مصاحبه و گفتگو

ارتحال حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی

مناسبت: ارتحال حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی

‏ ‏

او چون ماه، در کنار آفتاب بود

‏غم از دست دادن دوست، یار و یاور، همراه و همسر، غم کمی نیست.‏‎ ‎‏بخصوص که این عزیز، مورد قبول و اعتماد و احترام همگان باشد و از آن‏‎ ‎‏مهمتر، یادگار امام هم باشد. زمانی که در کار تهیه و تدارک ویژه نامه‏‎ ‎‏چهلمین روز مرحوم حاج احمد آقا خمینی بودیم، همسر محترمه ایشان‏‎ ‎‏ـ سرکار خانم فاطمه طباطبایی علی رغم شرایط روحی دشوار، به گفتگو با‏‎ ‎‏«ندا» نشستند؛ و چون حرفها و نظرهایشان از عمق وجود و از سوز دل بر‏‎ ‎‏می آمد، لاجرم بر دلها نشست.‏

‏     اینک با آرزوی اجر جزیل برای آن مرحوم و صبر جمیل برای‏‎ ‎‏وابستگانشان خاصّه سرکار خانم فاطمه طباطبایی، گفتگو را با اشعاری از‏‎ ‎‏محتشم ـ به عنوان حسن مطلع که توسط ایشان قرائت گردید، تقدیم‏‎ ‎‏می داریم.‏

بسم اللّه الرحمن الرحیم

کجایی ای گل گلزار زندگانی من

کجایی ای ثمر نخل شادمانی من


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 457

‏ ‏

ز دیده تا شدی ای شاخ ارغوان پنهان

به خون نشانده مرا اشک ارغوانی من

بیا ببین که چه سان بی بهار عارض تو

به خون دل شده تر چهرۀ جوانی من

اجل که خواست ترا جان ستاند از ره کین

چرا نخست نیامد به جان ستانی من

چو در وفات نمردم چه لاف مهر زنم

که خاک بر سر من باد و مهربانی من

ز شربتی که چشیدی مرا بده قدری

که بی وجود تو تلخ است زندگانی من

چو مرگ همچون تویی دیدم و ندادم جان

زمانه شد متحیر ز سخت جانی من

که هر که جان رَوَدش زنده چون تواند بود

چراغ مرده فروزنده چون تواند بود

     ‏سخن گفتن در مورد وجود و شخصیتی که چون ماه در کنار و جوار‏‎ ‎‏آفتاب قرار گرفته بود دشوار است؛ چرا که درخشندگی خورشید تابناک‏‎ ‎‏امام عزیز، مجال شناخت جامع و واقعی این عزیز سفر کرده را فراهم‏‎ ‎‏نساخته بود.‏

‏به نظر من حق ناسپاسی است اگر جلوه های بارز و ویژگیهای کم نظیر و‏‎ ‎‏خصلتهای روحی و برجستگیهای ذاتی او بازگو نشود. در این گفتگوی‏‎ ‎‏کوتاه و در این مجال اندک و در این شرایط روحی خاص که فعلاً در آن‏‎ ‎‏قرار دارم، همه و همه امکان عرضه و برشمردن و آشکار ساختن عناصر‏‎ ‎‏اصلی شخصیت همسر سفر کرده ام را فراهم نمی سازد. با وجود همۀ اینها‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 458
‏مطالبی را عنوان می کنم.‏

