فصل هفتم: سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام

تلاش انقلابیون برای تثبیت مرجعیت امام

تلاش انقلابیون برای تثبیت مرجعیت امام

‏بعد از رحلت مرحوم آقای حکیم در سال 49 مراسم ختم زیادی برای ایشان در قم و‏‎ ‎‏بعضی از شهرهای بزرگ ایران برپا شد و اگرچه در آن زمان، حاکمیت، خفقان مطلق‏‎ ‎‏ایجاد کرده بود ولی این نوع مراسم محمل مناسبی برای انقلابیون بود که در جهت تحقق‏‎ ‎‏مرجعیت عامه حضرت امام تلاش بکنند. ناگفته نماند که حضرت امام در آن زمان با‏‎ ‎‏اینکه مرجعیت داشت ولی مرجعیت عامه و فراگیر از آن مرحوم آقای حکیم بود و‏‎ ‎‏حضرت امام و مرحوم آقای خویی در رتبه بعد قرار داشتند؛ بنابراین بعد از رحلت آقای‏‎ ‎‏حکیم می بایست برای مرجعیت عامه امام تلاش زیادی صورت می گرفت بویژه که رژیم‏‎ ‎‏پهلوی نیز نسبت به این مسأله نظر داشت و افراد دیگری را می خواست به عنوان مرجع‏‎ ‎‏علی الاطلاق جا بیندازد و به همین دلیل شاه بعد از رحلت آقای حکیم دو تلگراف‏‎ ‎‏تسلیت به تهران و قم برای مرحوم آقای خوانساری و مرحوم آقای شریعتمداری فرستاد‏‎ ‎‏که اینها هم متقابلاً برای شاه تلگراف زدند و تا جایی که یادم هست آقای شریعتمداری از‏‎ ‎‏عنوان آریامهر که محمدرضا پهلوی در مراسم تاجگذاری برای خودش انتخاب کرده بود‏‎ ‎‏استفاده کرد و او را مورد خطاب قرار داد و این مسأله بخصوص برای ما خیلی تلخ و‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 247
‏دردناک بود؛ چون شاه بعد از آنهمه فجایع و جنایاتی که در سالهای قبل خصوصاً در‏‎ ‎‏جریان قیام 15 خرداد مرتکب شده بود برای اینکه این لکه ننگ را به نوعی از خودش‏‎ ‎‏بزداید و خودش را در انظار پاک و منزه جلوه دهد این لقب دروغین را که به معنی‏‎ ‎‏دوستدار ایران و ایرانی و... می باشد بر خود نهاد و آنهایی که از این لقب استفاده‏‎ ‎‏می کردند در واقع معنایش این بود که شاه را دارای این وصف دانسته و از اعمال‏‎ ‎‏گذشته اش مبرا می کنند. به هر حال نظر ما در آن هنگام این بود که به کاربردن القاب دیگر‏‎ ‎‏وی مانند شاهنشاه و اعلیحضرت و غیره بسیار بهتر از آریامهر بود. ما آن موقع تلاش‏‎ ‎‏زیادی کردیم که آقای شریعتمداری اصلاً جواب شاه را ندهد؛ به همین جهت پیش آقای‏‎ ‎‏مشکینی رفتیم و از ایشان خواستیم که با آقای شریعتمداری صحبت کند و او را قانع کند‏‎ ‎‏که جواب تلگراف شاه را ندهد و یا اگر اصرار دارد که جواب بفرستد در کنارش تذکراتی‏‎ ‎‏هم به شاه بدهد که ایشان نپذیرفته بود و توجیهش هم این بود که اگر من این کار را نکنم‏‎ ‎‏ساواک من را تحت فشار خواهد گذاشت و مورد اذیت و آزار قرار خواهد داد بنابراین‏‎ ‎‏ایشان جواب تلگراف شاه را فرستاد و همان طوری که گفتم از لقب کاذب آریامهر نیز‏‎ ‎‏استفاده کرد و روزنامه های آن زمان هم این پاسخ را با آب و تاب فراوان به چاپ‏‎ ‎‏رساندند. اما از این طرف انقلابیون طرفدار امام هم ساکت ننشستند و وظیفه خود‏‎ ‎‏می دانستند که برای گسترش مرجعیت امام تلاش بکنند. در آن مقطع عمده کسانی که در‏‎ ‎‏این جهت کوشش می کردند و خودشان هم از اساتید مبرز و معروف درسهای خارج و‏‎ ‎‏سطح عالی حوزه بودند عبارت بودند از حضرات آیات آقایان: منتظری، فاضل، نوری‏‎ ‎‏همدانی، مشکینی و ربانی شیرازی‏‎[1]‎‏ البته افراد دیگری هم مثل آقای مکارم و آقای‏‎ ‎‏سبحانی در همین حد مطرح بودند ولی تلاش چندانی در مبارزات بویژه مسأله مرجعیت‏‎ ‎‏حضرت امام نداشتند و در سطح بالاتر نیز عده ای از بزرگان مثل مرحوم آمیرزا هاشم‏‎ ‎‏آملی، مرحوم آشیخ مرتضی حائری و مرحوم آقای سلطانی طباطبایی بودند که نه برای‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 248
