علت تفاوت دیدگاه مراجع در برخورد با رژیم
به نظر من در اختلاف دیدگاه مراجع درباره نوع برخورد با رژیم پهلوی دو دلیل عمده و مهم وجود داشت. دلیل اول به نوع نگرش و بینش سیاسی این بزرگان بر می گردد. صاحبان این نگرش که طرفدارانی هم در بین گروههای سیاسی دیگر مثل نهضت آزادی و جبهه ملی داشتند، معتقد بودند که حتی با وجود شاه هم می توان نظامی قانونمند و مردمی را بدون خونریزی و انقلاب و ایجاد دگرگونی در همه ارکان کشور به وجود آورد. این طیف از زمان مصدق بر این گمان بودند که اگر ما بتوانیم مجلس را که یک نهاد قانونی است در اختیار بگیریم و نمایندگان برطبق آرای واقعی مردم در مجلس حضور پیدا کنند تا بتوانند بر کارهای دولت نظارت کنند و همچنین اگر بتوانیم شاه را در چهارچوب قانون اساسی نگه داریم، حقوق اساسی مردم را به آنها داده ایم و به یک پیروزی ارزشمند بدون کشت و کشتار دست پیدا کرده ایم. علت این نگرش هم این بود که اینها می گفتند: امریکا به هیچ وجه نمی خواهد ایران را از دست بدهد چون از دست دادن ایران مساوی است با نفوذ شوروی در ایران، و در آن مقطع فکر غالب این بود که هر کشوری یا وابسته به شرق است و یا غرب و وجود کشوری غیروابسته به این دو بلوک در ادبیات سیاسی آن روز معنایی نداشت.
در میان مراجع نیز مرحوم آقای شریعتمداری به صراحت از این فکر حمایت می کرد و مرحوم آقای نجفی نیز اگرچه علناً نمی گفت ولی یک بار به خود من گفت: درست است که در حال مبارزه با شاه هستیم و شعار استقلال طلبی می دهیم ولی قطعاً این دو ابرقدرت دست از سر ما برنخواهند داشت و ما اگر از یکی خلاص شویم به دامن دیگری خواهیم غلتید.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 198
با توجه به این نگرش بود که ملی گراها می گفتند: ما باید از بین بد و بدتر که به نظر آنها شوروی بدتر بود، بد را یعنی امریکا را انتخاب کنیم. به همین جهت اینها با حرکتهای جهشی و انقلابی مخالف بودند و به دنبال حرکتهای سیاسی مسالمت جویانه و به تعبیر خودشان گام به گام بودند؛ بخصوص که طرفداران این تز می دانستند که امریکا نیز برای حفظ منافعش در درازمدت و از دست ندادن ایران، مخالف اصلاحاتی در این حد نیست و اگر این اصلاحات که ملی گراها خواستار آن بودند انجام نمی گرفت کم کم نارضایتی مردم اوج می گرفت و در مقابل این نگرش، دیدگاه حضرت امام و سایر انقلابیون وجود داشت که براساس تجارب گذشته معتقد بودند که با وجود شاه خصوصاً با طرز تلقی که پیدا کرده بود که شاه سایه خداست و سلطنت موهبت الهی است، این کشور هرگز روی اصلاحات و قانونمندی و آزادی را نخواهد دید؛ چون شاه به عنوان فردی مستبد که خودش را بالاتر از قانون می دانست اگرچه از ترس قیام مردم چند صباحی مجلس آزاد و واقعی را تحمل می نمود ولی با آرام شدن اوضاع دوباره همه چیز را با زور و زر و تزویر در اختیار خودش می گرفت. به همین خاطر بود که حضرت امام اگر نگوییم از آغاز نهضت مردم ایران این فکر را دنبال می کرد، بعد از سال 42 و بخصوص بعد از طغیانگری شاه و قضیه 15 خرداد به طور قطع به این نتیجه رسیده بود که ایران با وجود شاه و نظام سلطنتی اصلاح نخواهد شد. حضرت امام مشکل شاه و رژیم را در نوکری امریکا و وابستگی اش به دولتهای غربی می دانست و اینکه تا شاه در این مملکت حضور داشته باشد به جهت اینکه در میان مردم پایگاهی ندارد ناچار برای حفظ خودش باید به قدرتهای جهانی تکیه کند بنابراین وجود شاه با استقلال و روی پای خود ایستادن این کشور و مردم همخوانی ندارد.
