امام خمینی و حکومت اسلامی
تحلیل من از دیدگاه امام درخصوص حکومت اسلامی این است که ایشان از اول نظر خاصی درباره شکل حکومت نداشت، بلکه هدف بزرگ امام این بود که احکام اسلام در تمام امور، ملاک و معیار قرار گیرد و فرقی نمی کند که در رأس این حکومت یک روحانی باشد یا یک غیر روحانی و آنچه مهم است حاکمیت قرآن و اسلام است. حال، این حاکمیت به دست هر کسی اعمال شود مطلوب است؛ همچنان که در انقلاب مشروطیت نیز دیدگاه مراجع و علما اینچنین بود. آنها خواستار مشروطه مشروعه بودند یعنی
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 83
می خواستند در مجلس شورا که مردم خواستار تأسیس آن بودند قوانین براساس احکام اسلام تصویب شود. همان طوری که در نوشته های مرحوم آخوند خراسانی درباره حکومت و مشروطیت و در کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة مرحوم محقق نائینی به این مطالب اشاره شده است و اساساً خود اسلام، شکل خاصی را برای حکومت تعیین نکرده است بلکه آنچه مقصود اسلام می باشد اجرای عدالت و اداره جامعه براساس احکام شرعی است. خواسته مراجع و علما نیز از ابتدا همین بوده است منتها تجارب ناموفق و شکست خورده مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت ایران ثابت کرد که روحانیت باید علاوه بر هدایت و رهبری انقلاب، در اداره کشور و حکومت نیز دخالت مستقیم بکند و از سپردن حکومت به دست نااهلان اجتناب ورزد. در انقلاب مشروطیت وقتی نهال انقلاب به ثمر نشست و روحانیت خودش را کنار کشید حکومت به دست نااهلان و منحرفین افتاد و آنها نیز مسیر مشروطیت را که با قربانیان فراوانی به دست آمده بود و روحانیون سهم عمده و بسزایی را در پیروزی آن داشتند به مسیر دلخواه خود منحرف نمودند که نتیجه اش حاکمیت استبداد و مستبدینی به مراتب بدتر از شاهان قاجار بود. در نهضت ملی شدن نفت نیز وقتی ملت به دروازه های پیروزی نزدیک می شد مصدق با جداکردن راه خویش از آیت الله کاشانی، مقدمات شکست نهضت و سقوط خودش را پایه ریزی کرد و یکی از علل همکاری نکردن بعضی از علما و مراجع با نهضت ملی و حتی نهضت اسلامی امام خمینی (س) با اینکه قلباً مخالف شاه و خواستار اجرای احکام اسلام بودند این بود که می گفتند: ما با راهنمایی و ارشاد مردم، آنها را به صحنه می آوریم و جمعی از آنان در این راه قربانی و شهید می شوند اما در نهایت، طعم پیروزی را کسانی می چشند که هیچ سنخیتی با این مردم و مرام آنها ندارند و حکومت دوباره به دست افراد ناپاک و ناشایست می افتد و باز همان آش و همان کاسه است.
حال این سؤال مطرح است که آیا امام خمینی (س) از اول نهضت، قصد تأسیس حکومت داشت یا نه؟ آیا ابتدا به قصد اصلاح شاه قیام کرد و در ادامه وقتی شاه را قابل اصلاح ندید به فکر انقلاب و دگرگونی در سلطنت و حکومت شاهانه افتاد؟ به نظر من اگر کسی با شخصیت و سخنان امام آشنا باشد به خوبی در می یابد که ایشان به قصد
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 84
تأسیس حکومت اسلامی قیام نمود.
امام از روحانیون روشنفکر و آگاه به زمان خود بود. موقعی که ایشان مخالفت خودش را با اسرائیل به عنوان متجاوز و اشغالگر سرزمین مسلمین اعلام کرد و خطاب به شاه گفت: ای کاش نوکر امریکا بودی تو نوکر اسرائیل شدی؛ بسیاری از مردم و روحانیون نام اسرائیل را نشنیده بودند و سخنان امام را چنانکه باید و شاید درک نمی کردند. زمانی که تصویب کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی، توسط امام، افشا و برملا شد، خیلیها حتی در حوزه به این مسائل توجه نداشتند و برای اولین بار از زبان امام می شنیدند. علاوه بر این، ایشان با تاریخ معاصر ایران و تاریخ انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، آشنایی کامل داشت. نقاط ضعف و قوت و علل شکست این قیامها را می شناخت و با تجربیات و افکار انقلابیون آن دوره خصوصاً شهید سیدحسن مدرس به خوبی آشنا بود؛ مدرسی که حتی به گفته مخالفان از زرنگی و کیاست بالایی برخوردار بود و با همان زرنگی در یک فرصت خیلی کم بین سید ضیاء طباطبایی که آن موقع عامل انگلیسها بود و رضاخان اختلاف انداخت و به این صورت، سیدضیاء را از میدان رقابت بیرون کرد و درصدد بود که با کم کردن قدرت رضاخان، وی را نیز مهار کند. شهید مدرس اگرچه وجود رضاخان را برای برقراری امنیت و تمرکز قوا و جلوگیری از شورش در مناطق مختلف کشور ضروری می دانست، اما دادن قدرت مطلقه به رضاخان را صلاح نمی دانست و در این