فصل دوم: تبریز و روحانیت آن در انقلاب اسلامی

بعضی دیگر از علمای معروف تبریز

بعضی دیگر از علمای معروف تبریز

‏از جمله علمای صاحب نام تبریز که اطرافیان ایشان رقابت سخت و سنگینی با طرفداران‏‎ ‎‏آیت الله آقای میرزا فتاح شهیدی داشتند مرحوم آقای شریعتمداری بود. ایشان در زمانی‏‎ ‎‏که آقای شهیدی جزو مراجع تقلید مردم تبریز به شمار می آمد، از علمای معروف تبریز‏‎ ‎‏بود و گویا اداره مدرسه طالبیه را به عهده داشت و در همان جا تدریس می کرد و درضمن‏‎ ‎‏در مسجد خال اوغلی که در خود طالبیه واقع است، اقامه نماز جماعت می نمود.‏


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 37
‏     به طوری که من شنیده ام آقای شریعتمداری در زمانی که مرحوم آیت الله سید‏‎ ‎‏ابوالحسن اصفهانی مرجعیت عامه داشت و مراجع دیگری نیز مثل حضرات آیات‏‎ ‎‏حجت کوه کمره ای، حکیم، صدر، خوانساری در سطح ایران مطرح بودند و مقلد داشتند‏‎ ‎‏رساله اش را در تبریز، منتشر نمودند اما چون تلقی و احساس مردم تبریز این بود که‏‎ ‎‏ایشان به خاطر شهرت طلبی این کار را کرده است استقبال چندانی نکردند. دوستان خود‏‎ ‎‏ایشان به وی توصیه کردند که هرچه زودتر رساله ها را جمع آوری کنند که ایشان هم‏‎ ‎‏پذیرفت و در آن مقطع رساله هایش را جمع کرد.‏

‏     یکی دیگر از علما و مجتهدین معروف که مورد توجه مردم تبریز بوده است مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله آمیرزا محمود دوزدوزانی پدر حضرت آیت الله آقای میرزا محسن دوزدوزانی‏‎ ‎‏بود که رفاقت و دوستی صمیمانه ای با مرحوم شهیدی داشته است. از ویژگیهای آن‏‎ ‎‏مرحوم این بود که خیلی پرصلابت و در ضمن مقید به احکام و دستورات دینی بود و‏‎ ‎‏اعمال خلاف اخلاق اسلامی را بر نمی تافت و از هر کسی که سر می زد بدون‏‎ ‎‏رودربایستی نهی از منکر می نمود. مرحوم دوزدوزانی اگرچه از مجتهدین صاحب رساله‏‎ ‎‏تبریز بود منتها تا آنجا که من شنیده ام مقلد چندانی نداشت.‏

‏     مرحوم آیت الله سیدمرتضی خسروشاهی نیز از جمله علمای معروف و فوق العاده‏‎ ‎‏مقبول و محبوب تبریز بود که سه تن از فرزندانش هم در کسوت روحانیت بودند. از میان‏‎ ‎‏فرزندان روحانی ایشان تنها جناب سیدهادی در قید حیات می باشد و در وزارت خارجه‏‎ ‎‏فعالیت می کند. از جمله علمایی که نزد مردم محبوبیت داشت و روحانی متین و‏‎ ‎‏باسوادی بود، مرحوم آیت الله سید ابراهیم میلانی بود. ایشان که در سیاست نیز دخالت‏‎ ‎‏می کرد در دوره مصدق با رأی بالای مردم تبریز به مجلس راه پیدا کرد. منتها به جهت‏‎ ‎‏شکست دکتر مصدق و در نتیجه عدم کارایی مجلس و نمایندگان طرفدار ایشان و‏‎ ‎‏همچنین مسکوت گذاشتن شش ماهه طرح ممنوعیت فروش مشروبات الکلی که در این‏‎ ‎‏دوره مجلس تصویب شد، ایشان و دو تن دیگر از نمایندگان تبریز یعنی مرحوم آیت الله ‏‎ ‎‏سید محمد علی انگجی و مرحوم سید کاظم شبستری اعتبار و موقعیتشان را نزد مردم از‏‎ ‎‏دست دادند. مردم تبریز در آن زمان به طنز می گفتند که آقایان رفتند و شراب را به مدت‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 38
‏شش ماه حلال کردند و برگشتند. بعد از این ماجرا در مسجد ایشان غیر از یکی ـ دو نفر‏‎ ‎‏کسی برای نماز حاضر نمی شد. در حالی که پیش از آن برای نماز جماعت به اندازه ای‏‎ ‎‏مردم می آمدند که جا برای سوزن انداختن نبود و حتی مردم بر سر جا با هم دعوا‏‎ ‎‏می کردند. یکی از علمای انقلابی و با شهامت شهر ما که از شاگردان مبرز آیت الله آمیرزا‏‎ ‎‏صادق تبریزی‏‎[1]‎‏ به شمار می رفت، مرحوم آیت الله میرزا ابوالقاسم گرگری بود که خود من‏‎ ‎‏ارادت خیلی زیادی به ایشان داشتم. از جمله خصایص آن مرحوم این بود که در اقامه‏‎ ‎‏امر به معروف و نهی از منکر بدون هیچ واهمه ای می کوشید و از برخورد با مأمورین نیز‏‎ ‎‏هیچ ابایی نداشت. یکی دیگر از ویژگیهای مرحوم گرگری این بود که نسبت به مسائلی‏‎ ‎‏که روضه خوانها و منبریها در مجالس مطرح می کردند حساس بود و اگر احیاناً مطلب‏‎ ‎‏خلاف واقع و نادرستی گفته می شد، ایشان بلافاصله اعتراض می کرد به همین خاطر‏‎ ‎‏کمتر واعظی حاضر می شد که در مسجد یا منزل ایشان منبر برود و سخنرانی کند و تنها‏‎ ‎‏عده خاصی که مسائل صحیح را از سقیم تشخیص می دادند و مطالب درست را طرح‏‎ ‎‏می کردند در حضور ایشان سخنرانی می نمودند. آن مرحوم بعد از قیام حضرت امام از‏‎ ‎‏ایشان سرسختانه حمایت و طرفداری می کرد و جزو مخالفین آقای شریعتمداری هم بود‏‎ ‎‏و بخصوص مخالفتش را با تأسیس دارالتبلیغ که حساسیت خاصی را در بین مردم و‏‎ ‎‏علمای تبریز برانگیخت ابراز نمود. مرحوم میرزا ابوالقاسم گرگری همچون استاد و پیر و‏‎ ‎‏مرادش آمیرزا صادق مریدان زیادی در تبریز داشت. ایشان در اواخر دهه چهل شمسی‏‎ ‎‏دار فانی را وداع گفت.‏