‏     گفتم، چه در طول دوران مبارزات سیاسی علیه حکومت شاهنشاهی‏‎ ‎‏و چه در جریان انقلاب و چه در دوران بعد از پیروزی، هیچ گاه زمان و‏‎ ‎‏شرایط اجتماعی برای نمایش شخصیت او مناسب نبود. قبل از انقلاب و‏‎ ‎‏در دوران مبارزات حاد و سخت سیاسی، به حکم لزوم اصل مخفی کاری‏‎ ‎‏و گریز از تیررس خاص دشمن که معلول خفقان و اختفای حقایق و‏‎ ‎‏مستلزم ضرورت حفظ چهره های انقلابی بود، اکثر بزرگان و اندیشمندان‏‎ ‎‏و سیاسیون انقلابی جبراً در گمنامی و به دور از دیدگان اکثریت و عامۀ‏‎ ‎‏مردم، خاصه دیدگان نامحرم و پلید دشمن و کارگزاران آن می زیستند. بعد‏‎ ‎‏از سقوط حکومت جور و پیروزی انقلاب، به سبب حضور بی وقفۀ او در‏‎ ‎‏کنار امام و نیز به دلیل آنکه مریدی بود که حقیقتاً ارادۀ خود را در ارادۀ‏‎ ‎‏مرادش محو ساخته بود، مجالی فراهم نبود و او نیز بر آن نبود که خود را‏‎ ‎‏مطرح سازد و جلوه های ناپیدای وجودش را نمایش دهد. جز یاران‏‎ ‎‏نزدیک و قدیمی و دیگر بزرگانی که همچو او، خود را در شخصیت‏‎ ‎‏حضرت امام محو ساخته بودند، دیگران اعم از دوست و آشنا و خویش و‏‎ ‎‏بیگانه مجال آشنایی با عنصر اصلی شخصیت او را نیافتند.‏

‏     او از اینکه خودش مطرح شود، سخت گریزان بود. این افتخار، او را‏‎ ‎‏کفایت می کرد که مشاوری امین و یاری به تمام معنی فداکار برای حضرت‏‎ ‎‏امام باشد. کسانی که امام را شناخته اند و خداباوری و خدامحوری اعمال‏‎ ‎‏و افکار معظم له را به یقین دریافته اند به خوبی می دانند که امام همه چیز را‏‎ ‎‏فدای حق و مصالح حق می نمود.‏

‏     قرابت و نزدیکی سببی و نسبی، هرگز باعث نمی شد که امام عزیز در‏‎ ‎‏آنچه به وظایف الهی و شرعی مربوط می گردید، مراعات عواطف فردی‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 459
‏و پدری و دلبستگیهای سببی و نسبی را اعمال نماید. عنایت خاص ایشان‏‎ ‎‏به احمد و مشاور قرار گرفتن او، دلیل بارزی است بر اعتماد و اعتقاد‏‎ ‎‏خدشه ناپذیر ایشان؛ رازداری، درست اندیشی، درایت، هوشمندی و‏‎ ‎‏هوشیاری در تمامی زمینه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این فرزند‏‎ ‎‏فداکار تا بدانجا کشیده می شد که او افراد مناسب، ولی گمنام را در سراسر‏‎ ‎‏کشور شناسایی می کرد و بعد از وقوف به درک و درایت آنان، آنها را برای‏‎ ‎‏مسئولیتهای مختلف مملکتی به امام معرفی می کرد.‏

‏     همچنان که در ابتدا عرض کردم در این مجال، بر آن نیستم که به‏‎ ‎‏توصیف شخصیت او بپردازم، و بر این باورم که اگرچه خود او مایل نبود‏‎ ‎‏گامی و قدمی در راه معرفی و عرضۀ خویش بردارد، و همیشه از سرمایۀ‏‎ ‎‏وجودی خودش برای ترفّع و ترویج دیگران مایه می گذاشت؛ اما خدای‏‎ ‎‏متعال را صمیمانه سپاس می گویم که ذات اقدس و رحیم او، قلوب‏‎ ‎‏مؤمنین و مردم عزیز را چه در داخل و چه در خارج از کشور متوجه او‏‎ ‎‏گردانید. آن سان که هرگز تصور آن را در زمان حیاتش نمی کردند و شاید‏‎ ‎‏بر میزان این عشق پاک و علاقۀ بی ریا نسبت به او آگاهی نداشتند، و مگر‏‎ ‎‏از خدای منان جز این انتظار می رود؟ او که بهترین پاداش دهنده است،‏‎ ‎‏اجر و پاداش اعمالی را که در جهت رضای او و تقرّب به درگاه او صورت‏‎ ‎‏می پذیرد، به بهترین وجه خواهد داد. بگذرم که مطلب طولانی شد. با‏‎ ‎‏دعایی برای آن عزیز، منتظر سؤال شما هستم.‏

