     ‏ـ اینکه در صحبتهایتان اشاره کردید که دین باید دنیای ما را نیز تأمین‎ ‎بکند، آیا منافاتی با زهد ندارد؟ آیا نظر امام هم در این باره همین بود؟‎ ‎بخصوص با آن ساده زیستی و زهد امام، چه می گویید؟


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 392
‏     ‏‏ـ البته که منافات ندارد. باید واقعاً حقیقت زهد را درک کنیم. حضرت‏‎ ‎‏علی ـ علیه السلام راجع به زهد جملۀ زیبایی دارند، من الآن جملۀ‏‎ ‎‏عربی اش یادم نیست؛ اما ترجمه اش به نظرم می رسد که این است: زهد‏‎ ‎‏این نیست که مالک چیزی نباشی، بلکه حقیقت زهد این است که دنیا‏‎ ‎‏مالک تو نباشد؛ و این مهم است. به یاد دارم یک وقتی امام می فرمودند‏‎ ‎‏که: یک درویش ممکن است به کشکولش چنان وابسته باشد که یک‏‎ ‎‏سرمایه دار به تمام سرمایه اش نباشد. مهم دل نبستن به غیر حق است و‏‎ ‎‏هدف قرار ندادن آنها.‏

‏     زهد، یعنی توجه نداشتن به غیر حق ؛ یعنی هر آنچه را که آدم‏‎ ‎‏می خواهد، برای رسیدن به حق بخواهد. اینجا می بینید که مسائل فرق‏‎ ‎‏می کند. دیگر آدم نمی تواند دست روی یک چیزی بگذارد. امور، نسبی‏‎ ‎‏می شود. ممکن است چیزهایی مطرح شود که به نظر بعضیها کمال بیاید و‏‎ ‎‏به نظر بعضیها نیاید. دوری از آنها برای بعضی ها لازم باشد و برای‏‎ ‎‏بعضی ها نباشد.‏

‏     ما شاهد بودیم که حضرت امام در بعضی از مسائل مثل خرید‏‎ ‎‏مایحتاج خانه دقت داشتند و توجه می دادند. یک روز برای ایشان مقداری‏‎ ‎‏میوۀ نوبر خریده شده بود. امام اعتراض کردند که چرا این را خریدید؟‏‎ ‎‏هیچ ضرورت ندارد که من این را بخورم، چون شرایط جامعۀ ما به گونه ای‏‎ ‎‏است که همه کس نمی توانند میوۀ نوبر را بخورند. پس، من ترجیح‏‎ ‎‏می دهم که نخورم.‏

‏     ببینید این یک امر صحیحی است. درست است که امام ترجیح‏‎ ‎‏می دادند مانند ضعیف ترین افراد جامعۀ خودشان باشند. یعنی الآن اگر‏‎ ‎‏کسی نمی تواند و درآمدش جوری نیست که این میوه را بخورد، امام‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 393
‏ترجیح می دهند این میوه را نخورند؛ اما این اگر خوب مطرح نشود، اگر‏‎ ‎‏حقیقت زهد مطرح نشود، اگر حقیقت و روح مطلب مطرح نشود ممکن‏‎ ‎‏است به نظر برسد که ایشان دلشان نمی آمده، چیزی بخرند. کسانی هم‏‎ ‎‏هستند که پولدارند و دلشان نمی آید که خودشان استفاده بکنند. این‏‎ ‎‏مسائل باید حقیقتش مطرح شود تا فرق میان زهد واقعی و زهد ظاهری‏‎ ‎‏روشن گردد.‏