‏     یکی دیگر از علمای معروف تبریز و از شاگردان مرحوم آمیرزا صادق، آیت الله میرزا‏‎ ‎‏جواد سلطان القرا بود که در خود تبریز نزد مرحوم آمیرزا صادق تلمذ کرده و به درجه‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 39
‏اجتهاد نایل شده بود. وجه تسمیه ایشان به سلطان القرا این بود که او و پدرش و‏‎ ‎‏همین طور برادرش در علم تجوید و قرائت قرآن مهارت ویژه ای داشتند و جزو اساتید‏‎ ‎‏این علم به شمار می آمدند. ایشان که از مجتهدین صاحب رساله تبریز بود و مقلدینی هم‏‎ ‎‏داشت معتقد به وجوب نماز جمعه بود و خودش هم از جمله معدود افرادی بود که‏‎ ‎‏مستقلاً در ایران نماز جمعه را اقامه می کرد. مرحوم سلطان القرا به طوری که شنیده ام از‏‎ ‎‏وجوهات شرعیه استفاده نمی کرد و ایشان تا قبل از پیروزی انقلاب در مسجد حاج‏‎ ‎‏صفرعلی واقع در خود تبریز نماز جمعه می خواند و در سایر روزها هم امام جماعت آن‏‎ ‎‏مسجد بود. منتها بعد از پیروزی انقلاب و نصب مرحوم شهید آیت الله مدنی و آیت الله ‏‎ ‎‏شهید قاضی طباطبایی به عنوان امام جمعه تبریز از سوی حضرت امام خمینی و مشکلی‏‎ ‎‏که به جهت فاصله کمتر از حد شرعی دو محل اقامه نماز جمعه بروز می کرد، عده ای از‏‎ ‎‏مردم خدمت ایشان رسیدند و درخواست کردند که ایشان در قریه «پینه شلوار» که در‏‎ ‎‏حوالی تبریز قرار داشت و اکثر مقلدین ایشان هم در آنجا بودند اقامه نماز جمعه کند که‏‎ ‎‏پذیرفت و تا دو ـ سه سال پیش که از دنیا رفت در همان محل اقامه نماز جمعه می کرد.‏

‏     مرحوم آیت الله آمیرزا کاظم دینوری نیز یکی دیگر از علمای خوش قریحه و واقعاً‏‎ ‎‏ملای تبریز بود. ایشان اگرچه به نجف هم رفته بود منتها بیشترین بهره های علمی را از‏‎ ‎‏محضر آمیرزا صادق و در خود تبریز برده بود. مرحوم دینوری هم از مجتهدان‏‎ ‎‏صاحب رساله تبریز بود که به تدریس خارج اصول و فقه اشتغال داشت و در مسجد‏‎ ‎‏آمیرزا صادق که در کنار مدرسه طالبیه است امام جماعت بود. ایشان اگرچه در سال 42‏‎ ‎‏همراهی اش را با امام و انقلاب با تأیید و امضای چندین اعلامیه اظهار کرد، منتها بعد از‏‎ ‎‏مدتی به همراه دو ـ سه نفر دیگر از علمای تبریز از مبارزه دست کشید و از صفوف‏‎ ‎‏انقلابیون خارج شد و همین مسأله باعث شد که مردم نیز از ایشان رویگردان شوند اما آن‏‎ ‎‏مرحوم در سال 56 دوباره به جرگه انقلابیون پیوست و اطلاعیه ای که به مناسبت برپایی‏‎ ‎‏مراسم چهلم شهدای 19 دی قم صادر شد، امضا کرد و بعد از انقلاب نیز تا حدی که در‏‎ ‎‏توانش بود در مراسم انقلابی حضور پیدا می کرد. از ویژگیهای بارز ایشان حریّت ایشان‏‎ ‎‏بود و به همین خاطر هنگامی که به عللی که هنوز بر خود من هم معلوم نیست از مبارزه‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 40
‏کناره گیری کرد به رژیم شاه نیز نزدیک نشد.‏

