مناسبت: سالگرد تبعید حضرت امام خمینی و تسخیر لانه جاسوسی امریکا
در آستانۀ 13 آبان سالگرد تبعید حضرت امام خمینی و نیز تسخیر لانۀ جاسوسی امریکا هستیم فرصتی حاصل شد تا در خدمت شما باشیم و از محضرتان استفاده کنیم. ضمن تشکر از فرصتی که به ما دادید اولین سؤال خود را دربارۀ 13 آبان سالروز تبعید حضرت امام آغاز می کنیم و تقاضا داریم اگر خاطراتی در خصوص این روز دارید بیان فرمایید.
با نام خداوند بزرگ صحبت را شروع می کنم و از شما نیز تشکر می کنم و برایتان آرزوی موفقیّت دارم. 13 آبان بستر جریانات و حوادث متعدّدی است از جمله تبعید امام در 13 آبان سال 1343 که قطعاً کسانی به سن و سال شما از این جریانات جز از طریق کتب تاریخی یا به نقل از بزرگانتان اطلاعی ندارید و ممکن است سؤالاتی در ذهن وجود داشته باشد از جمله اینکه: چرا این تبعید صورت گرفت؟
چرا حضرت امام قیام کردند و با چه سختیهایی روبرو شدند.
امام در روزهایی که در حوزۀ علمیۀ قم تدریس می کردند، به عنوان یک مدرّس عالیقدر حوزه و یک مرجع دینی شهرت داشتند. روزی به طریقی متوجه می شوند که نمایندگان مجلس در نشستی به تصویب
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 445
رساندند که تمام اتباع امریکا در ایران مصونیت قضایی دارند؛ به این معنا که اگر امریکایی های حاضر و مقیم در ایران هر خطایی بکنند، نباید در اینجا مجازات بشوند. از آدمکشی گرفته تا هر خطای دیگری و هیچ کس حق اینکه آنها را مجازات کند و به آنها چیزی بگوید، نداشته باشد. وقتی امام این را شنیدند بسیار ناراحت شدند.
ایشان پس از استماع این خبر اعلام می کنند که من می خواهم سخنرانی کنم و مردم و مراجع و مسئولین فرهنگی نظام را در جریان بگذارم، تا بدانند در کشور ما چه می گذرد؟ نمایندگانی که در مجلس هستند چه می کنند. اینها که آنجا نشسته اند و برای ما تصمیم می گیرند آیا مصالح کشور را تعقیب می کنند یا خواری و ذلت کشور ما را می خواهند؟ امام در جلسۀ درس اعلام می کنند که به زودی من سخنرانی خواهم کرد. در شرایط آن روز انجام چنین کاری بسیار خطرناک بود؛ اما امام از آنجایی که مسأله را مسألۀ حفظ اسلام می دانستند، تن به خطر دادند. شرایط آن روز را پیش روی خود ترسیم کنید. شرایط خفقان، شرایطی که امریکا حاکم است؛ شرایطی که شاه با تمام دستگاه امنیتی مخوف و گسترده و پیچیده اش عمل می کرد؛ ممکن بود سخنرانی امام به کشتن ایشان یا به تبعید و یا به زندانی شدن و دوستان و شاگردان ایشان منجر گردد. بسیاری آمدند و از امام خواستند که از این کار صرفنظر کنند؛ چون عواقب کار را می دانستند. ساواک کسانی را که وجیه الملّة بودند و در بین مردم شهرتی داشتند، وادار نمود که از امام بخواهند دست نگه دارند و این کار را نکنند؛ اما امام بر اساس تشخیص و تکلیف اسلامی عمل کردند. اینجا من نکتۀ مهمی را که از اعضای خانواده شنیدم و شاید در کمتر جایی به آن دسترسی پیدا کنید، نقل می کنم. قبل از شروع سخنرانی عده ای از سوی
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 446
رژیم به امام گفتند: حالا که می خواهید صحبت کنید، به شاه حمله کنید امّا به امریکا چیزی نگویید.
امام می گویند: عجب! بدبختی ما همه از امریکاست، شاه دست نشاندۀ اوست. ما حتماً حملات را متوجه خود امریکا می کنیم تا مردم بفهمند که این امریکا به پای نابودی ما ایستاده و می خواهد ما را استثمار و غارت کند.