‏     از طرفی گفته می شود دنیا مذموم است؛ ولی حضرت علی‏‎ ‎‏ـ علیه السلام گفته اند: خدا لعنت کند کسی که دنیا را نفرین می کند! دنیا‏‎ ‎‏محل گذر اولیاست. اگر دنیا نباشد که اولیاءاللّه شناخته نمی شوند. پس،‏‎ ‎‏باید به دنیا توجه داشت؛ اما دلبسته به دنیا نبود، باید دانست که این دنیا‏‎ ‎‏محل عبور است نه مقصد و غایت سفر. هنر در همین است که انسان‏‎ ‎‏بفهمد این دنیا هدف نیست؛ باید از اینجا عبور بکند. وقتی می خواهد‏‎ ‎‏عبور بکند، دنیا را به عنوان یک معبر لحاظ بکند و خودش در آن نیفتد؛‏‎ ‎‏بعد می تواند تمام مسائل اخلاقی را بر همین مبنا پایه ریزی کند و این‏‎ ‎‏خودش بحث مفصلی دارد. البته حالا شاید من هم صلاحیت نداشته‏‎ ‎‏باشم که راجع به این موضوع صحبت کنم؛ اما به نظر من حقیقت مطلب‏‎ ‎‏چیز دیگری است؛ یعنی روح زهد و حقیقت زهد و معنایش را باید درک‏‎ ‎‏کرد و بعد مصادیقش را دریافت.‏

‏     اگر زهدورزی می تواند نسبی باشد ولی حقیقتش مورد پسند همه‏‎ ‎‏هست با فطرت سلیم و عقل سلیم سازگار است. مثلاً همین موردی که‏‎ ‎‏اشاره کردم یک وقت امام برای دو کیلو میوه خریدن که نوبر بود ناراحت‏‎ ‎‏شدند و گفتند که من نمی توانم این را بخورم؛ چون شرایطی نیست که همه‏‎ ‎‏بتوانند بخورند. این یک واقعیت بود که اتفاق افتاد؛ اما در کنار این، من‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 394
‏شاهد بودم امام در ماه رجب که یک برنامه عبادی خاصی دارد ذکر‏‎ ‎‏مخصوصی دارد و در مفاتیح هم هست پایان ذکر نوشته بود این ذکر را با‏‎ ‎‏صدقه و انفاق ختم کنید. بهنگامی که قدم می زدند به من گفتند امروز‏‎ ‎‏ساعت ده پیش من بیا با شما کار دارم. وقتی رفتم کلید کمد پولشان را به‏‎ ‎‏من دادند و گفتند که: هر چقدر می توانی امروز ببر و به فقیری که‏‎ ‎‏می شناسی بده و نمی خواهد به من بگویی چقدر برداشتی. از این طرف‏‎ ‎‏کارشان هیچ حساب ندارد در آن چیزی که مربوط به شخص خودشان‏‎ ‎‏می شد بسیار انفاق می کردند. مردم نذر ایشان زیاد می کردند، هدایا هم‏‎ ‎‏زیاد می آوردند و ایشان هم همۀ این هدایا را در همین راه مصرف‏‎ ‎‏می کردند، باری، کلید کمد را به من دادند و گفتند هر چقدر می توانی‏‎ ‎‏امروز به فقرا برسان. وقتی این مطلب را در کنار آن دو کیلو خیار یا دو کیلو‏‎ ‎‏میوۀ نوبر می گذاریم، آن وقت عظمت شخصیت امام مطرح و معلوم‏‎ ‎‏می شود. نکته ای که خیلی برایم جالب بود این بود که اگر کسی واقعاً در‏‎ ‎‏مسیر خدا گام بردارد خدا تمام موهبتهایی که لازم است به او ارزانی‏‎ ‎‏می دارد. مثلاً ببینید امام یک گام برای پولدار شدن برنداشته بودند و این‏‎ ‎‏چیزی است که همه می دانند و جای بحث ندارد؛ اما از آن طرف می بینیم‏‎ ‎‏که انفاق کردن، صدقه دادن، به مردم رسیدن، به یتیم رسیدن، به‏‎ ‎‏مستضعف رسیدن، برای محروم خانه گرفتن، به معالجه مریض کمک‏‎ ‎‏کردن و... به دست ایشان انجام می شد. اینها همه چیزهایی است که ثواب‏‎ ‎‏دارد. امام برای پولدار شدن قدم برنداشتند؛ اما خدا این موهبت را هم از‏‎ ‎‏ایشان دریغ نکرد. که من آن موقع شاهد بودم و می توانستم بعینه و به‏‎ ‎‏جرأت قسم بخورم که کسی در آن روز به اندازه امام نتوانست ثواب این‏‎ ‎‏عمل مستحبی را هم ببرد؛ یعنی ثواب این صدقه، ثواب این انفاق، ثواب‏
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 395
‏به مریض کمک کردن، ثواب بی خانه ای را خانه دار کردن را هم خداوند‏‎ ‎‏نصیب ایشان کرد.‏

