فصل چهارم: نهضت امام از آغاز تا تبعید ایشان

ملاقات رئیس ساواک با مراجع

ملاقات رئیس ساواک با مراجع

‏با تداوم یافتن تحصن علما، پاکروان اعلام کرده بود که من از جانب اعلیحضرت مأموریت‏‎ ‎‏دارم که با علما ملاقات کرده و خواسته هایشان را به اطلاع شاه برسانم. مرحوم آیت الله ‏‎ ‎‏آقای نجفی مرعشی نقل می کرد که از طرف مراجع در آن جلسه، آیت الله میلانی به عنوان‏‎ ‎‏سخنگو برگزیده شد. وقتی که پاکروان آمد همه مراجع حضور داشتند، رئیس ساواک‏‎ ‎‏گفت: من آمده ام ببینم تقاضا و خواسته شما چیست؟‏‎[1]‎‏ مرحوم آقای میلانی فرمود:‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 143
‏خواست ما حکومت مردم بر مردم است. ما می خواهیم مردم خودشان حاکم بر‏‎ ‎‏سرنوشتشان باشند و تحت حاکمیت یک نفر نباشند. در همین هنگام آقای خوانساری که‏‎ ‎‏در کنار من نشسته بود برگشت و آهسته به من گفت: ایشان چه می گوید: قرار نبود این‏‎ ‎‏مطالب مطرح شود و پاکروان که انتظار چنین حرفی را نداشت یکه خورد و گفت: آقایان،‏‎ ‎‏من چطور این خواسته شما را با شاه در میان بگذارم؟ اصلاً مگر تقاضای شما آزادی‏‎ ‎‏آقای خمینی نبود؟ آقای میلانی گفت: بله ولی آزادی بی قید و شرط امام خواسته دوم‏‎ ‎‏ماست، حرف اصلی ما دخالت مردم در حکومت، و دخیل بودن نظر آنها در اداره کشور‏‎ ‎‏است. شاید از تأثیر این حرف مرحوم آقای میلانی بود که حکومت بعد از مدت کوتاهی‏‎ ‎‏امام را به منزلی در قیطریه آورد تا مردم آزادانه با ایشان ملاقات کنند. چون رژیم‏‎ ‎‏پی برده بود تداوم بازداشت ایشان، دامنه خواسته های مردم را از آزادی امام، به رفتن شاه‏‎ ‎‏و تغییر حکومت گسترش می دهد. وقتی اعلام شد که به مردم اجازه ملاقات با امام در‏‎ ‎‏قیطریه داده شده است ما تصور کردیم که چون ایشان آزاد شده است ما‏‎ ‎‏می توانیم در روزهای آینده ایشان را ملاقات کنیم؛ ولی وقتی دو روز بعد به قیطریه‏‎ ‎‏رفتیم دیدیم با وجود ازدحام زیاد جمعیت، مأمورین نمی گذارند کسی به ملاقات امام‏‎ ‎‏برود.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 144

  • . مرحوم آیت الله پسندیده در مورد دیدار پاکروان با علما در منزل آقای میلانی می گوید: «.. روز موعود فرا رسید و ما همه در یک اتاقی نشسته بودیم و آقای آملی، آقای علوی (داماد آقای بروجردی)، آقای شریعتمدار و آقای جزائری هم بودند. ناگهان پاکروان وارد شد و آقایان احترام زیادی به او گذاشتند. او هم رفت در صدر مجلس، بین آقای میلانی و آقای شریعتمدار با تبختر و تکبر نشست. پاکروان با کمال شدت و تندی رو به آقایان کرده، گفت: «چرا به تهران آمده اید، چرا بر نمی گردید؟ بروید از تهران بیرون، اینجا حکومت نظامی است و اجتماعات در حکومت نظامی ممنوع است. شما باید به منزلهایتان برگردید و اگر برنگشتید حکومت نظامی به تکلیفش عمل خواهد کرد!» آنها سکوت کردند. آقای شریعتمدار آهسته به آقای میلانی گفت: «صحبت نکنید»، ایشان صحبت نکردند. ناگهان آقای علوی، داماد مرحوم آقای بروجردی با کمال شدت و عصبانیت به پاکروان حمله کرد و گفت: «این چه اوضاعی است درست کرده اید؟ چه می خواهید بکنید؟ شما هرگز قادر نیستید آیت الله خمینی را تبعید کنید و به جایی بفرستید. این امر برای شما از محالات است. دست از کارهای زشتتان بردارید». پس از او، آقای جزائری هم با کمال شدت با پاکروان صحبت کرد. پاکروان برخاست و از منزل بیرون رفت و طولی نکشید که دستور استخلاص امام و آقای قمی و آقای محلاتی صادر شد. آن دو آقا آزاد شدند و بنا بود امام را هم آزاد کنند». مرادی نیا، جواد (به کوشش)؛ خاطرات آیت الله پسندیده؛ ص 106 ـ 107.