‏     یکی دیگر از علمای تبریز که در نجف درس خوانده بود و از شاگردان مرحوم آخوند‏‎ ‎‏خراسانی یا مرحوم ایروانی به شمار می رفت، مرحوم سید حجت ایروانی بود. ایشان که‏‎ ‎‏مجتهدی مسلّم بود و شخصیتی موقر و با عظمت به حساب می آمد و در ضمن قیافه‏‎ ‎‏جالبی داشت در ابتدا از محبوبیت و موقعیت خوبی در بین مردم تبریز برخوردار بود‏‎ ‎‏منتها دو عامل باعث شد که ایشان آن محبوبیت اولیه را از دست بدهد. عامل اول ملاقات‏‎ ‎‏و دیدار ایشان با شاه بود که به همراه چند روحانی دیگر از علما از جمله مرحوم آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری به هنگام سفر وی به تبریز صورت گرفت. عامل دوم که مهمتر از اولی بود‏‎ ‎‏روی گرداندن ایشان از انقلاب بود که باعث روی گرداندن مردم از ایشان شد؛ به همین‏‎ ‎‏خاطر مسجد ایشان یکی از خلوت ترین مساجد تبریز بود که البته این یک دلیل و علت‏‎ ‎‏خاص نیز داشت و آن اختلافی بود که بین ایشان و مرحوم سلطان القراء امام جماعت‏‎ ‎‏دیگر همان مسجد بر سر جهت قبله پدید آمده بود، مرحوم ایروانی قبله را مطابق‏‎ ‎‏محراب مسجد می دانست ولی مرحوم سلطان القراء به جهت آشنایی اش با علم هیئت‏‎ ‎‏معتقد بود که محراب مسجد دقیقاً به طرف قبله ساخته نشده است و مقداری انحراف‏‎ ‎‏دارد و بعداً با ساخته شدن قبله نمای رزم آرا که مورد تأیید مرحوم آیت الله بروجردی نیز‏‎ ‎‏قرار گرفت، صحت و درستی نظر مرحوم سلطان القراء اثبات شد ولی قبل از آن هم مردم‏‎ ‎‏به جهت اعتقاد و اعتمادی که به ایشان داشتند از خواندن نماز اول وقت پشت سر آقای‏‎ ‎‏ایروانی چشم پوشی می کردند تا دو ساعت بعد از ظهر که مرحوم سلطان القراء برای اقامه‏‎ ‎‏نماز جماعت در همان مسجد می آمد با ایشان نماز جماعت بخوانند.‏‎[2]‎

‏    ‏‏آیت الله آقای سیدمحمد بادکوبه ای از دیگر علمای تبریز و از شاگردان آیت الله ‏‎ ‎‏ایروانی بود که سالیان سال در نجف درس خوانده بود و سپس به تبریز مراجعت کرده و‏‎ ‎‏مشغول تدریس علوم اسلامی از جمله فقه و اصول، تفسیر و اخلاق شده بود. پدرم به‏‎ ‎‏ایشان علاقه زیادی داشت و معمولاً در جلسه تفسیر قرآن و نماز جماعت ایشان شرکت‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 41
‏می کرد، خود من هم در دوران طلبگی ام در کلاس تفسیر قرآن ایشان روزهای جمعه‏‎ ‎‏بعدازظهر شرکت می کردم. چند روزی هم به کلاس تدریس شرح لمعه آن مرحوم رفتم‏‎ ‎‏ولی خیلی نپسندیدم و دیگر نرفتم. یک نکته جالب توجه درباره مرحوم بادکوبه ای این‏‎ ‎‏بود که چون ایشان اصالتاً اهل بادکوبه است لهجه ترکی ایشان با ترکی تبریز و کلاً منطقه‏‎ ‎‏آذربایجان مقداری تفاوت داشت و به شیرینی سخنرانی وی افزوده بود. به هر حال‏‎ ‎‏مرحوم بادکوبه ای عالمی پاک و متقی و مورد احترام مردم بود و از نظر سیاسی نیز در‏‎ ‎‏طیف انقلابیون قرار داشت که با شروع نهضت حضرت امام همواره با امضا و تأیید‏‎ ‎‏اعلامیه ها و حضور در راهپیماییها حمایتش را از انقلاب اظهار می کرد؛ درضمن ایشان از‏‎ ‎‏مخالفین سرسخت آقای شریعتمداری بود و بزرگانی مانند مرحوم آقای حکیم و مرحوم‏‎ ‎‏سیدعبدالهادی شیرازی و مرحوم آقای بروجردی را به عنوان مرجع معرفی می کرد.‏