در روز و ساعت مقرر سخنرانی حضرت امام با آیه استرجاع در مقابل انبوه مردم شروع شد و دارای این مضامین بود امام می فرمایند: من تأثرات قلبی ام را نمی توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. از روزی که مسائل اخیر را شنیده ام روزشماری می کنم چه وقت مرگ پیش آید.
ایران دیگر عید ندارد (تولد حضرت زهرا(س) بیستم جمادی الثانی)، ... ما را فروختند؛ استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند؛ ... عزت ما پایکوب شد؛ عظمت ایران از بین رفت؛ ما با این مصیبت چه کنیم؟ روحانیون با این مصیبت چکار کنند؟
آنها به خوبی فهمیده اند که اگر نفوذ روحانیون باشد این ملت یک روز اسیر انگلیس و روز دیگر اسیر امریکا نخواهد شد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند؛ و توی دهن این دولت می زند و توی دهن این مجلس می زند و وکلا را از مجلسین بیرون می کند.
امام در همان سخنرانی به جنایات اسرائیل نیز توجه می دهند زیرا مسأله و مطلب مورد توجه امام، اسلام است و اسلام مرز نمی شناسد و دفاع از حقوق مظلومین را در سرلوحۀ کار خود دارد. می بینیم که الآن ما در سطح بین المللی در چنین شرایطی قرار گرفته ایم با این کنگره ای که در مادرید تشکیل شد. کنفرانس مادرید که تماماً به نفع اسرائیل بود و با
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 447
دست اندرکاری امریکا و مزدورانش برگزار شد؛ در آن حق اعراب فلسطین پایمال گردید. قبله اول مسلمین را که اسرائیل اشغال کرده، می خواهند به رسمیت بشناسند. حرف امام این است که اگر نفوذ روحانیون باشد، نمی گذارد اسرائیل همۀ دنیا را بخصوص امت اسلامی را قبضه بکند. امروز تنها جایی که در کرۀ زمین فریاد می زند و دفاع از فلسطین می کند، ایران است. البته آنها هم ایران را بایکوت تبلیغاتی می کنند و هیچ خبری از آن را پخش نمی کنند؛ ولی به هر حال حق و حقیقت راه خود را باز می کند و در دل مردم جا می افتد؛ ولو آنها نخواهند و از خبرگزاریهایشان پخش نکنند. امام بدین مضمون فرمودند: آقایان من اعلام خطر می کنم؛ خطر دارد ظاهر می شود؛ بدانید که زیر پرده چیزهایی هست و ما نمی گذاریم اینها موفق بشوند که پرده را بالا بزنند، که اگر به آنجا می رسید و قانون تصویب می شد دیگر راهی برای کسی باز نبود و ثروت و سرنوشت ما به طور کامل به دست امریکا می افتاد. خوب، بعضی از خواهران می دانند که چه به سر ما آمده، و چه جور بود. طبیعتاً امام حرفهای دیگری هم داشتند. اگر خواستید می توانید به صحبتهای آن روز ایشان رجوع کنید. به دنبال این سخنرانی و صدور اعلامیه ای در همین خصوص از طرف امام(س)، شبی به خانۀ امام می ریزند. ایشان را می گیرند و به ترکیه تبعید می کنند. وقتی ایشان را می گیرند، هیچ معلوم نبود کجا خواهند برد؛ و خود ایشان نقل می کردند: وقتی که من را در ماشین می بردند، آنها از من می ترسیدند. شبانه که به خانه امام می ریزند مسلح، کماندو می فرستند برای گرفتن فردی که می دانند در خانه بی سلاح است. آنها خودشان وحشتشان بیشتر بود. می ریزند دور خانه را محاصره می کنند و از روی پشت بام و در هجوم می آورند. امام می دانستند و منتظر
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 448
بودند که آنها خواهند آمد و ضرب و شتم هم خواهند کرد. حالا به هر ترتیبی که زورشان برسد. شب بود و موقع نماز شب امام در می زنند، کارگر منزل در را باز می کند. آنها با تشر و پرخاش با او رو به رو می شوند. در این موقع امام جلو می آیند و می گویند: با او چه کار دارید. شما با روح اللّه خمینی کار دارید، من هستم. چرا به دیگران ضرب و شتم وارد می کنید. آنها می گویند ما مأمور دستگیری شما هستیم. امام هم لباسشان را می پوشند؛ ولی در همان لحظات که لباس می پوشند فوری مُهرشان را که برایشان بسیار مهم بوده، ـ مُهری که پای