جهت هم بسیار تلاش کرد ولی متأسفانه موفق نشد. امام سالیان سال پیش از آغاز نهضت مقدسش در کتاب کشف اسرار که در رد عقاید وهابیون و شبهات غربزدگان پیرامون عقاید شیعه نگاشته است، به ویژگیهای حکومت اسلامی و ولایت فقیه اشاره می کند و تنها حکومت رسمی کشورهای اسلامی را، حکومتی می داند که برمبنای شریعت اسلام اداره شود. با این مقدمه روشن می شود که امام، قیام خودش را آگاهانه و با چشم باز و هدفی مشخص آغاز کرد و به روشنی می دانست که محمدرضا پهلوی قابل اصلاح نیست منتها در اوج قدرت او، برنامه امام این بود که کار را با نصیحت کردن شاه شروع کند که پایبند قانون اساسی باشد و از دیکتاتوری و استبداد دست بردارد و در ادامه به او بگوید: من تو را نصیحت می کنم کاری نکن که مردم گوشَت را
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 85
بگیرند و از ایران بیرون کنند. امام با این نوع برخورد، هم به شاه تذکر می دهد و هم راه را به مردم نشان می دهد و هم جلوی بهانه احتمالی محافظه کاران را ـ که آقا اگر نصیحت می کردید شاه اصلاح می شد ـ مسدود می کند. بنابراین امام مبارزه با حکومت پهلوی را با نصیحت و اعتراض به خلافهای عملی غیرمنطبق با قانون اساسی مانند اعتراض به اینکه مجلس شورا و مؤسسان با انتخابات نادرست و تقلبی تشکیل شده اند و نمایندگان آن نمایندگان واقعی مردم نیستند، بلکه با زر و زور و تزویر بر سر کار آمده اند، آغاز کرد. علت عدم مخالفت صریح امام با اصل سلطنت این بود که سلطنت دست کم در آن زمان مطابق قانون اساسی بود و امکان مبارزه اصولی با آن وجود نداشت اما بعدها که تخلفات دستگاه پهلوی از اصول قانون اساسی برای عامه مردم آشکار شد، امام نیز مخالفت خودش را با اساس سلطنت علنی نمود. بنابراین قدم اول در زمانی که شعار قانونی بودن همه اعمال تکرار می شود، این است که برطبق همان معیارها مبارزه شروع شود با این مطلب که باید قانون اساسی مراعات شود و قوانین مجلس شورای ملی طبق متمم قانون اساسی با نظارت چند مجتهد تراز اول تأیید و تصویب شود. در همین راستا امام به جهت تخلف مجلس شورا از این اصل مهم قانون اساسی، مصوبات آن مجلس را قانونی نمی دانست و توصیه اش به شاه این بود که برطبق قانون اساسی عمل کند و مصالح کشور را مدنظر قرار دهد. این روش امام در مقابله با حکومت، هم عقلانی و منطقی و هم مشروع و مطابق شیوه پیامبران الهی بود که در مواجهه با طاغوت زمان خویش، زبان منطق و نصیحت را بر می گزیدند چنانکه خداوند به موسی و هارون (ع) امر می کند که با نرمی با فرعون سخن بگویند: فقولا له قولاً لیّناً لعلّه یتذکّر أو یخشی.
همان طوری که محاجّۀ حضرت ابراهیم با نمرود از چنان قدرت و قوّت منطقی برخوردار بود که نمرود را مات و مبهوت کرد و با حضرت سلیمان با آنهمه قدرت و امکانات مادی به جای استفاده از این امکانات برای منقاد کردن بلقیس برای او نامه می نویسد و او را به اسلام دعوت می کند: بسم الله الرحمن الرحیم الاتعلوا علی واتونی مسلمین. پیامبر اسلام (ص) نیز رسالت خودشان را با نصیحت و انذار کفار قریش آغاز کردند. به
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 86
هر حال هدف امام تأسیس حکومت اسلامی بود ولی شاید از اول به شکل این حکومت نظری نداشت اما به حکومت و ولایت فقیه از نظر فقهی و نظری عنایت داشت. منتها وقتی دید جامعه امروز جمهوری را می پسندد و سیستم جمهوری نه تنها با اسلامیت منافات ندارد بلکه در اسلام نیز، آرا و نظر مردم بسیار محترم است، اجازه فرمود که نظام اسلامی براساس جمهوری پایه ریزی شود اگرچه می توانست به شکل دیگری هم باشد. همان طوری که در یک برهه از حاکمیت صفویه، شاه طهماسب به دستور فقیه و مرجع وقت، مرحوم محقق کرکی اجازه حکومت می گیرد و با اجازه ایشان قوه قضاییه آن روز برطبق موازین شرعی عمل می کند و امور مساجد و عزل و نصب ائمه جمعه به دستور وی انجام می گیرد. در اوایل پیروزی انقلاب نیز موقعی که هنوز ارکان نظام پابرجا نشده بود، کشور توسط شورای انقلاب که اعضایش را امام منصوب نموده بود اداره می شد و امور شهرستانها نیز توسط کمیته های اجرایی انجام می شد و از لحاظ شرعی هم مشکلی نداشت؛ اما خواست عقلای قوم و مورد پسند مردم سیستم و نظام جمهوری بود که امام نیز نه تنها مخالفتی با آن نداشت بلکه نظر و رأی مردم را در رأس قرار می داد و لذا حدود نام و نوع حکومت ایران را جمهوری اسلامی اعلام فرمود.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 87