خاطرات و نکته ها

دیدار امام و آقای معلم

دیدار امام و آقای معلم

‏یک روز آقای معلم که ظاهراً با امام هم دوره‏‎ ‎‏بوده اند در بیمارستان به ملاقات امام آمدند.‏

‎ ‎‏من آقای معلم را ندیده بودم؛ ولی می دانستم ایشان انگشتری به امام هدیه‏‎ ‎‏کرده بودند که حضرت امام همیشه آن را به دست داشتند.‏

‏     خود حضرت امام در پاریس به من فرمودند: این انگشتر را آقای معلم‏‎ ‎‏به من هدیه کرده است. در این دوران هم گاهی صحبتی از آقای معلم شده‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 554
‏بود. آقای معلم آمد تو اتاق، پایین تخت امام ایستاد. نه او حرفی زد ـ غیر از‏‎ ‎‏سلام نه امام، فقط به هم نگاه می کردند، فقط و فقط نگاه. آقای معلم نگاه‏‎ ‎‏می کرد و دعا می خواند، امام هم فقط نگاه می کردند. حرف این دو بیشتر‏‎ ‎‏با چشم بود، به جای اینکه با زبان باشد، با چشم خیلی مطالب را به هم‏‎ ‎‏گفتند. بعد آقای معلم خداحافظی کرد و رفت. من خیلی منقلب شده‏‎ ‎‏بودم. می خواستم یک حرفی بزنم؛ چون پزشکان سفارش کرده بودند با‏‎ ‎‏امام صحبت کنید، نگذارید خوابشان ببرد. شب ساعت هشت یا نه بود.‏‎ ‎‏برای اینکه حرفی زده باشم، راجع به آقای معلم پرسیدم.عرض کردم: آقا،‏‎ ‎‏این آقای معلم کیست؟ ایشان که معمم نیستند، چگونه با شما هم مدرسه‏‎ ‎‏بوده، چه آشنایی با شما دارند؟ فرمودند: با ایشان هم مدرسه ای بودم،‏‎ ‎‏همدرس نبودیم؛ ولی من تعجب می کنم چون او در وادی دیگری بود، من‏‎ ‎‏در وادی دیگری، او یکسری مسائل را اعتقاد داشت که من به آنها به آن‏‎ ‎‏شکل بی اعتقاد بودم، ولی من هم نمی دانم چه چیزی بود که ما با هم رفیق‏‎ ‎‏بودیم.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 555