‏     ‏ـ ما گرفتار تهاجم فرهنگی هستیم نظر امام را در برخورد با این مسأله و‎ ‎این معضل اجتماعی چگونه می بینید؟

‏     ‏‏ـ البته من نمی توانم ادعا بکنم که دقیقاً نظر امام را راجع به مسأله‏‎ ‎‏فرهنگی و هجمۀ فرهنگی می دانم؛ ولی آنچه به ذهنم می رسد مطرح‏‎ ‎‏می کنم؛ البته به نظرم شاید تهاجم فرهنگی مقداری تأمل برانگیز باشد؛ و‏‎ ‎‏شاید هجمۀ فرهنگی مناسبتر باشد.‏

‏     به هر حال این مسأله ای که قبلاً هم اشاره کردم، برای هر حرکت‏‎ ‎‏سالمی پیش می آید. در ابتدا که ما این اندیشه را مطرح کردیم که‏‎ ‎‏می خواهیم آزاده باشیم، به شرق و غرب نه بگوییم، بر روی پای خودمان‏‎ ‎‏بایستیم، احکام اسلام را بر خود حاکم بدانیم، موجب شد که دشمنان‏‎ ‎‏علیه ما قیام کنند و از هیچ توطئه ای هم فروگذار نکردند. جنگ را به ما‏‎ ‎‏تحمیل کردند و تمام نیروهایشان را برای به زانو در آوردن ما تجهیز کردند‏‎ ‎‏و علیه ما به کار بردند . ما را حتی از خرید مواد اولیه کارخانه هایمان‏‎ ‎‏محروم کردند.‏

‏     به هر حال مشکلات و دوران سختی را بر ما تحمیل کردند که بحمداللّه ‏‎ ‎‏به خوبی گذراندیم و با توصیه امام و دعوت آن حضرت به مقاومت و‏‎ ‎‏صبر، الحمدللّه آن دوره سپری شد و دشمنان نتوانستند ما را به زانو در‏‎ ‎‏بیاورند. این طبیعی است که از راه دیگری وارد بشوند و آن هم از راه‏‎ ‎‏فرهنگی است؛ اما پیداست که این جا یک دقت عمل بیشتر و ظریفتری را‏‎ ‎‏می طلبد و متأسفانه ما کمتر به این مسأله توجه داریم. افراط و تفریط در‏‎ ‎‏هر زمینه ای ما را از هدف نهایی ما دور می کند.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 396
‏     باید روی خط عدل گام بگذاریم. باید مواظب باشیم و توجه داشته‏‎ ‎‏باشیم که هجمۀ فرهنگی یک سیل بنیان کن است که اگر نتوانیم حساب‏‎ ‎‏شده با آن رو به رو شویم عواقب زیانباری متوجه اسلام و انقلاب خواهد‏‎ ‎‏شد و به نظر من مقابله با این هجمۀ فرهنگی باید بسیار دقیق و حساب‏‎ ‎‏شده باشد.‏

‏     حملۀ فرهنگی ترفند اینهاست و در این راه از چند گروه و طبقه هم‏‎ ‎‏کمک می گیرند. اول، گروهی که فاقد پویایی اند و امام از اینها به عنوان‏‎ ‎‏مقدّسان نادان یاد می کردند و از دست اینها فریادشان بلند بود. این گروه با‏‎ ‎‏آنکه درد دین دارند و فکر می کنند که می خواهند با حملۀ فرهنگی مقابله‏‎ ‎‏کنند و اسلام راستین را پیاده کنند، اما متأسفانه پویایی ندارند، درک‏‎ ‎‏درست از زمان و مکان ندارند، به عامل یا عوامل پیشرفت توجه نمی کنند،‏‎ ‎‏اینها یک دسته اند که قطعاً خطرشان کمتر از خطر دشمن نیست.‏

