مناسبت: سالروز تولد حضرت امام خمینی سال 1374
سرکار خانم طباطبایی بسیار خوشوقتم که در این ایام خجسته توفیق حاصل شد و موفق شدیم پس از ماهها انتظار خدمتتان برسیم و از نزدیک با شما به گفتگو بنشینیم اینک اولین سؤال خود را آغاز می کنیم.
طبعاً شما از جمله کسانی هستید که اوقات بسیاری را پای درس حضرت امام به سر برده اید، به طور کلی چه نکاتی از درسهای ایشان آموخته اید؟
ـ با نام و یاد خدای بزرگ صحبت خودم را آغاز می کنم و برای شما و همۀ عزیزان در عرصۀ مطبوعات که نقش مهم و رسالتی عظیم دارید، سعادت و صداقت آرزو می کنم. در جواب پرسش شما باید عرض کنم که البته من سعادت حضور در درس رسمی ایشان را نداشتم؛ ولی از آنجا که زندگی ایشان همه اش درس بود و درس ایشان نیز درس زندگی؛ حقیقتاً از رفتار و کردار ایشان می توانستیم درس بیاموزیم؛ چون در سراسر زندگی ایشان خدامحوری، زهدگرایی، تعبد، توسل و محبت به اهل بیت عصمت و طهارت، مردم داری، نظم و انضباط، اخلاص و بی ریایی، امیدآفرینی، مبارزه با نفس، پرکاری و پرهیز از بیکاری، توجه دادن به آخرت، علاقۀ شدید به قرآن، عدم ارجاع کارهای شخصی خود به دیگران به چشم
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 427
می خورد و طبعاً برای اطرافیان بسیار آموزنده بود.
دربارۀ ابعاد وجودی حضرت امام می خواستیم نظر شما را هم بدانیم. شاید ناگفته هایی از شخصیت حضرتش باشد که مایل باشید آن را با مردم در میان بگذارید.
ـ راجع به ابعاد وجودی ایشان سؤال کردید. همان طور که قبلاً گفتم در مورد شخصیت و ابعاد وجودی حضرت امام سخن گفتن کار دشواری است و هر کس به اندازۀ فهم و درک و دریافت خودش و معرفتی که پیدا کرده، صحبت می کند؛ ولی من یقین دارم که هیچ کس نتوانسته این موجود الهی را به طور کامل و آنگونه که بودند، بشناسد. در مورد ابعاد علمی، فلسفی، فقهی، عرفانی، سیاسی ایشان آثار و مکتوباتی وجود دارد که هر کدام می تواند دریچه ای برای شناخت شخصیت ایشان باشد؛ ولی آنچه به نظر من بسیار جالب بود، ارتباط تنگاتنگی بود که بین علوم نظری و عملی ایشان با عرفان نظری و عملی ایشان وجود داشت؛ یعنی اگر فقه نوشتند، خودشان در تمام اعمال و رفتارشان فقیه بودند. اگر در مورد مسائل فلسفی بحث و بررسی کردند، دید و نگاهشان فلسفی بود. نه اینکه فقط در بحث و درس و کتاب، فلسفه بگویند. واقعاً دیدشان و تفکرشان بر مبنای فلسفه بود و اوج این ارتباط عمیق نظر و عمل در عرفان ایشان، چشمگیر بود به طوری که اگر به کتابهایی که ایشان در جوانی نوشتند، رجوع کنیم، می بینیم تمام دستوراتی که مثلاً در اربعین حدیث نوشتند خودشان دقیقاً عامل به آنها بودند، و یکی از تذکراتی که خودشان به طور مکرر در سخنرانیهایشان هم می فرمودند در مورد فراگرفتن علوم بود که توصیه می فرمودند: سعی کنید علومی را که با «عقل» فرا می گیرید به «قلب» شما وارد شود، که در این صورت می تواند کارساز باشد؛ و الاّ
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 428
باری است بر دوش شما و شما حامل آن علوم خواهید بود. و چه بسا همان علوم حجاب رؤیت حق هم می شود که العلم هوالحجاب الاکبر که در این صورت ذهن شما مانند صندوقچه ای است که در آن محفوظات بسیار دارد. علم نافع، علمی است که به قلب شما وارد شود؛ زیرا در عرفان، ابزار کار را دل می دانند و تکیۀ عارف بر کشف و شهود «قلب» است. فلسفه تکیه بر «عقل» و «استدلال» دارد؛ ولی عرفان تکیه اش بر قلب است. اگر قلب صاف و پاک شد حقایق در آن جایگزین می شود و آن وقت است که قلب مؤمن، جایگاه کبریا و عرش خدا می گردد. اگر در آیات قرآن کریم دقت کنیم تأثیر «قلب» در هدایت بیشتر مورد توجه قرار گرفته. مولوی می گوید، حوزه عقل تا «بر درگاه آمدن» است و قلمرو «قلب» در بارگاه رفتن.
