ولادت و کودکی
اینجانب سید حسین موسوی تبریزی در سال 1326، در یکی از مقاطع حساس کشور، یعنی هنگام شروع نهضت ملی شدن نفت که تب و تاب مسائل سیاسی، همۀ کشور بخصوص تبریز را فرا گرفته بود، در محله شتربان این شهر به دنیا آمدم.
در آن زمان، رهبری سیاسی ـ مذهبی نهضت را مرحوم آیت الله کاشانی به عهده داشت و مرجعیت عامه دینی از آن آیت الله العظمی بروجردی (ره) بود. تبریز که در دوران مشروطیت و بعد از آن مانند دوران انقلاب اسلامی، حرکتهای ویژه ای از خود نشان داده است، در آن مقطع نیز در جریان نهضت قرار داشت و بین طرفداران نهضت و مرحوم مصدق و هواداران شاه، درگیریهای فراوانی در محله های تبریز رخ می داد که من در سنین چهار ـ پنج سالگی شاهد بعضی از این درگیریها بودم. محله شتربان از محله های معروف سیاسی تبریز بود که در زمان مشروطیت نیز از مراکز مهم فعالیتهای سیاسی به شمار می رفت. محله سرخاب و اسلامیه که مرکز این محله بود، در عهد مشروطیت، مرکز تجمع علمای مشروطه طلب بود. خانه ای که علما در آنجا گرد هم می آمدند، هم اکنون به عنوان یکی از آثار فرهنگی کشور، در اختیار سازمان میراث فرهنگی قرار گرفته است. آخر این محله، به ابتدای محله امیرخیز متصل می شد. محله امیرخیز، خاستگاه ستارخان، سردار ملی است که در آن موقع به او و باقرخان، لقب امیر داده بودند. به همین جهت، محله ایشان امیرخیز، نام گرفته بود. لازم به ذکر است
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 3
که باقرخان اهل محله خیابان بود این دو محله (شتربان و امیرخیز) در آن موقع علاوه بر حضور چشمگیر علمای بزرگ و تجار سرشناس شهر در آن، محل شکل گیری بسیاری از جریانات سیاسی شهر بود. بیشترین درگیریها و کشتارهای بین مشروطه خواهان و طرفداران استبداد در زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و در زمان استبداد صغیر در تبریز، در این دو محله واقع شده است. مقابله شیخ محمد خیابانی با روسها نیز در آنجا بوده است. همان طوری که در جریان حمله روسها به ایران در حمایت از محمدعلی شاه که با ورودشان به تبریز صورت گرفت، مقابلۀ ستارخان و باقرخان با آنها که به دفع تجاوز روسها انجامید، در این دو محله بود. در جریان مشروطیت نیز در همین محله درگیریهایی اتفاق افتاد که به شهادت عدۀ زیادی از مردم مدافع انقلاب مشروطیت منجر شد. آنچه که عرض شد، برای روشن ساختن چهره و پیشینه سیاسی تبریز و بخصوص این دو محله بود. اما درباره نهضت ملی شدن نفت، خاطره بارزی که در ذهنم مانده مربوط به کودتای 28 مرداد و برکناری مرحوم مصدق است. ساعت حدود 2 بعدازظهر بود، به همراه پدرم در مغازه در راسته بازار قدیم تبریز بودیم که صدای بستن دربهای چوبی مغازه ها که سر و صدای زیادی ایجاد کرده بود به گوشمان رسید. در همان حال عده ای که علیه مصدق شعار می دادند، وارد بازار شدند و در عرض چند دقیقه تمام بازار بسته شد و درگیری شدیدی بین بازاریهای طرفدار مصدق و طرفدار شاه به وجود آمد. ما نیز با ترک معرکه به منزل آمدیم. این، اولین خاطره سیاسی من از زمان کودکی ام بود و من در آن موقعیت، تقریباً می فهمیدم که مصدق چه می گوید و با افکار مرحوم آیت الله کاشانی تا حدودی آشنا بودم. البته این آگاهیها بیشتر به خاطر پدرم بود که مردی روحانی و آگاه به مسائل سیاسی بود. پدرم که دروس حوزوی را تا حد درس خارج گذرانده و به عنوان یک روحانی مشغول فعالیت شده بود، به جهت فشارهایی که در زمان رضاخان بر علما وارد می شد و ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت، در مرکز بازار تبریز مغازه ای گرفته بود و به کسب و کار مشغول شده بود، اما بعد از رضاشاه، ایشان دوباره به کسوت روحانیت درآمد و به شئون روحانیت در کنار کار بازار پرداخت؛ هم روحانی کاروان بود که در حدود 25 بار به مکه مشرف
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 4
شده بود و هم در بازار کار می کرد و از وجوه شرعیه هم استفاده نمی کرد و به همان درآمد بازار قناعت می کرد. پدر، من را از حدود پنج سالگی همراه خود به بازار می برد و در همین سنین، چون علاقۀ وافر داشت که من طلبه بشوم (قبل از ورود رسمی به دبستان) من را به مکتب فرستاد. در مکتب، قرآن را نزد معلم مکتب که یک خانم بود فرا گرفتم و چون از استعداد و هوش خیلی خوبی برخوردار بودم، یک ماه نشد که قرآن را یاد گرفتم و جزء سی ام قرآن را همزمان با یاد گرفتن، حفظ کردم. با یادگیری قرآن، همچنان که در تبریز مرسوم بود برایم جشن قرآن گرفتند و در تعطیلات تابستانی بین کلاسهای دوم و سوم و چهارم، پدرم من را به مدرسه علمیه طالبیه برد. در آنجا من مقداری از گلستان سعدی را نزد یکی از اساتید مدرسه به نام مرحوم آقای میرزاقلی فرا گرفتم؛ گلستانی که هم اکنون خواندنش برای بچه های دبیرستانی ما مشکل است، اولین کتابی بود که هر طلبه مبتدی موظف بود در ابتدای ورود به طالبیه بخواند. کتاب دیگری را که در طالبیه خواندم، جامع عباسی شیخ بهایی بود. این کتاب یک کتاب فقهی است که به عنوان یک برنامه قانونی برای اداره کشور براساس موازین شرعی به درخواست شاه عباس و توسط شیخ بهایی به نثر سنگین فارسی نگاشته شد. جامع عباسی کتاب واقعاً جامعی است؛ زیرا علاوه بر مسائل مربوط به دفاع و جهاد و قضا و امر به معروف و نهی از منکر، در بردارنده مسائل مربوط به حقوق مدنی نیز هست. مقداری از کتاب مذکور را نیز در آنجا خواندم.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 5