‏     یکی دیگر از علمای معروف و مقبول و محبوب در بین علما و خواص تبریز آیت الله ‏‎ ‎‏میرزا عبدالله مجتهدی بود. ایشان از جمله شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری‏‎ ‎‏بود که به همراه ایشان حوزه علمیه قم را پایه گذاری کرد. مرحوم مجتهدی بعد از اتمام‏‎ ‎‏تحصیلاتش و نایل شدن به درجه اجتهاد با بازگشت به تبریز تدریس را آغاز نمود. ایشان‏‎ ‎‏علاوه بر تخصص در علوم متعارف حوزوی مثل فقه و اصول در زمینه تاریخ و ادبیات‏‎ ‎‏فارسی و عربی و قصص و حکایات نیز تسلط جالب توجهی داشت. به همین خاطر‏‎ ‎‏جلسات ایشان با علما و فضلا همواره توأم با طرح مسائل علمی و ادبی و نقل حکایتهای‏‎ ‎‏جالب و اشعار عربی و غیره و به دور از غیبت و حرفهای بی فایده بود. آن مرحوم اگرچه‏‎ ‎‏از طرفداران آقای شریعتمداری به شمار می آمد و ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی‏‎ ‎‏می نمود، منتها به دلیل تخلقش به اخلاق اسلامی و حسن معاشرت با سایر علما و‏‎ ‎‏روحانیون و رعایت احترام آنها، مورد توجه و علاقه همه فضلا و روحانیت تبریز و‏‎ ‎‏طرفداران سایر مراجع نیز بود. خود بنده و مرحوم ابوی هم با اینکه در طیف مخالفین‏‎ ‎‏آقای شریعتمداری قرار داشتیم ولی به مرحوم مجتهدی علاقه ویژه ای داشتیم و ایشان‏‎ ‎‏هم متقابلاً به ما عنایت داشت و هر وقت که من از قم به تبریز می رفتم آن مرحوم لطف‏‎ ‎‏می کرد و به دیدن من می آمد. همان طوری که من هم در طول تابستان و تعطیلی حوزه و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 42
‏اقامتم در تبریز چندین بار خدمت ایشان شرفیاب شدم. به هر حال مرحوم آمیرزا عبدالله ‏‎ ‎‏مجتهدی از محبوبیت خاصی در بین علمای تبریز و سایر شهرها بویژه قم برخوردار بود‏‎ ‎‏همچنان که خود ایشان نیز به علما و بزرگان بخصوص حضرت امام علاقه زیادی داشت‏‎ ‎‏و اصلاً در جوانی به همراه مرحوم آیت الله میرزا عبدالحسین غروی‏‎[3]‎‏ و چند تن دیگر از‏‎ ‎‏دوستان خیلی صمیمی امام بوده است. مرحوم مجتهدی با علمای مشهد بویژه آیت الله ‏‎ ‎‏میلانی، هم ارتباط دوستانه و نزدیکی داشت و هر وقت به مشهد مقدس مشرف می شد‏‎ ‎‏در منزل ایشان اقامت می کرد که در این باره من خودم یک خاطره جالب و به یادماندنی‏‎ ‎‏دارم که اشاره می کنم. همان طوری که می دانید چند ماه بعد از تبعید حضرت امام به‏‎ ‎‏ترکیه، علما و فضلای قم به عنوان اعتراض به این عمل رژیم در بیوت مراجع متحصن‏‎ ‎‏شدند و به منظور جلب حمایت و همراهی مراجع بزرگ، نامه هایی را خطاب به این‏‎ ‎‏بزرگان نوشتند و برای آنها ارسال کردند. یکی از این نامه ها برای آیت الله آقای میلانی‏‎ ‎‏نوشته شده بود که من مأمور رفتن به مشهد و رساندن آن به دست ایشان شدم. به همین‏‎ ‎‏جهت به همراه یکی از دوستانم عازم مشهد شدم ولی چون من در آن موقع جوان و‏‎ ‎‏حدوداً بیست ساله بودم و قصد ملاقات با یکی از مراجع بزرگ را داشتم طبعاً در خودم‏‎ ‎‏احساس اضطراب و دلشوره می کردم و نگران کیفیت برخورد مرحوم آقای میلانی با‏‎ ‎‏خودم بودم. منتها موقعی که وارد منزل ایشان شدم دیدم که آقای مجتهدی هم آنجا‏‎ ‎‏حضور دارد و در کنار آقای میلانی نشسته است. خیلی خوشحال شدم و وقتی خواستم‏‎ ‎‏در گوشه ای بنشینم آقای مجتهدی من را صدا زد و خواست که بروم و کنار ایشان و‏‎ ‎‏آیت الله آقای میلانی بنشینم و بعد ایشان من را به آقای میلانی معرفی کرد و من هم نامه‏‎ ‎‏را خدمت ایشان دادم و همین که آقای مجتهدی از موضوع نامه و تحصن علما مطلع شد‏‎ ‎‏ضمن تحسین این عمل و اقدام علما و حمایت از حضرت امام به بیان خاطراتش از‏‎ ‎‏حضرت امام در دوران جوانی پرداخت. نکته جالب توجه این ملاقات برای من تواضع و‏‎ ‎‏برخورد دوستانه و توأم با احترام آیت الله آقای میلانی با من و هر طلبه ای که خدمتش‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 43
‏می رسید بود. ایشان به احترام هر طلبه ای که وارد می شد از جا بر می خاست و به او‏‎ ‎‏خوش آمد می گفت.‏

‏     به هر حال بعد از ابلاغ پیام، از آنجا که می خواستیم چند روزی را در مشهد بمانیم از‏‎ ‎‏آقای میلانی درخواست کردیم که در صورت امکان حجره ای را در یکی از مدارس‏‎[4]‎‎ ‎‏مشهد در اختیار ما قرار بدهد و ایشان هم لطف کرد و سفارش نمود که در مدرسه‏‎ ‎‏خیرات خان، اتاقی را با امکانات مورد نیاز در اختیار ما بگذارند که همین طور هم شد و‏‎ ‎‏اتاقی با تمام امکانات و وسایل لازم در اختیار ما گذاشته شد و ما با اینکه ابتدا قصد‏‎ ‎‏نداشتیم بیشتر از دو ـ سه روز در مشهد بمانیم ولی به خاطر وضعیت خوب و مناسبی که‏‎ ‎‏داشتیم دقیقاً نه روز در مشهد ماندیم و هر روز در درس آقای میلانی و سپس در جلسه‏‎ ‎‏استفتاء‏‎[5]‎‏ ایشان شرکت می کردیم تا اینکه در روز آخر به منظور خداحافظی و کسب‏‎ ‎‏اجازه از ایشان دوباره خدمت ایشان رسیدم فرمود: ماشینتان چه ساعتی حرکت می کند؟‏‎ ‎‏گفتم: ساعت هشت صبح. فرمود: فردا صبح ساعت شش به من سر بزنید با شما کار‏‎ ‎‏دارم. صبح روز بعد سر ساعت شش به منزل ایشان رفتم و در زدم که خود ایشان (به‏‎ ‎‏جهت اینکه اهل منزل در خواب بودند و خدّام هم هنوز نیامده بودند) آمد و در را باز‏‎ ‎‏کرد و ضمن اظهار لطف و محبت، دو پاکت که هر کدام حاوی صد تومان پول بود به من‏‎ ‎‏داد (گفتنی است که صد تومان در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود و تقریباً معادل ده ماه از‏‎ ‎‏شهریه حضرت امام به ما می شد چون ما از ایشان ماهانه ده تومان شهریه می گرفتیم) از‏‎ ‎‏نشانه های تواضع و فروتنی آن مرحوم این بود که با تمام سعی ای که کردم نگذاشت‏‎ ‎‏دستش را ببوسم و در عوض ایشان با آن قد رشید و بلندش خم شد و پیشانی من را‏‎ ‎‏بوسید و ضمن خداحافظی فرمود: و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. و با این‏‎ ‎‏برخورد بزرگوارانه اش درس فراموش نشدنی از سادگی و صفا و تواضع به من آموخت.‏