‏     دستۀ دیگری هستند که افراط گرند و به قول امام، فکر می کنند‏‎ ‎‏مسلمانتر از حضرت علی(ع) هستند! اینها مصالح و مقتضیات زمان و‏‎ ‎‏مکان را هم درک نمی کنند. اینها در دام جمود فکری قرار می گیرند، پیرو‏‎ ‎‏شعار و فاقد شعورند اینها در هر زمینه ای و در هر جریانی وجود‏‎ ‎‏داشته اند؛ ولی هر دفعه به یک شکل. مثلاً در صدر اسلام اینها را می بینیم‏‎ ‎‏که پیراهن عثمان عَلَم می کنند. قرآن بر سرها را می بینیم. بنی امیه و‏‎ ‎‏ابوموسی های منکر و معاند را می بینیم. پیروان سنت جاهلی ابوجهلی را‏‎ ‎‏می بینیم، تندروان خارجی را که رودرروی امام علی(ع) ایستادند را‏‎ ‎‏می بینیم؛ و خلاصه می بینیم که همه و همه برای شکست حضرت‏‎ ‎‏علی(ع) دست در دست هم می گذارند. تندروان خارجی که خوارج‏‎ ‎‏باشند، سنت گرایان که حافظان ارزشهای جاهلی باشند، مثل بنی امیه و‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 397
‏امثال طلحه و زبیر. اینها همه در خط دشمن با هم متحد می شوند و این هر‏‎ ‎‏سه جریان در زمان حضرت علی(ع) سد راه اسلام ناب می شوند، الآن‏‎ ‎‏هم همان طور است. اگر در زمان خودمان هم نگاه کنیم می بینیم که در‏‎ ‎‏جامعۀ ما با شروع حرکت زیبای ناب اسلامی با همۀ شکوه و خلوصش که‏‎ ‎‏چند سال شاهد شکوفایی اش بودیم، این سه جریان باز دست به دست‏‎ ‎‏هم می دهند تا آن را از بین ببرند و این حملۀ دشمن است که از طریق این‏‎ ‎‏سه جریان وارد می شود: واپسگرها، تندروها و منافقین.‏

‏     در اینجا ما باید دقیقاً حساب شده عمل کنیم. می بینیم که رهبر‏‎ ‎‏عزیزمان حضرت آیت اللّه خامنه ای هم به این نکته بسیار توجه می دهند و‏‎ ‎‏خطر را احساس می کنند و به همۀ مردم و همه مسئولان هشدار می دهند‏‎ ‎‏که باید مراقب بود، و این جایی است که من فکر می کنم واقعاً باید حساب‏‎ ‎‏شده کار بکنیم و بدانیم که به هر حال این جریانها دست به دست هم‏‎ ‎‏داده اند و نمی گذارند که آن اسلام ناب امام، راهش را ادامه دهد. چرا که‏‎ ‎‏آنقدر جاذبه دارد که می تواند خودش را در سراسر دنیا عرضه کند و تمام‏‎ ‎‏قلبهای مسلمانان برای چنین اسلامی می تپد. حرکت امام یک حرکت‏‎ ‎‏رهایی بخش و سازنده بود؛ و در اثر پیروی از همان دستورات امام است‏‎ ‎‏که شاهد جلوه گری دین و علم و صنعت و رفاه و شعور و آزادی هستیم. ما‏‎ ‎‏این را اعتراف می کنیم و تشکر می کنیم. تشکر مخلوق، تشکر از خالق‏‎ ‎‏است. ما منکر اینها نیستیم. ما پیشرفتهای علمی، صنعتی و اخلاقی‏‎ ‎‏چشمگیری را در جامعۀ خود می بینیم؛ اما باید بدانیم که هر قدر در این‏‎ ‎‏پیشرفتها عمیقتر باشیم، دشمنان دقیقتر وارد می شوند و محکمتر ضربه‏‎ ‎‏می زنند و مهاجم به تعبیر دیگر از در دیگر می آید و با سلاح دیگر. ما باید‏‎ ‎‏دقت داشته باشیم آن سازی که نیروی مهاجم کوک می کند تا دل جوان ما‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 398
‏را به سوی خود بکشاند، چگونه است. وقتی که دشمن در اندیشۀ‏‎ ‎‏خشکاندن ریشۀ درخت انقلاب و اسلام ناب است، ما نباید به دفع یک‏‎ ‎‏آفت از درخت اکتفا بکنیم یا تنها به سمپاشی شاخ و برگ سرگرم شویم.‏‎ ‎‏این گرچه ضروری است؛ اما وقتی بدانیم دشمن ریشه درخت را‏‎ ‎‏می خواهد بخشکاند و ما به شاخ و برگش بپردازیم این دیگر کوتاه فکری‏‎ ‎‏است. وقتی دشمن دلهای جوانان ما را هدف قرار می دهد، اموری که‏‎ ‎‏برای او جاذبه دار است و وجود و قلب و روح جوان را به طرف خودش‏‎ ‎‏می کشاند، مطرح می کند، اگر بر فرض فقط به بحث مثلاً حجاب بپردازیم‏‎ ‎‏و تمام نیروی خود را صرف این موضوع کنیم که چه مقدار از پوشش‏‎ ‎‏ضرورت دارد یا نه؛ در این دفاع ما از فرهنگ اصیل اسلامی و اشاعۀ آن‏‎ ‎‏دور می مانیم؛ البته حقیقت، راه خودش را باز می کند. اسلام ناب همچنان‏‎ ‎‏پویاست؛ ولی باید توجه داشته باشیم که حرکت ما اگر یک حرکت‏‎ ‎‏سازنده نباشد، همان طور که شکوفایی اسلام در این عصر به دست‏‎ ‎‏دینداران این زمان صورت گرفت، همین اسلام از دست ما دیندارانی که‏‎ ‎‏متعصب باشیم و مسائل اسلامی را ندانیم، به مسائل جامعه شناسی،‏‎ ‎‏حقوقی و مسائل دیگر شخصیت انسان توجه نداشته باشیم، خدای‏‎ ‎‏ناکرده همین شکوفایی از دست خود ما دینداران متعصب و نادان لطمه‏‎ ‎‏خواهد دید.‏

