فصل دوم: تبریز و روحانیت آن در انقلاب اسلامی

روند مبارزات از سال 41 به بعد

روند مبارزات از سال 41 به بعد

‏در سال 41 که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی و مخالفت امام و سایر مراجع با آن آغاز‏‎ ‎‏شد، تبریز نیز با رهبری مرحوم آیت الله قاضی به مبارزه پیوست و همان طور که می دانید‏‎ ‎‏به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق (ع) مراسمی در بیست و پنجم شوال در مدرسه‏‎ ‎‏فیضیه توسط حضرت آیت الله گلپایگانی برگزار شد که با حمله مأموران رژیم به خاک و‏‎ ‎‏خون کشیده شد. همان روز مجلس بزرگداشتی نیز در مسجد جامع تبریز واقع در طالبیه‏‎ ‎‏که از مدارس قدیمی و معروف تبریز است برگزار شد. این مراسم که معمولاً هر سال در‏‎ ‎‏همین مسجد برپا می شد آن سال نیز با سخنرانی تنی چند از وعاظ معروف شهر آغاز‏‎ ‎‏گردید و سپس با تظاهرات و سردادن شعار توسط طلاب مدرسه که در حدود چهارصد‏‎ ‎‏نفر بودند و جمع زیادی از مردم در حیاط مدرسه ادامه پیدا کرد، برنامه از پیش‏‎ ‎‏تعیین شدۀ طلاب این بود که به مناسبت شهادت امام صادق (ع) بعد از مراسم، با همان‏‎ ‎‏حال عزاداری به بازار بیایند و ضمن عزاداری، انزجار خود را از اعمال حکومت اعلام‏‎ ‎‏کنند ولی مأموران دولتی که از برنامه مطلع شده بودند قبل از خروج طلاب و مردم، به‏‎ ‎‏مدرسه هجوم آوردند و با آنها درگیر شدند و تعداد زیادی از طلاب و مردم را زخمی و‏‎ ‎‏مجروح کردند که جمعی در حدود بیست نفر روانه بیمارستان شدند ولی کسی در این‏‎ ‎‏واقعه کشته نشد. بعد از آن، مأموران دولتی تعداد زیادی از طلاب را که در سن سربازی‏‎ ‎‏بودند با خودشان بردند و مابقی طلاب را که نوجوان و کم سن و سال بودند از مدرسه‏‎ ‎‏بیرون کردند و برای مدت چند ماه تقریباً درب مدرسه طالبیه و مسجد جامع را به روی‏‎ ‎‏مردم بستند.‏

‏     با فرا رسیدن ماه محرم، رمضان و تابستان و تعطیلی حوزه من در تبریز به فعالیتهای‏‎ ‎‏تبلیغی و همکاری با مرحوم آقای قاضی می پرداختم و همان طوری که قبلاً گفتم ایشان از‏‎ ‎‏اول به من عنایت و اعتماد ویژه ای داشت و غالباً در مسائلی که پیش می آمد من از کسانی‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 66
‏بودم که مورد مشورت وی قرار می گرفتم؛ به همین دلیل بعضی از افرادی که می خواستند‏‎ ‎‏افکاری را به ایشان القا کنند و با مشورتی که ما با هم می کردیم ناکام شده بودند از دست‏‎ ‎‏من دلخور بودند و من شنیدم که اینها هر وقت می خواستند مطلبی را با آقای قاضی در‏‎ ‎‏میان بگذارند بین خودشان می گفتند: اول باید مشاور خاص (بنده) ایشان را ببینیم و بعد‏‎ ‎‏مسأله را با خودش مطرح کنیم و این به خاطر لطف و محبت ویژه ای بود که ایشان به من‏‎ ‎‏داشت که تا آخر هم تداوم یافت. بعد از پیروزی انقلاب نیز درخواستهای مکرر ایشان و‏‎ ‎‏شهید مدنی از امام به وسیله نامه و تلگراف بود که حضرت امام با اینکه به تازگی من را‏‎ ‎‏مأمور تأسیس دفتر تبلیغات در قم کرده بودند، جهت قضاوت در دادگاههای انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی به تبریز فرستادند.‏


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 67

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 68