ترا به سایۀ طوبٰی و سدره جا بادا

نوید آیه طوبٰی لهم بادا

زلال رحمت حق تا بود به خلد روان

روان پاک تو در جنّت العلا بادا


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 460

‏ ‏

اگرچه آتش بیگانگی زدی بر من

به بحر رحمت حق، جانت آشنا بادا

     چه سالی با ایشان ازدواج کردید و آیا با ایشان نسبتی داشتید؟

‏     ‏‏ـ در سال 1349 (ه . ش) ازدواج کردم و نسبتی هم با ایشان نداشتم.‏‎ ‎‏گرچه هر دو، خانوادۀ یکدیگر را می شناختیم. در مورد انتخاب ایشان،‏‎ ‎‏پدر بزرگوارم با من به تفصیل صحبت کردند. خصوصیات او را تا آنجا که‏‎ ‎‏می شناختند برایم توضیح دادند و بر این نکته تأکید کردند که زندگی من با‏‎ ‎‏او یک زندگانی عادی نخواهد بود. حوادث ممکن الوقوع فراوانی سر راه‏‎ ‎‏من و او قرار خواهد گرفت؛ زندان رفتن، تبعید شدن، شهادت و اسارت و‏‎ ‎‏همه و همه امکان بروز و وقوع دارد. من در آن زمان به اقتضای سن، شاید‏‎ ‎‏حقیقت و محتوای این الفاظ را به تمامی درک نمی کردم؛ ولی بر این یقین‏‎ ‎‏داشتم که همۀ اینها، و نیز دیگر مصایب و مشکلات در راستای تکامل‏‎ ‎‏انسانی است. بعد از بررسی همۀ جوانب و پذیرفتن این مسائل و آمادگی‏‎ ‎‏قلبی برای حرکت در تشکیل یک چنین کانون خانوادگی، اعلام آمادگی‏‎ ‎‏کردم.‏

‏     ‏ایشان در آن زمان چند سال داشتند؟

‏     ‏‏ـ 24 سال.‏

‏     ‏و شما؟

‏     ‏‏ـ پانزده ساله بودم.‏

‏     ‏با این تفاوت سنی، آیا تفاهم فکری داشتید؟

‏     ‏‏ـ کاملاً تفاهم داشتیم و هر دو بر این باور بودیم که برای یکدیگر خلق‏‎ ‎‏شده ایم. آنقدر روحیاتمان به هم نزدیک بود که گاه با یک اشاره، مطالب‏‎ ‎‏فراوانی را به هم منتقل می کردیم. در مورد زندگی مشترک نیز هر دو‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 461
‏معتقد بودیم که یک زوج برای تکامل خویش در کنار یکدیگر قرار‏‎ ‎‏می گیرند و با رسیدن به یک وحدت ـ نه یک شرکت در راه تکامل انسانی‏‎ ‎‏که هدف اصلی ازدواج است گام برمی دارند؛ و قهراً دست به محدود‏‎ ‎‏کردن همدیگر نمی زنند. منظور من محدودیتهایی است که مانع ارتقای‏‎ ‎‏انسان و سد راه کمال انسانی است، نه قید و بندهایی که انسان ساز است و‏‎ ‎‏پالایندۀ اراده و امیال آدمی. واضح است که پذیرفتن این اصل، یک سلسله‏‎ ‎‏مسائل جانبی را به دنبال دارد؛ مثلاً خود محوری و خودخواهی رنگ‏‎ ‎‏می بازد و ایثار، فداکاری، گذشت، کم توقعی و اعمال محبت بدون انتظار‏‎ ‎‏پاداش، لازمه و نتیجۀ این نگرش و پذیرفتن این اصل است.‏