‏     ‏ـ ممکن است دربارۀ عرفان حضرت امام هم صحبتی بفرمایید؟

‏     ‏‏ـ فکر می کنم جواب این سؤال را دادم. همۀ بحثهای ما در این زمینه ها‏‎ ‎‏بود.‏

‏     ‏ـ یک وقتی شما راجع به عرفان امام صحبت کردید و گفتید عرفان امام،‎ ‎عرفان عاشقانه است. در آثار ایشان هم مخصوصاً در اشعار ایشان که به

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 399
خواهش خود شما نوشته شده، تعابیر و مضامین عرفانی زیاد دیده شده است.‎ ‎تصور می شود ره یافتن به حقیقت در نزد امام بدون عشق ممکن نیست. اگر‎ ‎ممکن است قدری توضیح بدهید.

‏     ‏‏ـ بله، من گفتم در تقسیم بندی عرفان به انواع و اقسام، می توانیم عرفان‏‎ ‎‏امام را به دو بخش عاشقانه و عابدانه، تقسیم کنیم. چون بعضیها می گویند‏‎ ‎‏عرفان، عاشقانۀ صرف است و بعضی می گویند عابدانۀ صرف؛ اما عرفان‏‎ ‎‏امام به گونه ای هم عاشقانه و هم عابدانه است؛ زیرا که عرفان بدون‏‎ ‎‏محبت و عشق معنا ندارد و عشق هم بدون اطاعت و بندگی و از خود‏‎ ‎‏گذشتن و فنای در محبوب مفهوم پیدا نمی کند. این یک مثال خیلی ساده‏‎ ‎‏است که ما در زندگی خودمان می بینیم اگر به کسی علاقه مند باشیم، به‏‎ ‎‏بچه مان اگر علاقه مند باشیم، حس می کنیم که نادانسته یا بهتر بگویم‏‎ ‎‏ناخود آگاهانه پیوسته به یاد او هستیم، به او می اندیشیم یا حتی مانند او‏‎ ‎‏فکر می کنیم. حتی ممکن است کلماتی را که او به کار می برد ما هم‏‎ ‎‏ناخودآگاه بر زبان آوریم. شاید رنگ دلخواه او را دوست داشته باشیم و‏‎ ‎‏ناخودآگاه آن رنگ را انتخاب کنیم و به هرحال رفتار و کردار ما از او رنگ‏‎ ‎‏می گیرد. حالا اگر این رابطه با معشوق و محبوب حقیقی باشد، با محبوب‏‎ ‎‏مطلق، با کمال مطلق و با آن کسی که خالق ما هست، آن کسی که سرنوشت‏‎ ‎‏ما، هستی ما و جان ما در اختیار او هست، طبیعی است که این ارتباط‏‎ ‎‏قویتر، پررنگتر و عمیقتر است. این است که اگر چنین عشقی حاصل شد؛‏‎ ‎‏یعنی آدم در وجودش احساس کرد چنین علاقه ای و میلی و کششی به‏‎ ‎‏سوی آن معشوق حقیقی خودش دارد، آن وقت این راه، هم دشوار است‏‎ ‎‏هم شیرین و هموار. در این راه از سر و جان باید گذشت؛ یعنی اگر کسی‏‎ ‎‏این ادعا را دارد که می خواهد به حقیقت برسد و حقیقت را دریافته، از سر‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 400
‏و جانش باید مایه بگذارد. امام خود در یک بیت این مفهوم را به روشنی‏‎ ‎‏بیان می کنند:‏