‏     مرحوم مجتهدی اگر چه در طیف انقلابیون قرار داشت و از همان سال 42 همراه و‏‎ ‎‏همگام با مبارزان و انقلابیون در مبارزه شرکت می کرد و منزل ایشان معمولاً مجمع علما‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 44
‏و روحانیون انقلابی به هنگام تشکیل جلسه برای تبادل نظر و مشورت بود، منتها ایشان‏‎ ‎‏در میان عامه مردم از مقبولیت و محبوبیت چندانی برخوردار نبود و در مسجدش نیز‏‎ ‎‏معمولاً عده خیلی کمی برای نماز جماعت و اقتدا به ایشان حاضر می شدند و علت این‏‎ ‎‏امر همان طوری که پیشتر عرض کردم این بود که مرحوم مجتهدی جزء طایفه مشهور‏‎ ‎‏مجتهدیها و در شمار مالکان قرار داشت و همین مسأله باعث عدم توجه و اقبال مردم به‏‎ ‎‏ایشان شده بود.‏

‏     از جمله علمای معروف و بزرگوار برجسته تبریز مرحوم آمیرزا صادق مدرس‏‎ ‎‏تبریزی بود. ایشان از شاگردان مبرز مرحوم ایروانی به شمار می آمد اگرچه محضر آخوند‏‎ ‎‏خراسانی و سیدمحمد کاظم یزدی (صاحب عروة) را نیز درک کرده بود. مرحوم مدرس‏‎ ‎‏از نظر اخلاقی، انسانی وارسته و متخلق به اخلاق الله و فردی متین و فوق العاده فروتن و‏‎ ‎‏متواضع بود. به همین جهت مردم نیز به ایشان علاقه و اعتقاد وافری داشتند و برای‏‎ ‎‏استخاره و یادگیری مسائل شرعی به ایشان مراجعه می کردند و در ایام عید نیز از اطراف‏‎ ‎‏و اکناف تبریز برای گرفتن مقداری از آبی که ایشان بر آن سوره یاسین و دعا خوانده بود‏‎ ‎‏مشتاقانه به منزل ایشان می رفتند و از آن آب برای شفای بیماران استفاده می کردند و‏‎ ‎‏آنطور که نقل می کنند بسیار مؤثر نیز بوده است. مرحوم مدرس تبریزی علاوه بر علمای‏‎ ‎‏تبریز در میان علمای قم و نجف نیز از اعتبار و محبوبیت خاصی برخوردار بود. درباره‏‎ ‎‏موقعیت ایشان در حوزه نجف، مرحوم آیت الله آقای نجفی مرعشی که خود تبریزی بود‏‎ ‎‏خاطره ای نقل می کرد که در ضمن نشانگر مرتبه بالای وارستگی ایشان بود. مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله نجفی می گفت من در دوران طلبگی ام مدتی آنقدر از نظر معیشتی در تنگنا قرار‏‎ ‎‏داشتم که حتی تصمیم گرفتم طلبگی و دروس حوزوی را رها کنم و به کار دیگری‏‎ ‎‏بپردازم. منتها هیچ کس از وضعیت معیشت من و تصمیمی که گرفته بودم خبر نداشت تا‏‎ ‎‏اینکه یک روز در حالی که مشغول نماز بودم دیدم (در خواب یا بیداری) مرحوم آمیرزا‏‎ ‎‏صادق مدرس تبریزی که یکی از علمای معروف و متقی نجف بود به من نزدیک شد و‏‎ ‎‏چیزی را روی سجاده من گذاشت و رفت و وقتی که من آن بسته را برداشتم دیدم که‏‎ ‎‏مقداری پول به همراه یک نامه است. مضمون نامه این بود که دیگر لازم نیست دست از‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 45
‏طلبگی بردارید با این پول به زندگی تان سر و سامانی بدهید. ان شاء الله به حول و قوه‏‎ ‎‏الهی در مضیقه قرار نخواهید گرفت. به هر حال مرحوم مدرس تبریزی بعد از سالیان‏‎ ‎‏سال تحصیل و تدریس در نجف به تبریز برگشت و به ارشاد مردم و تدریس برای طلاب‏‎ ‎‏مشغول شد و درضمن در مسجد معروف به آسیدعلی آقا حجت که عموی مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله حجت کوه کمری در تبریز بنا کرده بود نماز جماعت می خواند که با استقبال زیاد‏‎ ‎‏مردم تبریز مواجه می شد و متدینین و مردم مؤمن تبریز از هر گوشه شهر خودشان را‏‎ ‎‏برای اقتدای به ایشان به مسجد سید علی آقا می رساندند. مرحوم مدرس تبریزی با اینکه‏‎ ‎‏مجتهد بود و در تبریز درس خارج می گفت اما به قدری متواضع بود که اگر طلبه ای از‏‎ ‎‏ایشان می خواست که مکاسب یا شرح لمعه و حتی دروس پایین تر را برای وی تدریس‏‎ ‎‏کند به راحتی می پذیرفت. خود من موقعی که در تبریز مشغول خواندن معالم بودم‏‎ ‎‏به خاطر مشکلی که با استاد معالم پیدا کردم به فرزند مرحوم مدرس تبریزی که‏‎ ‎‏هم مباحثه ام بود گفتم: بهتر است ما بقیه معالم را نزد والد شما بخوانیم و ایشان در حالی‏‎ ‎‏که خودش تردید داشت که پدرش قبول می کند یا نه؟ این پیشنهاد را مطرح کرده بود و آن‏‎ ‎‏مرحوم گفته بود باشد از فردا بیایید و به این ترتیب ما ادامه معالم و سپس شرح لمعه را‏‎ ‎‏نیز پیش ایشان خواندیم. مرحوم مدرس تبریزی از نظر خط مشی سیاسی در طیف‏‎ ‎‏انقلابیون قرار داشت و به حضرت امام نیز اظهار علاقه می کرد و با آقای شریعتمداری‏‎ ‎‏هم میانه چندانی نداشت. ایشان در اوایل سال 57 از دنیا رفت و اتفاقاً رحلت ایشان هم‏‎ ‎‏در حرکت بخشیدن به انقلاب و مبارزه مردم تبریز که بعد از قیام 29 بهمن تا حدودی‏‎ ‎‏دچار رکود شده بود، نقش خیلی زیادی ایفا کرد؛ چرا که در تشییع جنازه ایشان همه‏‎ ‎‏علمای تبریز و هزاران نفر از مردم تبریز شرکت کردند و علی رغم خواست رژیم، این‏‎ ‎‏تشییع جنازه را با شعارهای تند و انقلابی به یک راهپیمایی عظیمی علیه رژیم تبدیل‏‎ ‎‏کردند.‏