‏     ‏نقش ایشان را در دوران اقامت در عراق چگونه می دیدید؟

‏     ‏‏ـ اجازه بدهید این مطلب را بگویم که اصولاً نقش عزیز سفر کردۀ ما را‏‎ ‎‏در تاریخ سیاسی ایران می توان به چهار دوره تقسیم کرد و هر کدام را‏‎ ‎‏جداگانه و نیز در ارتباط با یکدیگر بررسی کرد:‏

‏     دوره اول، نقش او در دوران مبارزۀ سیاسی در ایران و از سال 55، سفر‏‎ ‎‏به عراق و اقامتش در کنار امام.‏

‏     دوره دوم، دوران اقامت در نجف و پاریس در کنار امام.‏

‏     دوره سوم، دوران ده سالۀ پس از پیروزی به عنوان نزدیک ترین محرم‏‎ ‎‏اسرار امام و کسی که در تمامی حوادث و جریانات پرآشوب آن دوره و نیز‏‎ ‎‏جنگ تحمیلی در کنار مراد و مرشد و پیر طریقتش قرار داشت.‏

‏     دوره چهارم، دوره پس از امام و رحلت آن بزرگوار تا لحظۀ جدایی و‏‎ ‎‏هجران.‏

‏     در دوران اول، اقتضای اصل مخفی کاری سیاسی در دوران خفقان‏‎ ‎‏ایجاب می کرد که کس دیگری در جریان جزئیات کار و نیز خصوصیت‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 462
‏افراد همکار و همراهان سیاسی قرار نگیرد؛ لذا من هم اصراری در مطلع‏‎ ‎‏شدن از آن امور نداشتم؛ زیرا آگاهی به یک سلسله حرکات سیاسی و‏‎ ‎‏شناسایی افراد، هم برای خود من خطرناک و هم برای تشکیلات مضر‏‎ ‎‏بود. زیرا اگر در جریان کارها، مثلاً من دستگیر می شدم حفظ اسرار مبارزه‏‎ ‎‏بسیار مشکل و چه بسا فوق طاقت انسان می بود؛ ولی اگر انسان اطلاعی‏‎ ‎‏نداشته باشد که دشمن خواهان آن است با سخت ترین شکنجه ها نیز‏‎ ‎‏خطری متوجه اساس تشکیلات نمی شود. بنابراین، من اطلاع چندانی از‏‎ ‎‏چند و چون و ریز برنامه های آن دوره ندارم؛ و این نقش را همرزمان او‏‎ ‎‏می دانند و باید بازگو کنند؛ اما در دوران اقامت در عراق تا حدودی در‏‎ ‎‏جریان بعضی امور، متناسب با ضریب امنیتی آنها قرار می گرفتم؛ مثلاً‏‎ ‎‏اجمالاً می دانستم که در فکر و در حال انجام تشکلهای جمعی است که‏‎ ‎‏بتواند در گسترش و حفظ ارتباط امام با ایران و نیز دانشجویان خارج از‏‎ ‎‏کشور مؤثر باشد. در رابطه با همین جریان بود که دفتر حضرت امام را در‏‎ ‎‏نجف شکل خاصی بخشید.‏

‏     توضیح دربارۀ هر یک از این چهار دوره، وقت و توان بسیار می خواهد‏‎ ‎‏که امیدوارم در سایر مصاحبه هایی که انجام داده، و می دهید جواب آن را‏‎ ‎‏گرفته باشید.‏

‏     ‏تا چه سالی در عراق ماندید؟

‏     ‏‏ـ تا سال 57 که امام و همراهان ایشان به پاریس رفتند و من برای به دنیا‏‎ ‎‏آوردن فرزند دوممان به ایران آمدم و بعد از چند ماه در پاریس به آنها‏‎ ‎‏پیوستم.‏

‏     ‏راجع به شخصیت فردی ایشان، برایمان صحبت کنید.