نامه و استفتاهایشان می زدند، ـ به همسرشان می دهند و می گویند: این پیش شما باشد تا هر وقت که خودم پیغام دهم، و اگر من را هم از بین بردند چنین و چنان کنید؛ اما اگر من زنده ماندم این مُهر پیش شما باشد و به کسی هم نگویید. این به طور امانت پیش شما باشد. همسر امام در این فاصله فقط توانسته بودند مهر را بگیرند؛ و مأموران هم امام را سوار ماشین می کنند و می برند. امام می گفتند: در مسیر که می رفتیم ماشین را خاموش از کوچه ها حرکت می دادند که صدای موتور ماشین همسایه ها را بیدار نکند؛ چون اگر مردم بیدار می شدند ممانعت می کردند و ممکن بود ماجرایی به پا شود. آنها با یک فولکسی که آورده بودند، آهسته با موتور خاموش آن را تا در خانه هل دادند و همان طور آن را هل می دادند تا برسند به خیابان اصلی. در خیابان اصلی موتور را روشن کردند. امام می گفتند: من می دیدم اینها مضطربند. گفتم: شما مسلحید، پس چرا می ترسید. من که بدون سلاح در اختیار شما هستم. آنها هیچ قدرت حرف زدن نداشتند. تمام دست و پایشان می لرزید. امام گفتند: وقتی رفتیم توی بیابان، من گفتم: صبر کنید که من نماز بخوانم. گفتند: متأسفیم. نمی توانیم. گفتم: پس بایستید من توی
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 449
ماشین نماز می خوانم. گفتند: متأسفیم. جرأت نمی کردند، می ترسیدند که مبادا مردم برسند و آنها نتوانند کارشان را انجام بدهند. بعد پیچیدند توی جاده ای که خاکی بود. من یقین کردم که اینها می خواهند در این محل من را از بین ببرند، چون کسی که نمی داند، مردم هم که متوجه نشده اند. حتماً اینها از قبل گودالی هم آماده کرده اند و من را در آنجا دفن می کنند و هیچ کسی هم نخواهد فهمید که چه شده؟ وقتی پیچیدند توی فرعی من تقریباً یقین کردم که اینها یک چنین تصمیمی دارند.
من از امام سؤال کردم که در آن موقع احساستان چه بود؟ نگران نشدید؟ نترسیدید؟ امام گفتند: نه. برای اینکه یک تکلیف بود. یک وظیفه بود. مسلمان وظایفی دارد که باید آنها را انجام دهد. نه، نترسیدم؛ ولی یقین کردم که اینطور است و هیچ کس هم نخواهد فهمید که چه شده. با این حیله آنها توانسته اند من را از صحنه دور بکنند و موفق بشوند.
صبح شب دستگیری امام مردم می فهمند، به قول امام می آیند و مسائلی پیش می آید. شب که می شود تصمیم می گیرند خانمها را برای حفظ امنیت آنها از آن خانه به جای دیگر منتقل کنند، از طرفی قم یک شهر مذهبی است؛ حضرت امام هم یک رهبر دینی و مرجع تقلید هستند؛ بنابراین، اگر به خانم ایشان یا به دخترانشان اهانت بشود در واقع گویا به تمام روحانیت و خانوادۀ مراجع اهانت شده است؛ این بود که عده ای صلاح دیدند خانمها به جای دیگری منتقل شوند. تا دور از دسترس ساواک باشند. این را دیگر من از خانواده نقل می کنم.
چون من آن روزها نبودم. می گفتند، غروب که شد، عده ای از دوستان و مرحوم آقای اشراقی ـ داماد امام و مرحوم حاج آقا مصطفی تصمیم گرفتند بچه ها و همسر امام و عروسشان را به مکانی دیگر منتقل کنند.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 450
می گویند وقتی ما را از کوچه پس کوچه ها می بردند تا به منزل موردنظر برسیم، درست خاطرۀ اسرای کربلا برای ما زنده می شد. از طرف دیگر مردم و اهالی قم دیدگاههای مختلف داشتند، عده ای مخالف بودند و می گفتند: چرا امام این کارها را می کنند؟ همین کارها باعث می شود تا زن و بچه ها اسیر شوند و دوستانشان هم کشته شوند یا به زندان بروند. امام چه کار به شاه داشتند؟ چرا به فکر بچه ها نیستند؟ خوب، بعضیها موافق بودند و خیلیها هم مخالف. به هر حال آنها که مخالف بودند طعن می زدند. طعنهایی که هر کسی مطابق فرهنگ و اعتقاد خودش بیان می کرد. باری، خانوادۀ امام نقل می کردند که با چه سختی و با چه وضعی مسیر را طی کردیم تا وارد منزل آقای اشراقی شدیم.
