خاطرات و نکته ها

بوسه بر دستگاه فشارسنج

بوسه بر دستگاه فشارسنج

‏سال 65 بود و من علی را باردار بودم. امام‏‎ ‎‏هم مراقبت خاصی از من می کردند. سیبی‏‎ ‎‏را که ضمن تلاوت سوره یوسف خوانده و‏

‎ ‎‏به آن می دمیدند، به من می دادند تا بخورم یا اگر می خواستم شیئی را بلند‏‎ ‎‏کنم، می گفتند: مواظب باش سنگین نباشد.‏

‏     ضمناً آن روزها برای کنترل اوضاع و احوال مریضی حضرت امام، به‏‎ ‎‏دستور احمد در جاهای مختلف زنگ اخبار تعبیه شده بود. آن روز‏‎ ‎‏بعدازظهر بود و من در خانه بودم، ناگهان زنگ کذایی زده شد. رفتم اتاق‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 553
‏آقا. دیدم که در دستشویی ایستاده اند و رنگشان هم تغییر کرده است. در‏‎ ‎‏درگاه دستشویی رو به قبله ایستاده بودند. گفتم: آقا، حالتان خوب نیست؟‏‎ ‎‏گفتند که به طبیب بگو. همین جمله را گفتند. گفتم که دستتان را بگذارید‏‎ ‎‏روی شانه من؛ و ایشان گذاشتند. در اینجا من احساس کردم حالشان اصلاً‏‎ ‎‏مناسب نیست که چنین کاری را قبول کردند ـ با آنهمه مراقبتی که داشتند ،‏‎ ‎‏تنها کاری که کردم این بود که دو تا دستهای امام را گذاشتم روی دو تا‏‎ ‎‏شانه هایم و آرام نشستم روی زمین که ایشان زمین نخورند. نشستم و‏‎ ‎‏ایشان را خواباندم روی زمین. در همین موقع آقای دکتر پورمقدس سر‏‎ ‎‏رسید و بلافاصله شروع به کار کرد، فشار گرفت، دید فشار ندارند و بعد‏‎ ‎‏شروع کرد به اقدامات پزشکی. چند دقیقه ای طول کشید تا بقیه هم‏‎ ‎‏رسیدند. دکتر پورمقدس مرتب فشار می گرفت، می دید که فشار نمی آید.‏‎ ‎‏من حالت دکتر یادم نمی رود وقتی که دید مقداری فشار بالا آمده است،‏‎ ‎‏بی اختیار افتاد روی دستگاه فشارسنج و دستگاه را بوسید. بعد امام‏‎ ‎‏چشمهایشان را باز کردند و کمی حالشان بهتر شد، بستری درست کردند‏‎ ‎‏و امام را خوابانیدند. چند دقیقه ای گذشت، امام را به درمانگاه بقیة اللّه ‏‎ ‎‏منتقل کردند.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 554