پس، می بینیم حقیقتی که منشأ اثر است «دل» است و ارزش دل به چیزی است که بر آن اثر گذاشته /دل که آشفتۀ روی تو نباشد دل نیست/؛ یعنی ارزش و منزلت دل، تپیدن دلی است که برای خدا و به یاد خدا بتپد، پس اگر علم توحید هم باشد؛ ولی وارد «دل» نشده باشد نه عملش کارساز و هدایتگر خواهد بود و نه دل آن عالم ارزشمند می باشد؛ اما وقتی علم توحید با عقل ثابت و مبرهن شد و به «قلب» رسید آن وقت است که صاحب چنین قلبی بالوجدان درک می کند که «عالم» و «ماسوی اللّه » ظلّ حق تعالی هستند، و حق و حقیقتی جز او وجود دارد. در این صورت است که وقتی لب به سخن می گشاید با عمق جان می گوید:
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 429
همه جا خانۀ یار است که یارم همه جاست پس ز بتخانه سوی کعبه چسان آمده ام
البته توجه دارید که چنین حرفی را چه کسی می تواند بزند؟ کسی که به این مقام رسیده باشد؛ نه هرکس خواست شعر بگوید، حقِ گفتن حرفهایی اینچنین را داشته باشد. کسی می تواند چنین بگوید که جز سر کوی دوست جایی نداشته باشد و در سرش جز خاک در دوست سودایی نباشد؛ یعنی پناهگاه و مأمنی غیر از آستانۀ دوست ندارد و فقط با راه یافتن به حریم محبوب، عطش و خواسته و سودای او فرو می نشیند؛ لذا فقط او را می بیند و او را می پرستد و جز او را نمی خواهد و نمی یابد؛ البته واضح است که این درک و دریافت از عالم؛ یعنی بی اصالت دیدن عالم به معنای بریدن از خلق و رها گذاشتن مسئولیتها نیست که این برداشت منفی از آن دریافت است؛ ولی برداشت مثبت این نظریه این می شود که تمام عالم از کوچکترین و پست ترین موجودات تا اشرف مخلوقات همه سایه و ظلّ حق تعالی هستند پس، مورد احترام عمیق و بیشتری قرار می گیرند و چون منتسب به اویند ارزش بیشتری می یابند.
لطفاً درباره نظرات حضرت امام دربارۀ فعالیت زن در اجتماع مطالبی بیان بفرمایید.
ـ حضرت امام هرگونه فعالیت را برای زنان امکانپذیر می دانستند؛ البته در حوزۀ شرع و با حفظ موازین شرعی و حتی در مورد پیشرفت و ایجاد امکانات برای تحصیل خانمها توصیه هایی به مسئولان ذیربط می فرمودند. به خاطر دارم یک روز که مسئولان حوزۀ علمیۀ قم به اتفاق
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 430
جناب آقای موسوی اردبیلی به حضور امام رسیدند؛ در پایان ملاقات امام با آنها، من به خدمت امام رسیدم و ایشان با همان قیافۀ مهربان و صمیمی شان فرمودند: الآن به آقایان داشتم سفارش شماها را می کردم. من کنجکاو شدم که بدانم سفارش چه بوده، بعد که پرسیدم، فهمیدم امام به آنها فرمودند: شما سعی کنید امکانات تحصیل برای خانمها فراهم کنید که به اینها در طول تاریخ ظلم بسیار شده، حال آنکه برخی از آنها را که من می بینم استعدادهای خوبی دارند که باید شکوفا شود؛ و در حقیقت حیف است که هدر رَوَد.
ولی این نکته را نیز باید مدّ نظر داشته باشیم که حضرت امام به تحکیم خانواده و نقش زن در این راستا اهمیت خاصی می دادند. بدیهی است که نقش تربیتی زن را نباید کوچک شمرد و زنان باید متوجه باشند که وظیفۀ مهمی بر دوش دارند که مردان از عهدۀ آن بر نمی آیند، و انسان ساختن و تربیت کردن افراد خانواده که عناصر جامعه هستند به مراتب مهمتر و دشوارتر و مفیدتر از چند ساعت کار کردن در مثلاً اداره را دارد؛ زیرا اگر خانواده اصلاح بشود یا سالم باشد جامعه نیز سالم خواهد بود و طبیعی است در جامعۀ سالم امکان رشد و ترقی بیشتر وجود دارد.
پس، ضمن منظور داشتن این رسالت برای زن هیچ محدودیتی برای کار او در اجتماع وجود نخواهد داشت. وقتی خود ما راجع به تشکیل جمعیت زنان و یا اهداف و برنامه های جمعیت با ایشان صحبت می کردیم، ما را راهنمایی و ارشاد و کمک می فرمودند.
در پایان، ضمن آرزوی توفیق برای شما که رسالت عظیمی را در جامعۀ اسلامی عهده دار هستید، از خداوند بزرگ می خواهم که ظاهر ما را به طاعت و باطن ما را به محبت و قلبهای ما را به معرفت و روح ما را به
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 431
دیدار خویش نایل گرداند؛ و امیدوارم با به کار بستن دستورهای آن عزیز سفر کرده که یادش را همواره در خاطر داریم، رهرو صادقی برای او باشیم.
والسلام
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 432