این مطلب را برای آن گفتم که بدانید برای انقلاب، هم امام و هم دیگران رنجهای بسیار کشیده اند، زندانها رفته اند و افراد بسیاری در شکنجه گاههای ساواک به فیض شهادت نائل آمدند یا معلول شده اند؛ اما همه مصایب را برای خدا و برای پیروزی و به ثمر رسیدن انقلاب تحمل کردند؛ حال اگر ما به تاریخ انقلاب معرفت پیدا نکنیم نمی توانیم آن را پاس بداریم.
ضمن تشکر از بیان خاطرات بسیار جالب تبعید حضرت امام که از یک سو همۀ ما را متأثر می کند و از طرفی دیگر ما را مصمم می دارد که در شناخت اهداف انقلاب و پاسداری آرمانهای امام خمینی(ره) تلاش مجدّانه داشته باشیم، لازم است اشاره کنم که جوانان این مرز و بوم حقیقتاً در این راستا گام برداشتند و عاشقانه ندای خمینی کبیر را لبیک گفتند و هشیارانه حوادث انقلاب را پیگیری کردند از جمله هشیاری جوانان ما، در حادثۀ تسخیر لانۀ جاسوسی بود اگر در این زمینه مطلبی بفرمائید بسیار سپاسگزار خواهیم بود.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 451
ـ به نکته خوبی اشاره کردید براستی حمله به جاسوسخانه آمریکا به دنبال آزادی طلبی مردم بود که در آن سال به گونه ای و در این سال و پس از این پیروزی انقلاب به گونه ای دیگر ظهور یافت در واقع این حرکت دنبالۀ همان قیام است؛ یعنی آمریکا به فکر استثمار و استعمار است و مردم ایران خواهان آزادی و استقلال؛ و سخن امام هم بیان احکام اسلامی و اجرای قوانین الهی است نه صحبت از مقام است و نه حفظ موقعیّت؛ زیرا از همۀ امکانات و راحتیها صرفنظر کرده، برای تحقق اسلام همۀ سختیها را بر جان خریدند. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام وقتی احساس خطر می کنند که دولت موقت قصد دارد ملاقاتها و مذاکراتی با آمریکائیها داشته باشد به سفارتخانه آمریکا حمله می کنند و سفارتخانه امریکا را تسخیر می کنند تا از شرّ توطئه های آمریکا بکاهند. امام از این حرکت ضدّآمریکایی پشتیبانی می کنند و می گویند: این سفارتخانه نبود، لانه جاسوسی بود و می بایست که برچیده می شد.
امام این روز را هم «یوم اللّه » می نامند و از دانشجویان قدردانی می کنند پیام امام در یک مقطع خاص خلاصه نمی شود، بلکه در همۀ زمانها کارساز است. ایشان می فرمایند: بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینی است که با تمام نیرو، وحدت خویش را حفظ و از انقلاب اسلامی خود طرفداری کنند.
این پیام، خاص آن روز نیست. ما اگر خود را پیرو ایشان بدانیم و ضامن استقلال کشور به حساب آوریم، این دستور همیشگی ایشان را همواره در فراز و نشیب های انقلاب مورد توجه قرار خواهیم داد. ایشان در پیام خود به دانشجویان فرمودند: بر ملت است که از این دو جناح عظیم با تمام قدرت پشتیبانی کنند. دست خدا به همراه همگی باد.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 452
همچنین می فرمایند: باید توجه داشته باشید که نفوذ منافقین و دیگر خرابکاران و منحرفان در مدارس و مراکز تعلیم و تربیت موجب تباهی اسلام است و نباید استقرار و استمرار یابد. اکنون لطف خدا و هوشیاری امام و اتحاد مردم موجب شده که این انقلاب سرپای خودش بایستد. باید انقلاب را حفظ کرد؛ چون یکی از راههایی که دشمن می تواند به آسانی فرهنگ جامعه ای را نابود سازد، استعمار فرهنگی است. از همین دبیرستانها و دبستانها و محیطهای فرهنگی آغاز می کند. با القای فکرهای غلط می تواند اهداف خود را پیاده کند. ما به عنوان حافظان انقلاب، که در قبال نسل آینده وظیفه داریم، همچنانکه شاهد این انقلاب و شکوفایی آن بودیم. موظفیم که انقلاب را به نسل آینده منتقل کنیم؛ اما اگر خودمان شناخت نداشته باشیم، نمی توانیم.