‏ ‏

باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی‏             ‏و آنگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی‎[1]‎

‏ ‏

‏    ‏‏و باز در جایی دیگر می گویند: /جان چه باشد که فدای رخ زیبا‏‎ ‎‏نشود/؛ یعنی جان که در واقع عزیزترین چیز در نزد انسان است، لایق فدا‏‎ ‎‏شدن در راه حضرت دوست است؛ یعنی آن شایستگی را ندارد، تازه‏‎ ‎‏وقتی فدا شد می بینی که ارزش فدا شدن نداشته است.‏

‏     امام اشاره دارند که ما آنچه را که از نظر خودمان ارزنده ترین‏‎ ‎‏پیشکشهاست تقدیم کردیم، که البته در بارگاه دوست و در ساحت دوست‏‎ ‎‏چیز ناقابلی بوده است.‏

‏     متأسفانه من حضورِ ذهن کافی برای استناد به اشعار امام ندارم؛ اما‏‎ ‎‏مطمئنم که با استشهاد به آثار منظوم ایشان می توان پاسخ روشنتری به این‏‎ ‎‏سؤال داد. امام هم که راه انسانیت را، راه رسیدن به حقیقت را پیموده اند،‏‎ ‎‏راه رسیدن به حضرت دوست را بدون عشق هموار نمی دانند می گویند‏‎ ‎‏این سفر گرچه سخت است؛ ولی اگر با توجه درست همراه باشد، همواره‏‎ ‎‏از آن طرف هم عنایتی است:‏

‏ ‏

گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود‏                 ‏سلطان عشق را به سوی ما نظر نبود‎[2]‎

‏ ‏

‏    ‏‏امام توجه حضرت دوست را نشانه و ناشی از سوز عشقی که از جانب‏‎ ‎‏ما باید باشد می دانند. البته اینجا هم باز بحث زیاد است که پیمودن این راه‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 401
‏و طی این طریق با کشش و کوشش هر دو توأم است. از آن طرف هم‏‎ ‎‏می دانیم که ‏یحبهم و یحبونه‏. اول این محبت از سوی خداوند به بندگان ابراز‏‎ ‎‏شده، سپس نوبت بندگان است که به او عشق ورزند. امام می فرماید:‏

‏ ‏

بلقیس وار گر در عشقش نمی زدیم‏             ‏ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود‎[3]‎

‏ ‏

‏    ‏‏پس، باید از جانب ما این عشق، این شور، این هیجان، این اضطراب،‏‎ ‎‏این درد، این احساس هجران و شوق وصال وجود داشته باشد تا ما را به‏‎ ‎‏بارگاه حضرت دوست راه دهند.‏

‏     ‏ـ بحث طولانی شد و از اینکه مصدع اوقات شدیم معذرت می خواهیم.‎ ‎امیدواریم در فرصتهایی دیگر در این خصوص و در زمینه های دیگر بتوانیم از‎ ‎سخنان روشنگر و فیض بخش شما استفاده شایان ببریم.

‏     ‏‏ـ من هم از شما تشکر می کنم.‏

هفتۀ زن ـ جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران

‏سال 1376 ‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 402

  • )) دیوان امام؛ ص 185.
  • )) همان؛ ص 107.
  • )) همان جا.