عدالتخواهی
اگر به بازار میوه می رفتم و میوه فروش مرا می شناخت و میوۀ خوب می داد، او ناراحت
می شد و می گفت: دیگران هم دوست دارند میوۀ خوب بخورند؛ تو خیال نکن خیلی کار خوبی است که پذیرفتی میوه دست چین به تو بدهد. یا اینکه اگر نیاز به پزشک پیدا می کردم و به مطب کسی می رفتم و پزشک بلافاصله مرا می پذیرفت، احمد به من اعتراض می کرد و می گفت: باید سعی کنی آخر وقت بروی که نوبت کسی را نگیری؛ چون وقتی در بین مریض، پزشک تو را می بیند حق کسی که دو ساعت به انتظار نوبت نشسته است ضایع می شود. مورد دیگر دربارۀ چیزهایی بود که تعارفی می آوردند؛ مثلاً یادم می آید آقای بشارتی رطب تازه برایمان فرستادند و من تصمیم گرفتم پس از مصرف آن روز، بقیه را برای روزهای بعد در فریزر نگه دارم؛ او با لبخندی به من گفت: تو فکر می کنی دیگران دوست ندارند رطب تازه بخورند؟ میل، میل خودت است؛ ولی به هر حال به نظر من بهتر است تو آن رطب را با دیگران قسمت کنی. نسبت به مریضی بچه ها خیلی حساس بود، حالا چه بچۀ خودش و چه بچۀ دیگران؛ علاوه بر آن همیشه نگران بود که مادری بچه ای، بیمار داشته باشد و نتواند برای فرزندش دارو تهیه کند؛ و همۀ این موارد نشان دهندۀ لطافت روحی خاص او و توجه او به محرومان و مستضعفان بود که سبب می شد در مورد خرج خانه آنگونه حساس باشد و آن تذکرها را به من بدهد.
به هر حال، شما از هرکس دیگر به حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا نزدیکتر بوده اید و بیش از دیگران از خصلتها و ویژگیهای ایشان اطلاع دارید. اگر مطالب دیگری در رابطه با ایشان دارید بفرمایید.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 482