تحلیلی درباره این ملاقات و بعضی از اطرافیان آقای خویی
درباره این ملاقات حدس من این است که خود مرحوم آقای خویی از قضیه بی اطلاع بوده است و این ملاقات را بعضی از اطرافیان و نزدیکان آقای خویی بدون جلب موافقت ایشان ترتیب داده بودند. واقعیت این است که آن مرحوم اطرافیان و شاگردان متفاوتی از نظر خط مشی سیاسی و اجتماعی داشت. عده ای از آنها جزو علاقه مندان و دوستداران ایشان بودند ولی در کارهای اداری و دفتری ایشان و همین طور در مسائل سیاسی کوچکترین دخالتی نمی کردند. این عده اگرچه به حضرت امام اظهار علاقه نمی کردند ولی اظهار مخالفت هم با ایشان نمی کردند که مرحوم آمیرزا علی غروی که پس از مدتی در نجف به شهادت رسید و آمیرزا جواد آقا تبریزی جزو این دسته بودند. اما عده دیگری از شاگردان و اطرافیان آقای خویی یک تعصب خاصی داشتند و دائماً با امام و افکار و نظریاتش مخالفت می کردند و هرجا که می نشستند نقل محفلشان چون و چرا کردن در علم و فقاهت حضرت امام و تحریک کردن دیگران علیه ایشان بود. از جمله این آقایان آقای سیدابوالقاسم کوکبی، (هم اکنون در ایران است و هنوز دست از مواضعش علیه امام برنداشته است) مرحوم سید محمد روحانی، مرحوم میرزا محمدعلی توحیدی صاحب مصباح الفقاهه و مرحوم میرزا کاظم تبریزی بودند؛ ولی اینان ارتباطی با رژیم شاه نداشتند. اما عده ای هم بودند که امور مربوط به دفتر ایشان را اداره می کردند و از مخالفین سرسخت امام به شمار می آمدند و طرفدار رژیم نیز بودند و رفت و آمدهایی نیز با سفارت ایران در عراق داشتند و آنچه که قطعی و مسلم است، این است که آنان از
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 208
این ملاقات مطلع بودند.
به هر حال آنچه دوستان و اطرافیان منصف آقای خویی بعداً نقل کردند، این بود که شخص ایشان از قضیه مطلع نبوده است و به نظر من هم این به واقع نزدیکتر است چون در آن زمان آقای خویی در کوفه بود و معمولاً ساعت یازده درب منزل ایشان برای ورود افراد و ملاقات با ایشان باز می شد. ترتیب دهندگان ملاقات نیز برای اینکه مرحوم آقای خویی را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهند همان ساعت را برای دیدار انتخاب کرده بودند؛ ضمن اینکه سعی کرده بودند آن روز اطراف ایشان خلوت باشد. مؤید دیگری که بر بی اطلاعی ایشان از اصل قضیه دلالت دارد این است که می گویند: ایشان انگشتر خودش را به عنوان هدیه می دهد در حالی که اگر این ملاقات از قبل هماهنگ شده بود و ایشان می دانست شاید انگشتر دیگری تهیه می کرد و به عنوان هدیه برای شاه می فرستاد.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 209