‏     یکی دیگر از علمای تبریز مرحوم آیت الله سید احمد خسروشاهی فرزند مرحوم‏‎ ‎‏سید مرتضی خسروشاهی بود. ایشان نیز از مجتهدین صاحب رساله تبریز بود و در بالای‏‎ ‎‏منبر معمولاً فتاوای خودش را نقل می کرد. آن مرحوم در سخنرانی هم تبحر خاصی‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 46
‏داشت ولی به جهت نقل قصص و حکایات و مطالب عامه پسند، عمده مخاطبینش را‏‎ ‎‏قشر عوام و بی سواد تشکیل می دادند. مرحوم سید احمد خسروشاهی به تدریس نیز‏‎ ‎‏اشتغال داشت و برای طلاب و فضلا خارج فقه و اصول می گفت و در ضمن امام جماعت‏‎ ‎‏مسجد معروف خسروشاهی واقع در بازار تبریز را به همراه برادرش به عهده داشت؛‏‎ ‎‏یعنی همانند اکثر مساجد تبریز در این مسجد نیز دو نماز جماعت برپا می شد، یکی در‏‎ ‎‏اول وقت به امامت سید احمد و دیگری تقریباً در ساعت سه و نیم و به امامت سید‏‎ ‎‏ابوالفضل خسروشاهی؛ درضمن هر دو برادر در روز جمعه به جای نماز جمعه برای‏‎ ‎‏مردم سخنرانی می کردند منتها با این فرق که سید احمد قبل از نماز سخنرانی می کرد و‏‎ ‎‏سید ابوالفضل بعد از نمازظهر و عصر.‏‎[6]‎‏ مرحوم سید احمد خسروشاهی شاید تنها عالم‏‎ ‎‏برجسته و موجه در میان عوام تبریز بود که در طیف طرفداران آقای شریعتمداری قرار‏‎ ‎‏داشت. من شنیده ام که ایشان در زمان حیات مرحوم آیت الله بروجردی با آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری مخالفت می کرد ولی بعد از رحلت آقای بروجردی به آقای شریعتمداری‏‎ ‎‏علاقه پیدا کرد و کم کم این علاقه زیاد شد تا اینکه در جریان قضیه دارالتبلیغ به اوج خود‏‎ ‎‏رسید و حتی کار به جایی رسید که ایشان به خاطر دفاع از آقای شریعتمداری و دارالتبلیغ‏‎ ‎‏راهش را از راه سایر انقلابیون و طرفداران حضرت امام جدا کرد. با اینکه پیش از آن در‏‎ ‎‏طیف انقلابیون قرار داشت و به خاطر طرفداری و حمایتش از امام و مبارزه، متحمل‏‎ ‎‏زندان نیز شده بود. از جمله علمای صاحب نام تبریز مرحوم سید ابوالفضل خسروشاهی‏‎ ‎‏برادر مرحوم سید احمد بود که از جهاتی با برادرش اختلاف داشت. مرحوم سید‏‎ ‎‏ابوالفضل اگرچه مانند برادرش سخنران متبحر و ماهری بود منتها برخلاف برادرش‏‎ ‎‏سخنانش خیلی عالمانه و دقیق و همراه با برهان و استدلال بود و موضوعاتی را که مطرح‏‎ ‎‏می کرد غالباً مسائل اعتقادی و کلامی با توجه به علوم و دستاوردهای جدید بود.‏‎[7]‎‏ به‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 47
‏همین خاطر اکثر مستمعین ایشان از طبقه روشنفکران و افراد باسواد بودند. ایشان‏‎ ‎‏برخلاف برادرش از مخالفان سرسخت آقای شریعتمداری و از طرفداران حضرت امام‏‎ ‎‏بود و در میان علما تنها کسی بود که علناً علیه دارالتبلیغ موضع گیری کرد و بدون هیچ‏‎ ‎‏واهمه ای از طرفداران آشوب طلب آقای شریعتمداری، مخالفتش را با آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری و دارالتبلیغ ابراز می کرد و در اقدامات و جلسات انقلابیون همواره تا‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب شرکت داشت. ایشان در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب از دنیا رفت.‏‎ ‎‏     نکته قابل ذکری که درباره این دو برادر می توانم در پایان بگویم این است که متأسفانه‏‎ ‎‏از این دو برادر، نسلی باقی نمانده است، اگرچه مرحوم آقای سید ابوالفضل یک پسر‏‎ ‎‏خیلی مستعد و باهوشی داشت که به کسوت روحانیت هم درآمد منتها بعد از مدتی‏‎ ‎‏ضمن آشنا شدن با سحر و جادو و علوم غریبه دچار انحراف شد و سپس عقلش را نیز از‏‎ ‎‏دست داد و بعد از مدتی درگذشت.‏