دلیل دوم: روحیات و ویژگیهای شخصیتی بعضی از این آقایان بود و اینکه بعضی از این آقایان از مقابله با رژیم هراس داشتند و می ترسیدند و حتی در مواردی که رژیم شدت عمل نشان می داد اینها از اعتراض به مأمورین هم ابا می کردند و گاهی می دیدیم در مواردی که احساس خطر خیلی نزدیک است از کوچکترین اقدام علیه رژیم هم خودداری می کنند و اصرارهای فضلا و روحانیون انقلابی هم فایده ای نداشت. به عنوان
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 199
مثال، بعد از تبعید جمع زیادی از فضلا و مدرسین عالی رتبه حوزه علمیه قم حتی بعد از اصرار زیاد فضلا، اقدام اعتراض آمیزی نسبت به اعمال رژیم از سوی مراجع بروز نکرد. نمونه دیگر اینکه در تشییع جنازه و مراسم ختم شهید بزرگوار آیت الله سعیدی که از انقلابیون فاضل و متدین و مورد قبول همه آقایان بود و از مفاخر حوزه به شمار می آمد غیر از مرحوم آقای حائری هیچ یک از مراجع شرکت نکردند و در مجموع باید گفت: بعضی از بزرگان با تمام جلالت و منزلت علمی و عملی که داشتند متأسفانه از شجاعت و شهامت که لازمه یک انقلاب و مبارزه است بهره زیادی نداشتند و همین موجب می شد که در مواجهه و مقابله با رژیم آنطور که شایسته و بایسته است وارد عمل نشوند و عکس العمل مناسبی نشان ندهند و در مورد شخص آقای شریعتمداری این خصلت نمود بیشتری داشت که حضرت امام نیز یک بار در ملاقاتی که بعد از جریان قطب زاده با معظمٌ له داشتیم به این ویژگی ایشان اشاره کرد.
البته این ویژگی یک امر ذاتی و درونی است که چندان در اختیار خود انسان نیست اگرچه می توان با تمرین و مبادرت بعضی از این خصایل را تعدیل کرد. در مقابل حضرت امام مظهر شجاعت و شهامت بود و همان طوری که خود ایشان بعد از آزادی از زندان در سال 42 در جمع طلاب و فضلای حوزه در مسجد اعظم فرمود: والله همان روزی که مأمورین من را می بردند نترسیدم بلکه خود مأمورین ترس و واهمه داشتند و من آنها را دلداری می دادم. شجاعت حضرت امام چه در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی و چه بعد از انقلاب در مواجهه با مسائل مهم و حساس چون جنگ و غائله منافقین و موج ترورهایی که سراسر کشور را فرا گرفته بود، غیرقابل وصف است. در تمام این مراحل و هنگام مواجهه امام با مشکلات عظیم کشور ما از ایشان جز طمأنینه و متانت و آرامش چیزی ندیدیم. تمام کسانی که مسئولیتی در نظام برعهده داشتند اذعان دارند که موقعی که نگرانی و اضطراب وجودمان را فرا می گرفت و توانمان را برای مقابله با مشکلات تمام شده تلقی می کردیم هنگامی که خدمت امام می رسیدیم آرامش پیدا می کردیم و با
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 200
انرژی مضاعف و با آرامش خاطر و روحیه ای شاداب به سر کارها و مسئولیتهایمان برمی گشتیم.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 201