ملاقات آقای شریعتمداری با شاه
پدرم نقل می کرد که جمعی از بازاریان به تحریک استاندار وقت تبریز محضر آقای شهیدی آمدند و درخواست کردند که ایشان به دیدن شاه برود و می گفتند که مصلحت مردم تبریز نیست که روحانیون تراز اول شهر که آقای شهیدی از جمله آنان بود به دیدنش نروند و ملاقات روحانیونی مثل آقای شریعتمداری که در مرتبه دوم قرار داشتند کافی نبود و این قضیه مثل این بود که شاه به قم بیاید و مراجع به دیدنش نروند. دو روحانی دیگری که تقریباً هم ردیف مرحوم آقای شهیدی محسوب می شدند یکی مرحوم آمیرزا محمود دوزدوزانی بود و دیگر آسید مرتضی خسروشاهی که از روحانیون موجه و مقبول مردم بودند و ملاقات را نپذیرفتند ولی پدرم نقل می کرد که اگر مرحوم شهیدی ملاقات با شاه را می پذیرفت آن دو بزرگوار هم قطعاً قبول می کردند چون عمل آن مرحوم، برای آنان حجت شرعی محسوب می شد و لذا همه فشارها روی آقای شهیدی بود تا با شاه ملاقات کند. پدرم می گفت: در یکی دیگر از جلساتی که عده ای آمده بودند و اصرار می کردند که مرحوم شهیدی با شاه دیدار کند، من حضور داشتم ایشان در جواب فرمود: اگر پیش شاه بروم و هیچ حرفی نزنم نه خوشایند مردم است و نه شاه. مردم توقع دارند که از شاه چیزی درخواست کنم همان طور که خود شاه هم چنین انتظاری از من دارد و چون دنیا محل داد و ستد است هرچه از او بخواهم باید چیزی در مقابل بدهم؛ اما آن چیزی که من از او می خواهم هرچند باارزش باشد در برابر چیزی که او از من می خواهد ناچیز است چرا که او دین من را می خواهد و من فرضاً اگر از شاه پولی برای طلبه ها طلب کنم و یا خواستار معافیت طلاب از سربازی شوم اینها در مقابل دین من هیچ ارزش ندارد.
به هر حال مرحوم شهیدی هرگز قبول نکرد که با شاه دیداری داشته باشد اما آقای شریعتمداری به ملاقات شاه رفت و ضمناً دو نفر از طلبه ها را وادار کرده بود که هر یک
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 51
در مقابل یکی از دربهای ورودی مدرسه طالبیه که دارای دو در بود بایستند و به محض ورود شاه از هر یک از این دربها ـ که به جهت امنیتی مشخص نشده بود شاه از کدام درب وارد می شود ـ آیۀ نور را تلاوت کنند. این دو نفر هم تا پیروزی انقلاب از دولت مستمری می گرفتند.
آقای شریعتمداری در آن ملاقات یکی از چیزهایی که از شاه خواسته بود معافیت تحصیلی طلاب بود که این درخواست پذیرفته شد. بنابراین تقابل بین مرحوم شهیدی و آقای شریعتمداری از اول براساس مخالفت و مبارزه آقای شهیدی با شاه و درباریها شکل گرفته بود. به همین ترتیب تقابل و تخاصم بین طرفداران آقای شهیدی و آقای شریعتمداری هم وجود داشت و صف آرایی اینها در مقابل هم در تبریز مشخص و روشن بود. این تقابل حتی بعد از وفات مرحوم شهیدی نیز به قوّت خود باقی بود و حتی در تقلید آنها هم اثر گذاشته بود به طوری که عمده طرفداران آقای شهیدی از آقای حکیم تقلید می کردند و هواداران آقای شریعتمداری بعد از رحلت آیت الله بروجردی مقلد خود آقای شریعتمداری شدند و این دو دستگی و اختلاف تا زمان رحلت آقای بروجردی به طور نهفته وجود داشت و بعد از رحلت ایشان به یکباره فوران کرد و چند ماهی تبریز در تب و تاب مسائل تقلید و مرجعیت قرار گرفت و طرفداران آقای شریعتمداری در شهر، بلوا به پا کردند و عده ای از علمای مخالف شریعتمداری را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بعضیها تصور می کنند که طرفداران آقای شریعتمداری در تبریز خیلی زیاد بودند در حالی که اینطور نبود بلکه برعکس، درصد قابل توجهی از علمای فهیم و بزرگان و بازاریها به خاطر همان اختلاف ریشه ای میان ایشان و مرحوم شهیدی، از مخالفان شریعتمداری بودند.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 52