‏     حضرت آیت الله مستنبط نیز از جمله علمای برجسته و صاحب نام تبریز و از‏‎ ‎‏شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم آقا ضیا بود که علاوه بر فقه و اصول و فلسفه‏‎ ‎‏در عرفان و تفسیر نیز مهارت و تخصص داشت. ایشان ضمن دایر کردن کلاس تفسیر‏‎ ‎‏قرآن در تبریز کتابی نیز در این زمینه به نام ‏‏مواهب الرحمن‏‏ تألیف کرده بود و درس تفسیرش‏‎ ‎‏توأم با مطالب و مسائل عالی عرفانی بود. آن مرحوم عشق و علاقه وافری به اهل بیت‏‎ ‎‏عصمت و طهارت داشت و از نظر برخورد اجتماعی، انسان شوخ طبع و خوش مشربی‏‎ ‎‏بود. یکی از جلسات جالب و به یادماندنی برای من جلساتی بود که ایشان با علمای مسن‏‎ ‎‏و باسابقه تبریز برگزار می کرد و من هم هرگاه که به تبریز می رفتم با اینکه جوان بودم ولی‏‎ ‎‏مشتاقانه در آن جلسات شرکت می کردم. ایشان در میان مردم بویژه قشر روشنفکر و‏‎ ‎‏تحصیلکرده اعتبار خاصی داشت و همین قشر در جلسات تفسیر قرآن ایشان هم حضور‏‎ ‎‏چشمگیری داشتند. مرحوم مستنبط در انقلاب و مبارزه نیز از همان سال 42 حضور‏‎ ‎‏مؤثری داشت و جزو طرفداران و علاقه مندان حضرت امام محسوب می شد. ایشان قبل‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 48
‏از سال 56 از دنیا رفت و متأسفانه نتوانست شاهد اوج گیری و پیروزی انقلاب در‏‎ ‎‏سال 57 باشد. مرحوم مستنبط دو برادر به نامهای سید احمد و سید نصرالله ‏‎[8]‎‏ داشت که‏‎ ‎‏آنها نیز از مجتهدین معروف بودند که در نجف اشرف اقامت داشتند.‏

‏     یکی دیگر از علمای مشهور و فوق العاده انقلابی تبریز مرحوم شهید آیت الله محمد‏‎ ‎‏علی قاضی طباطبایی‏‎[9]‎‏ بود که تحصیلاتش را از تبریز و سپس در قم نزد حضرت امام و‏‎ ‎‏آیت الله آقای حجت آغاز کرده و بعد در نجف در محضر آیت الله حکیم ادامه داده بود اما‏‎ ‎‏بیشترین بهره را بخصوص در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی از محضر مرحوم شیخ‏‎ ‎‏محمدحسین کاشف الغطاء و مرحوم اردوبادی دو تن از عالمان برجسته و روشنفکران‏‎ ‎‏حوزه نجف برده بود. ایشان عمده آرا و نظریات سیاسی ـ اجتماعی مرحوم کاشف‏‎ ‎‏الغطاء را در دو جلد کتاب به نام ‏‏الفردوس الاعلی‏‏ و ‏‏الجنة المأوی‏‏ به صورت سؤال و جواب‏‎ ‎‏گردآوری کرد و چاپ و منتشر ساخت که مورد توجه مخالف روشنفکری قرار گرفت.‏‎ ‎‏مرحوم قاضی به جهت تسلطش بر زبان عربی با مجلات روشنفکرانه کشورهای مترقی‏‎ ‎‏جهان عرب ارتباط داشت و برای آنها مقالاتی را در زمینه های سیاسی ـ اجتماعی ارسال‏‎ ‎‏می کرد که چاپ می شد؛ لذا آن مرحوم قبل از نهضت حضرت امام با جهان سیاست و‏‎ ‎‏وضعیت کشورهای استعمارزده بویژه ممالک اسلامی به خوبی آشنا بود و از این نظر‏‎ ‎‏دلی پردرد و داغ داشت؛ به همین خاطر با آغاز قیام حضرت امام خمینی به حمایت از‏‎ ‎‏ایشان برخاست. مرحوم قاضی از نظر علمی در حد اجتهاد بود و در آن مقطع به تدریس‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 49
‏مکاسب و کفایه در تبریز اشتغال داشت اگرچه بیان چندان روانی نداشت. در سخنرانی‏‎ ‎‏هم فقط موقعی که تند و پشت سر هم حرف می زد بیانش روان و بی اشتباه بود ولی در‏‎ ‎‏نگارش به زبان فارسی و عربی تبحر خاصی داشت؛ ضمن اینکه فوق العاده اهل مطالعه‏‎ ‎‏بود. ایشان یک کتابخانه خیلی بزرگ و وسیع با کتابهای متنوع داشت و من چون با ایشان‏‎ ‎‏آشنایی نزدیکی داشتم و به منزلش رفت و آمد می کردم تقریباً هر کتابی را که برای‏‎ ‎‏مطالعه از قفسه کتابخانه بر می داشتم می دادم که ایشان قبلاً آن را مطالعه کرده و در‏‎ ‎‏حواشی آن مطالبی را یادداشت نمایند و وی با وصف حال به من سفارش می کرد که هر‏‎ ‎‏کتاب جدیدی که در قم وارد بازار می شود بخرم و برایش بفرستم و هر کتابی را که من‏‎ ‎‏برای ایشان می بردم تا مطالعه نمی کرد در قفسه کتابها قرار نمی داد. به هر حال مرحوم‏‎ ‎‏قاضی هم از اعتبار و نفوذ خاصی در میان مردم تبریز برخوردار بود و شاید بتوان ایشان‏‎ ‎‏را محبوب ترین روحانی و عالم در بین قشرهای مختلف مردم تبریز معرفی کرد. ایشان‏‎ ‎‏چند بار زندان و تبعید شد و پس از پیروزی انقلاب اولین شهید محراب بود که در روز‏‎ ‎‏عید قربان 1358 در تبریز پس از اقامه نماز عید به دست گروهک فرقان به شهادت‏‎ ‎‏رسید.‏