کلام امام قلبها را می شکافت. از مرزها عبور می کرد. چرا؟ برای اینکه امام کسی بود که خود را ساخته بود. کلامش از یک نفس مهذب برمی آمد و طبعاً بر دلها می نشست و در جانها نفوذ می کرد.
فرمودید که امام چون به خودسازی پرداخته بودند توانستند بر جانها نفوذ کنند و در قلبها جای گیرند. لطفاً بفرمائید رهنمود امام در مورد خودسازی چه بود؟
ـ توصیۀ امام این بود که: سعی کنید نفس اماره را مطیع نفس مطمئنه بکنید. امام به نفس مطمئنه رسیده بودند. در وصیتنامۀ الهی ـ سیاسی ایشان چنین حقیقتی متبلور است.
شاید بتوان راز نفوذ کلام امام را در این دانست که از نفس مطمئنه برمی خاست و در آن هوا و هوس نبود. و این خودسازی برای ما نیز امکانپذیر است،البته با کسب معرفت. اگر معرفت پیدا کردیم که کیستیم؛
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 453
چه نیروهایی داریم و به کجا خواهیم رفت، فرهنگ ما، تربیت ما و استقلال ما معنا پیدا می کند؛ آنوقت سخن ما هم اثرگذار می شود.
اما وقتی نمی دانیم چه می خواهیم بگوییم، چگونه انتظار داریم دیگران حرف ما را بپذیرند. عده ای از امام سؤال می کردند که چه کنیم تا انسان بشویم؟ می دانید ایشان در کتاب اربعین حدیث که در سن چهل سالگی نوشته اند بحث اخلاقی مفصلی در این باره دارند. امام در اولین حدیث چنین بیان می کنند که وقتی سپاه اسلام از یکی از غزوات بازمی گشتند، پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شما جهاد اصغر را به پایان رساندید، درود و سلام بر شما؛ اما برای شما جهاد اکبر باقی مانده. می پرسند جهاد اکبر دیگر چیست؟ جهادی به این سختی و دشواری را پشت سر گذاشتیم، تازه جهاد اکبر مانده؟ و آنچه تاکنون کرده ایم جهاد اصغر بوده؟ پیامبر می فرمایند: بلی، جهاد با نفس. با شیطان درون، شما با شیطان بیرون مبارزه کردید. اما اصل، شیطان درون است. دشمن بزرگ، شیطان درون است که باید با آن مبارزه بکنید. حضرت امام در شرح حدیث، راجع به نفس می فرمایند: نفس انسان از دو نشئۀ مادی و معنوی تشکیل شده، و دو لشکر و دو دسته در وجود انسان حضور دارند که یک عده ایادی شیطانند و یک عده ایادی رحمان، و این دو لشکر همیشه با هم در نزاعند تا کدام پیروز بشوند. اگر شیطان درون را شناختیم، طبعاً ترفندهایش را می شناسیم؛ اما ما وقتی دشمن را نشناسیم آن وقت حیله هایش را هم نمی شناسیم؛ و نخواهیم دانست که با چه سلاحی در مقابلش مجهز شویم. پس، خودسازی مقدمۀ راه می شود. بزرگان ما می گویند: من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ اگر خود را شناختیم و فهمیدیم آنکه بر ما حاکم است و ما را به راه وا می دارد و بر ما حکومت می کند خداوند
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 454
است، در آن صورت به شناخت خداوند راه یافته ایم.
و این امر با تفکر حاصل می شود. اینکه می گویند یک ساعت تفکر مؤمن از هفتاد سال عبادت برتر است؛ برای آن است که اگر تفکر کند می فهمد که مقصدش کجاست. با تفکر می فهمد مسیری که انتخاب کرده به کجا می انجامد، وقتی در خودش تفکر کند و جنود شیطان و جنود رحمان را بشناسد، آن وقت صف خود را هم انتخاب می کند که یا در کنار اینان باشد یا در ردیف آنها جای گیرد.
ـ از اینکه دوستانه و صمیمانه در جمع ما شرکت کردید عالمانه به سؤال ما پاسخ دادید و کام ما را با بیان خاطراتی از امام شیرین کردید بسیار سپاسگزاریم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 455
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 456