‏مرجعیت خودشان قدمی برمی داشتند و نه حاضر می شدند برای تأیید مرجعیت و‏‎ ‎‏اعلمیت حضرت امام اقدام بکنند؛ بنابراین تنها همان عده معدود از انقلابیون بودند که‏‎ ‎‏کاری می توانستند صورت بدهند. در خاطرم هست که یک روز که در منزل آقای نوری‏‎ ‎‏همدانی بودم جناب آقای منتظری و مرحوم آقای ربانی شیرازی به طور سرزده به منزل‏‎ ‎‏ایشان آمدند. خود آقای نوری هم نمی دانست علت آمدن این آقایان چیست؟ تا اینکه‏‎ ‎‏شروع به صحبت کردند و گفتند: الآن موقعیت بسیار مناسبی است برای انجام یک‏‎ ‎‏حرکت مهم برای گسترش بیشتر مرجعیت حضرت امام؛ بنابراین ما باید به وظیفه‏‎ ‎‏خودمان در معرفی حضرت امام به عنوان مجتهد اعلم عمل بکنیم و بعد قرار شد در‏‎ ‎‏جواب سؤالی که از طرف جمعی از طلاب طرح شده بود بدین مضمون که در حال‏‎ ‎‏حاضر بعد از رحلت آیت الله حکیم مجتهد اعلم کیست؟ و باید به چه کسی رجوع‏‎ ‎‏بکنیم؟ هر یک از این آقایان به طور مفصل و جداگانه جواب دادند و حضرت امام خمینی‏‎ ‎‏را به عنوان فقیهی که از جهت علم، زهد، تقوا و تدبیر از همه بالاتر است معرفی نمودند‏‎ ‎‏و در ضمن گوشزد کردند که مرجع تقلید علاوه بر برخورداری از مراتب بالای فقاهت و‏‎ ‎‏تقوا باید آگاه به زمان و دارای بینش عمیق سیاسی نیز باشد و جامع این خصوصیات در‏‎ ‎‏این زمان تنها حضرت امام خمینی است. بعد از تنظیم این اطلاعیه بنا شد که من به همراه‏‎ ‎‏آقای عبایی و جمعی دیگر از دوستان این اطلاعیه را جهت امضا و تأیید خدمت سایر‏‎ ‎‏آقایان هم ببریم و ما در مدت دو روز از دوازده نفر از علما و اساتید حوزه امضا گرفتیم؛‏‎ ‎‏البته بیشتر از این هم امکان داشت ولی به جهت ضیق وقت به همین مقدار اکتفا کردیم‏‎ ‎‏چون قرار بود که این اطلاعیه در مراسم ختم مرحوم آقای حکیم پخش شود. یکی از آن‏‎ ‎‏دوازده نفر جناب آقای فاضل بود که در جواز تقلید از امام چیزی نوشتند. یکی دیگر‏‎ ‎‏آقای مشکینی بود که من خودم خدمت ایشان رفتم. یادم می آید که هنگام بیرون آمدن از‏‎ ‎‏کلاس درس تفسیرش در مسجد امام حسن (ع) با ایشان رو به رو شدم و تا منزلش در این‏‎ ‎‏باره با هم صحبت کردیم، ایشان ابتدا راضی نمی شد که امضا کند و نظرش این بود که‏‎ ‎‏آقای خوانساری اعلم است و بعد آقای خویی را مطرح کرد که من با بحث و گفتگو و بیان‏‎ ‎‏این مطلب که باید دید و بینش سیاسی را هم در این موضوع لحاظ کرد ایشان را قانع‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 249
‏کردم که امضا کند منتها ایشان، با توجه به نظرشان صرفاً جواز تقلید از امام را تأیید نمود.‏‎ ‎‏علمای دیگری که امضا کردند عبارت بودند از آقایان خزعلی، جنتی، صالحی‏‎ ‎‏نجف آبادی، انصاری شیرازی، صلواتی و محمد شاه آبادی که در آن مقطع در حوزه‏‎ ‎‏درس خارج می گفت. این نکته را نیز باید یادآوری کنم که در آن موقع چیزی به اسم‏‎ ‎‏جامعه مدرسین، وجود خارجی نداشت تا تحت این عنوان برای تأیید مرجعیت امام‏‎ ‎‏اطلاعیه صادر کند؛ بنابراین انتساب تأیید مرجعیت امام به جامعه مدرسین واقعیت ندارد‏‎ ‎‏بلکه همان طوری که عرض کردم این اعلامیه در منزل آقای نوری و با همکاری آقایان‏‎ ‎‏منتظری و ربانی شیرازی و خود آقای نوری همدانی نوشته شد و امضای علما نیز با‏‎ ‎‏همت و تلاش جمعی از فضلا