‏     یکی دیگر از علمای نامی تبریز مرحوم علامه طباطبایی مؤلف ‏‏تفسیر المیزان‏‏ بود که‏‎ ‎‏مراتب علم و فضل ایشان و کمالات اخلاقی و علمی ایشان بر کسی پوشیده نیست. منتها‏‎ ‎‏نکته قابل ذکر این است که ایشان بعد از اتمام تحصیلات در نجف، ابتدا به تبریز آمد اما‏‎ ‎‏طبق نقل مرحوم شهید قاضی، چنانکه باید و شاید مورد توجه و اقبال مردم قرار‏‎ ‎‏نمی گیرد و طلاب و فضلای تبریزی هم به جهت مجهول بودن قدر ایشان، استفاده و‏‎ ‎‏فیض لازم را از ایشان نمی برند و از آنجا که ایشان با تمام علو مرتبه علمی و عملی،‏‎ ‎‏چندان اجتماعی نبود و نتوانست همانند یک روحانی بومی با مردم ارتباط برقرار کند‏‎ ‎‏صلاح را در این دید که بار سفر را به سوی قم ببندد و همان طوری که می دانید با حضور‏‎ ‎‏ایشان در قم یک حرکت نو و جدّی در زمینه علوم اسلامی بویژه فلسفه و تفسیر قرآن‏‎ ‎‏پدید آمد و قدر ایشان در قم تا حدود زیادی شناخته شد؛ ولی برادرش مرحوم آیت الله ‏‎ ‎‏سید محمد حسن الهی که در زمینه علوم عقلی و نقلی و مراتب علمی و ملکات نفسی و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 50
‏فضایل اخلاقی شاید هم سطح مرحوم علامه بود به جهت ماندن در تبریز و دوری از‏‎ ‎‏حوزه های علمیه مجهول القدر ماند.‏

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 51

  • . همان طور که قبلاً گفتیم: مرحوم آمیرزا صادق چون از مراجع انقلابی و مبارز تبریز بود بعضی از فتاوا و احکامش نیز دارای همین ویژگی و خصوصیت بود. ایشان به خاطر مبارزه با رضاشاه و عدم همکاری مردم با حکومت وی، گرفتن شناسنامه از دولت را که برای اولین بار توسط رضاخان در ایران مرسوم شده بود حرام کرد تا رژیم نتواند برطبق آن اقدام به سربازگیری کند. ایشان همچنین معامله با بانک و سپرده پول به بانکها و اخذ چک و سفته را حرام می دانست لذا مقلدین ایشان که طیف خاصی در تبریز بودند با اینکه بعضاً به تجارت هم اشتغال داشتند از معامله با بانک خودداری می نمودند. در ضمن مرحوم میرزا صادق همانند میرزای قمی تقلید ابتدایی از میت را نیز جایز می دانست.
  • . گفتنی است که در تبریز بیشتر مساجد بازار دو امام جماعت داشت که در دو وقت متفاوت اقامه جماعت می کردند. به عنوان مثال نماز ظهر و عصر یک بار در اول وقت و یک بار هم در حدود دو ساعت بعد توسط امام جماعت دیگری برپا می شد.
  • . ایشان نیز از علمای صاحب نام تبریز بود و از شاگردان مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به شمار می رفت و از دوستان قدیمی امام بود که در دوره اول مجلس خبرگان پس از انقلاب نماینده مردم آذربایجان شرقی شد و در سال 1376 رحلت فرمود.
  • . ما به دو جهت قصد نداشتیم که در هتل یا مسافرخانه اقامت کنیم یکی جهت امنیتی قضیه بود و دیگری عدم استطاعت و تمکن مالی من و دوستم آقای پزشکی بود که به ما اجازه اقامت در هتل را نمی داد.
  • . این جلسه در منزل ایشان برپا می شد و برای من خیلی پربار بود.
  • . گفتنی است که چند تن دیگر از علمای تبریز از جمله مرحوم آقای مولانا و مرحوم آقای دینوری و مرحوم سید احمد خلخالی و آقای اشراقی هم این برنامه را در مساجدشان در روزهای جمعه پیاده می کردند.
  • . مرحوم سید ابوالفضل خسروشاهی معمولاً در پایان سخنرانیهایش روضه های جالب و سوزناکی می خواند به طوری که بعضی از مردم از شدت تأثر غش می کردند. از نکات جالب توجه در سخنرانی ایشان این بود که گاهی در بین سخنرانی به مردم می گفت: چند لحظه صبر کنید و بعد یک سیگار می کشید و یا یک استکان چای می خورد و دوباره به سخنرانی ادامه می داد.
  • . ایشان داماد مرحوم آقای خویی و مقیم نجف بود.
  • . آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی از سادات حسنی در خانواده ای روحانی در شهر تبریز متولد شد و پس از کسب مقدمات علوم در سال 1319 به قم رفته، سالها از محضر امام خمینی و آیات عظام سیدمحمد حجت کوه کمره ای و سید صدرالدین صدر و سیدمحمدرضا گلپایگانی بهره جست. در سال 1328 به نجف مشرف گشته و پس از سه سال اقامت در نجف در سال 1331 ناگزیر به بازگشت به تبریز شد. وی در نهضت امام خمینی و بسیج مردم آذربایجان نقش اول را ایفا می نمود و در پیروزی انقلاب نقش برجسته ای داشت. وی در خرداد سال 42 بازداشت و در زندان قزل قلعه زندانی و سپس به عراق تبعید شد. در سال 1347 نیز به بافت کرمان و زنجان تبعید شد. وی رهبری قیام خونین 29 بهمن تبریز در سال 56 را عهده دار بود. سرانجام در 11 آبان سال 1358 به دست گروهک فرقان به شهادت رسید. از تألیفات وی بیش از 43 کتاب و مقاله به زبان فارسی و عربی برشمرده اند و خدمات فرهنگی و عمرانی زیادی از او به یادگار مانده است. جهت اطلاع بیشتر ر.ک. به: قاضی طباطبایی؛ قله شجاعت و ایثار در مجموعه دیدار با ابرار.