فصل دوم: تبریز و روحانیت آن در انقلاب اسلامی

ملاقات آقای شریعتمداری با شاه

ملاقات آقای شریعتمداری با شاه

‏پدرم نقل می کرد که جمعی از بازاریان به تحریک استاندار وقت تبریز محضر آقای‏‎ ‎‏شهیدی آمدند و درخواست کردند که ایشان به دیدن شاه برود و می گفتند که مصلحت‏‎ ‎‏مردم تبریز نیست که روحانیون تراز اول شهر که آقای شهیدی از جمله آنان بود به‏‎ ‎‏دیدنش نروند و ملاقات روحانیونی مثل آقای شریعتمداری که در مرتبه دوم قرار داشتند‏‎ ‎‏کافی نبود و این قضیه مثل این بود که شاه به قم بیاید و مراجع به دیدنش نروند. دو‏‎ ‎‏روحانی دیگری که تقریباً هم ردیف مرحوم آقای شهیدی محسوب می شدند یکی‏‎ ‎‏مرحوم آمیرزا محمود دوزدوزانی بود و دیگر آسید مرتضی خسروشاهی که از روحانیون‏‎ ‎‏موجه و مقبول مردم بودند و ملاقات را نپذیرفتند ولی پدرم نقل می کرد که اگر مرحوم‏‎ ‎‏شهیدی ملاقات با شاه را می پذیرفت آن دو بزرگوار هم قطعاً قبول می کردند چون عمل‏‎ ‎‏آن مرحوم، برای آنان حجت شرعی محسوب می شد و لذا همه فشارها روی آقای‏‎ ‎‏شهیدی بود تا با شاه ملاقات کند. پدرم می گفت: در یکی دیگر از جلساتی که عده ای‏‎ ‎‏آمده بودند و اصرار می کردند که مرحوم شهیدی با شاه دیدار کند، من حضور داشتم‏‎ ‎‏ایشان در جواب فرمود: اگر پیش شاه بروم و هیچ حرفی نزنم نه خوشایند مردم است و نه‏‎ ‎‏شاه. مردم توقع دارند که از شاه چیزی درخواست کنم همان طور که خود شاه هم چنین‏‎ ‎‏انتظاری از من دارد و چون دنیا محل داد و ستد است هرچه از او بخواهم باید چیزی در‏‎ ‎‏مقابل بدهم؛ اما آن چیزی که من از او می خواهم هرچند باارزش باشد در برابر چیزی که‏‎ ‎‏او از من می خواهد ناچیز است چرا که او دین من را می خواهد و من فرضاً اگر از شاه‏‎ ‎‏پولی برای طلبه ها طلب کنم و یا خواستار معافیت طلاب از سربازی شوم اینها در مقابل‏‎ ‎‏دین من هیچ ارزش ندارد.‏

‏     به هر حال مرحوم شهیدی هرگز قبول نکرد که با شاه دیداری داشته باشد اما آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری به ملاقات شاه رفت و ضمناً دو نفر از طلبه ها را وادار کرده بود که هر یک‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 51
‏در مقابل یکی از دربهای ورودی مدرسه طالبیه که دارای دو در بود بایستند و به محض‏‎ ‎‏ورود شاه از هر یک از این دربها ـ که به جهت امنیتی مشخص نشده بود شاه از کدام درب‏‎ ‎‏وارد می شود ـ آیۀ نور را تلاوت کنند. این دو نفر هم تا پیروزی انقلاب از دولت مستمری‏‎ ‎‏می گرفتند.‏

‏     آقای شریعتمداری در آن ملاقات یکی از چیزهایی که از شاه خواسته بود معافیت‏‎ ‎‏تحصیلی طلاب بود که این درخواست پذیرفته شد. بنابراین تقابل بین مرحوم شهیدی و‏‎ ‎‏آقای شریعتمداری از اول براساس مخالفت و مبارزه آقای شهیدی با شاه و درباریها‏‎ ‎‏شکل گرفته بود. به همین ترتیب تقابل و تخاصم بین طرفداران آقای شهیدی و آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری هم وجود داشت و صف آرایی اینها در مقابل هم در تبریز مشخص و‏‎ ‎‏روشن بود. این تقابل حتی بعد از وفات مرحوم شهیدی نیز به قوّت خود باقی بود و حتی‏‎ ‎‏در تقلید آنها هم اثر گذاشته بود به طوری که عمده طرفداران آقای شهیدی از آقای‏‎ ‎‏حکیم تقلید می کردند و هواداران آقای شریعتمداری بعد از رحلت آیت الله بروجردی‏‎ ‎‏مقلد خود آقای شریعتمداری شدند و این دو دستگی و اختلاف تا زمان رحلت آقای‏‎ ‎‏بروجردی به طور نهفته وجود داشت و بعد از رحلت ایشان به یکباره فوران کرد و چند‏‎ ‎‏ماهی تبریز در تب و تاب مسائل تقلید و مرجعیت قرار گرفت و طرفداران آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری در شهر، بلوا به پا کردند و عده ای از علمای مخالف شریعتمداری را مورد‏‎ ‎‏ضرب و شتم قرار دادند.‏

‏     بعضیها تصور می کنند که طرفداران آقای شریعتمداری در تبریز خیلی زیاد بودند‏‎ ‎‏در حالی که اینطور نبود بلکه برعکس، درصد قابل توجهی از علمای فهیم و بزرگان و‏‎ ‎‏بازاریها به خاطر همان اختلاف ریشه ای میان ایشان و مرحوم شهیدی، از مخالفان‏‎ ‎‏شریعتمداری بودند.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 52