گرفته شد و عده ای از امضاکنندگان هرگز عضو جامعه‏‎ ‎‏مدرسین نبوده و نشدند. به هر حال بعد از تکمیل اطلاعیه، به سرعت آن را تکثیر کردیم‏‎ ‎‏و مقداری از آن را پخش کردیم و هنوز دو ـ سه ساعتی از این قضیه نگذشته بود که یکی‏‎ ‎‏از امضاکنندگان اطلاعیه که اتفاقاً از شاگردان خوب امام و از علاقه مندان جدی ایشان بود‏‎ ‎‏ولی جرأت و شهامت کمی داشت تلفن کرد و گفت: من معذورم لطفاً امضای من را خط‏‎ ‎‏بزنید. این کار ایشان به خاطر شناختی که ما از او داشتیم عجیب و غیرقابل پیش بینی نبود‏‎ ‎‏به همین خاطر بعد از چاپ اطلاعیه سریعاً مقداری از آن را پخش کردیم و به ایشان هم‏‎ ‎‏گفتیم: متأسفانه این اطلاعیه چاپ و بخشی از آن توزیع شده حالا اگر شما اصرار دارید‏‎ ‎‏باقیمانده اعلامیه ها را خدمت شما بیاوریم. به هر حال این اعلامیه در مراسم ختم آقای‏‎ ‎‏حکیم در قم و همچنین در مراسم ختمی که از طرف آقای خوانساری برای ایشان در‏‎ ‎‏تهران برپا شده بود، پخش شد و حتی جناب آقای شیخ علی اصغر مروارید که سخنران‏‎ ‎‏آن مجلس بود این اعلامیه را در بالای منبر قرائت کرد‏‎[2]‎‏ و تأثیر خوبی هم در بین مردم بر‏‎ ‎‏جای گذاشت. در زنجان نیز آیت الله سیدعزالدین زنجانی از علمای معروف زنجان و‏‎ ‎‏یکی از کسانی که در ایران مستقلاً اقامه نماز جمعه می کرد‏‎[3]‎‏ و منصوب دستگاه نبود آن‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 250
‏اطلاعیه را در ملأ عام برای مردم خواند. البته باید گفت که این اطلاعیه از اعتبار زیادی‏‎ ‎‏برخوردار بود زیرا جمعی از بزرگان و علما و اساتید مبرز حوزه علمیه قم آن را امضا‏‎ ‎‏کرده بودند؛ کسانی که سالیان سال مشغول تدریس در حوزه بودند و در آن هنگام درس‏‎ ‎‏خارج یا سطوح عالی را تدریس می کردند و برای بسیاری از علمای شهرستانها نیز‏‎ ‎‏شناخته شده بودند چون پیش اینها درس خوانده بودند. به هر حال این حرکت خیلی‏‎ ‎‏مؤثر واقع شد و موجب شد که بسیاری از مردم به امام رجوع کنند و همین تقلید اکثریت‏‎ ‎‏مردم ایران از امام نقش بسیار مهمی در تداوم انقلاب و مبارزه و پیروزی آن ایفا کرد؛ زیرا‏‎ ‎‏اگر امام مرجعیت عامه پیدا نمی کرد قیام و نهضتش دچار همان سرنوشتی می شد که قیام‏‎ ‎‏آیت الله کاشانی شد. لازم به ذکر است که با تلاشهایی که صورت گرفت و تبلیغاتی که‏‎ ‎‏فضلای انقلابی انجام دادند اکثر مقلدین مرحوم آقای حکیم به امام یا حضرت آقای خویی‏‎ ‎‏رو آوردند و البته تعدادی نیز به آقای شریعتمداری و گلپایگانی و خوانساری رجوع کردند.‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 251

  • . فضلا و علمای انقلابی در این زمان دو کار انجام دادند. اولاً پیام تسلیت ارتحال آیت الله حکیم را برای حضرت امام ارسال کردند که این به نوعی مشخص کردن مرجع بعدی بود و در مرحله بعد همین فضلا با صدور اطلاعیه های جداگانه حضرت امام را به عنوان مرجع تبلیغ کردند. ر.ک. به: اسناد انقلاب اسلامی؛ ج 2، ص 222ـ224 ؛ زندگینامه امام خمینی؛ ص 25 ـ 32.
  • . ایشان به خاطر همین کار توسط ساواک دستگیر شد.
  • . بد نیست بدانید که بعضی از کسانی که در آن زمان به طور مستقل و بدون ارتباط با رژیم نماز جمعه برپا می کردند عبارت بودند از آقای اراکی در قم و آشیخ غلامحسین ترک در مشهد و آقای منتظری البته در مواقعی که به نجف آباد می رفت، حضرت آقای طاهری در اصفهان و ضمناً حضرت آیت الله زنجانی که هم اکنون یکی از علمای بزرگ و مراجع مستقر در مشهد هستند.