‏     ‏‏ـ در ابتدا گفتم که در مورد خصوصیات او، در این مجال و موقعیت‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 463
‏نمی توانم حرفی بزنم که حق مطلب را ادا کرده باشم. نکته ای که سخن‏‎ ‎‏گفتن را در همه حال برایم دشوار می سازد این است که شدیداً احساس‏‎ ‎‏می کنم الفاظ تاب و ظرفیت حمل بار آن معنا و حقایقی را که در درونم‏‎ ‎‏احساس می کنم، ندارند؛ لذا اگر این احساسات را در قالب الفاظ درآورم‏‎ ‎‏هم بسیار کمرنگ خواهند بود و هم ظلمی در حق عزیز از دست رفته ام‏‎ ‎‏روا داشته ام. بنابراین، شرمنده از آنم که قادر به بیان حقایق وجودی او‏‎ ‎‏ـ آنگونه که بود نیستم؛ ولی به هر حال، برای آنکه نکته ای گفته باشم به‏‎ ‎‏صراحت و صداقت به چند مورد از خصوصیات او اشاره می کنم:‏

‏     آنچه را که هرکس که با او مراوده داشت به خوبی لمس می کرد، و از‏‎ ‎‏خصلتهای بارز او به حساب می آمد، صراحت و صداقت او در گفتار و‏‎ ‎‏کردار بود. اغراق نیست اگر بگویم کمتر کسی را دیده ام که بتواند مانند او،‏‎ ‎‏حرفش را با راحتی و صراحت با همه در میان بگذارد؛ و تصور می کنم‏‎ ‎‏همین رُک گویی و صراحت او بود که اینچنین مورد محبت و علاقه دوست‏‎ ‎‏و دشمن قرار گرفت و جلوه های آن را در دوران بستری بودن او، و در‏‎ ‎‏مراسم تشییع و تدفین و ترحیم او و در ماتمسراییهای مردم همه دیدیم.‏

‏     او دروغگویی را ضعف و زبونی یک انسان می دانست و گذشته از قبح‏‎ ‎‏شرعی آن، معتقد بود انسان ضعیف النفس به دروغ متوسل می شود و‏‎ ‎‏تصریح می کرد هیچ چیز بهتر از صداقت نیست.‏

‏     از خصوصیات دیگر او این بود که در برابر افراد ضعیف و تهی دست،‏‎ ‎‏بسیار متواضع بود. بسیار ساده و بدون تکلف به دیدار آنان می رفت. با‏‎ ‎‏کلمات و عباراتی بسیار ساده و خودمانی از آنها می خواست اگر کار یا‏‎ ‎‏مشکلی دارند او را مطلع سازند. از تشریفات و تجملات شدیداً پرهیز‏‎ ‎‏داشت. این روحیۀ نفی تعلّق و عدم دلبستگی به ظواهر دنیوی از آغاز‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 464
‏زندگی مشترک ما در او وجود داشت. همواره به من توصیه می کرد: ساده‏‎ ‎‏زندگی کن. گاهی با لحنی بسیار صمیمانه پیشنهاد می کرد از فلان چیز ـ غیر‏‎ ‎‏ضروری بگذریم، یا فلان کار را انجام ندهیم، یا از خرید فلان جنس‏‎ ‎‏منصرف شویم. یک روز به او گفتم: فکر نمی کنی اگر اینچنین کنیم ممکن‏‎ ‎‏است حمل بر ریا شود. با آرامشی خاص خودش گفت: ببین، ما که خود‏‎ ‎‏می دانیم برای ریاکاری نیست، پس چرا این سادگی را از دست بدهیم؛‏‎ ‎‏فقط به این دلیل که دیگران به خطا، آن را از مصادیق ریا می دانند.‏


کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 465

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 466