خاطرات و نکته ها

آخرین پیام به مردم

آخرین پیام به مردم

‏یک روز جمعه، در همان زمان بستری بودن‏‎ ‎‏امام در بیمارستان من بالای سر امام نشسته‏

‎ ‎‏بودم. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند و به امام گفتند: آقا، من آمدم خدمت‏‎ ‎‏شما و می خواهم به نماز جمعه بروم؛ آمدم حال شما را ببینم که مژده برای‏‎ ‎‏امت داشته باشم. امام ابتدا فقط چشمشان را باز کردند، یک نگاهی به‏‎ ‎‏آقای هاشمی کردند و هیچی نگفتند؛ پس از اندکی مکث فرمودند: از‏‎ ‎‏مردم بخواهید دعا کنند که خدا من را بپذیرد. چون امام آهسته فرمودند،‏‎ ‎‏آقای هاشمی درست متوجه این نکته نشدند.‏

‏     احمد هم بالای سر ایشان ایستاده بودند. آقای هاشمی پرسیدند:‏‎ ‎‏مطلب چه بود؟ احمد گفت: به شما می گویم که امام چه فرموده اند. احمد‏‎ ‎‏و آقای هاشمی بیرون از اتاق رفتند. احمد آقا برگشت داخل، به امام‏‎ ‎‏عرض کرد: آقای هاشمی می گویند، من اگر این جمله را به مردم بگویم،‏‎ ‎‏مردم که اینقدر نگران هستند، دیگر حالشان را نمی فهمند، و این موجب‏

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 558
‏می شود که ناراحتی و نگرانی آنها بیشتر شود. اگر شما صلاح می دانید،‏‎ ‎‏جمله دیگری بفرمایید که برای مردم امیدوار کننده باشد. امام چشمها را‏‎ ‎‏باز کردند و جمله ای بدین مضمون فرمودند: واقعیت همین است دیگر؛‏‎ ‎‏ولی خوب بگویید، اگر ان شاءاللّه خوب شدم، خودم از مردم تشکر‏‎ ‎‏می کنم.‏

‏     آقای هاشمی رفتند نماز جمعه آن جمله را گفتند. بعد تحلیل و توجیه‏‎ ‎‏کردند.‏

‎ ‎

کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 559