ورود به حوزه علمیه تبریز
با به پایان رسیدن دوره ابتدایی، ابوی دوست داشت که من تمام وقت به تحصیل علوم دینی بپردازم. اگرچه خودم بی میل نبودم که دوره دبیرستان را آغاز کنم، ولی به خاطر علاقه ایشان، در سال 1336 در سن یازده سالگی رسماً طلبه شدم و فقط دروس حوزوی را می خواندم و فقط تابستانها کتب دبیرستانی را مطالعه می کردم. از خاطرات دوران طلبگی در مدرسه طالبیه، یکی این است که من از همه طلبه های مدرسه کوچکتر بودم، به همین جهت طلبه ها به طنز می گفتند: کتابهایش از خودش بزرگتر است. کتابهای قدیمی حوزوی را لابد دیده اید که در قطع خیلی بزرگ، که حتی به نیم متر هم می رسید، چاپ می شد و من این نوع کتابها را به دست می گرفتم، طوری که دستم به انتهای کتاب نمی رسید و به کلاس می رفتم. طبیعی بود که با آن سن و قد کوچک، توی ذوق بزند. در طالبیه کتابهای جامی و مغنی را که از کتب نحوی هستند و مطوّل را که در معانی و بیان است نزد اساتید معروف آن عصر در تبریز خواندم. مطول را خدمت مرحوم آمیرزا آقا باغ میشه ای که انسان فاضلی بود آموختم که کار تحقیق و چاپ شرح مکاسب مرحوم شهیدی توسط ایشان صورت گرفته است. بخشی از شرح لمعه را محضر شهید آیت الله قاضی طباطبایی فرا گرفتم. بخش دیگری از لمعه را پیش مرحوم آیت الله آقامیرزا جعفر اشراقی خواندم. مقداری از شرح لمعه را هم پیش مرحوم آقای حاج میرزاحسن الانقی یاد گرفتم که از علما و مدرسین خوب تبریز بود. در سال 1339 که مقداری از لمعه را خوانده بودم، به همراه پدرم به مشهد مشرف شدیم و بعد به قم مشرف شده و خدمت
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 11
آیت الله العظمی بروجردی رسیدیم و پشت سر ایشان در مسجد اعظم نماز خواندیم و من اشتیاق پیدا کردم که در قم به درسم ادامه بدهم. پدرم در قم دوستانی داشت که با آنها درباره ماندن من در آنجا مشورت کرد و چون آن موقع سیزده ـ چهارده سال بیشتر نداشتم، نظر آنها این بود که چون من سنم کم است و زندگی کردن در غربت و تنهایی برایم سخت است بهتر است یکی ـ دو سال دیگر هم در تبریز به درسم ادامه بدهم؛ به همین جهت ما بیش از چند روز در قم نماندیم و دوباره به تبریز برگشتیم و من باقیمانده لمعه را خواندم و می خواستم که مشغول رسائل و مکاسب بشوم که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از دنیا رفتند.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 12