علل تلگراف شاه به آقایان شریعتمداری و خوانساری
یکی از مهمترین انگیزه های شاه برای ارسال تلگراف برای آقای شریعتمداری و آقای خوانساری، در انزوا قرار دادن حضرت امام بود تا از این طریق بتواند مانع تداوم مبارزه و نهضت ایشان شود. علت دیگر این بود که می خواست دو تن از چهره های شناخته شده را که یکی از آنها شهره تقوا و تقدس و فقاهت بود و دیگری نیز از مجتهدین بزرگ و مطرح قم بود ولی نقش چندانی در مبارزه علیه رژیم نداشت به سمت خود متمایل سازد و به مردم چنین وانمود کند که عمده مراجع و علما طرفدار او هستند. درباره موقعیت اجتماعی این دو شخصیت روحانی در جامعه آن روز باید عرض کنم که آقای شریعتمداری در بین مراجع آن روز هم مقلدین زیادتری داشت و هم از شهرت بیشتری برخوردار بود و در خود حوزه علمیه قم نیز به چند دلیل مورد توجه طلاب و فضلا بود و درسش با استقبال بیشتری مواجه می شد و آن دلایل این است که اولاً آقای شریعتمداری بیان خوب و شیرینی داشت و ثانیاً از نظر معاشرت اجتماعی و کیفیت برخورد با افراد، بسیار خوش برخورد بود و از این جهت شخصیت جذابی داشت و ثالثاً در مقایسه با سایر آقایان در قم (بعد از تبعید امام) می توان گفت که سیاستمدارتر بود البته توجه طلاب آن روز حوزه علمیه قم به ایشان یک دلیل فرعی هم داشت و آن اینکه ایشان اهل تبریز بود و این موجب شده بود که اکثر طلاب و فضلای آذربایجانی که طبق آمار دفاتر شهریه از بین استانهای دیگر ایران رقم بالاتری را تشکیل می دادند به ایشان گرایش پیدا کنند همان طوری که اکثر علما و مدرسین ساکنین آن خطه متمایل به ایشان بودند و این خود یک سرمایه و پشتوانه عظیمی برای ایشان بود و چون در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز برتری محسوسی نسبت به مراجع دیگر داشت آنها هم محوریت ایشان را پذیرفته بودند؛ به همین خاطر بعد از تبعید حضرت امام، حرف اول را در مسائلی که بروز می کرد ایشان می زد و آقای گلپایگانی و آقای نجفی مرعشی نیز با اینکه از نظر علم و تقوا و مقبولیت در مرتبه بالایی قرار داشتند ولی در عین حال اگر می خواستند در ارتباط با مسائل و موضوعات سیاسی و اجتماعی روز به خواست خودشان یا به
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 256
درخواست طرفداران حضرت امام اقدامی بکنند می بایست ابتدا با آقای شریعتمداری مشورت نموده و بعد در صورت موافقت او دست به کار شوند که من خودم چند بار از نزدیک شاهد این قضیه بودم. از سوی دیگر آقای شریعتمداری از همان اول با رژیم شاه به طور کامل رابطه را قطع نکرده بود و مقامات سطح بالای رژیم گاهی به منزل ایشان رفت و آمد می کردند و حتی یکی از یاران بسیار نزدیک ایشان شیخ غلامرضا زنجانی ارتباط خیلی نزدیکی با بعضی مقامات رسمی وقت داشت. مجموعه این عوامل موجب شده بود که ایشان به مدت شش سال یعنی از سال 49 تا 55 شخصیت اول حوزه به شمار آید و شاه می خواست این شخصیت اول حوزه را که تا حدودی با سیاست خودش هماهنگ بود به مرجع اول و مطلق کشور مبدل نماید. شخصیت دیگری که شاه می خواست از وی بهره برداری بکند مرحوم آقای خوانساری بود تا از طریق او دل بسیاری از متدینین و مریدان ایشان را در میان علما و روحانیت و سایر قشرها در قم، تهران و سایر شهرها به دست آورد و از آنها یک پشتوانه قوی و محکم برای خودش بسازد. شاه با این انگیزه ها و اهداف، آن تلگرافها را فرستاد و این دو نفر نیز با جواب دادن به او زمینه را به خوبی برایش مهیا کردند و به عنوان دو پشتیبان قوی و معتبر برای شاه قلمداد شدند و به واسطه اینها لااقل جمع زیادی از نزدیکان و آشنایانشان از صف مبارزه علیه رژیم بیرون رفتند و خودشان نیز جز در موارد خاصی (آن هم به تقاضا و اصرار بعضی از افراد) واسطه آزادی تعدادی از انقلابیون زندانی و تبعیدی شدند و فعالیت محسوس دیگری در راه مبارزه و انقلاب انجام ندادند. بد نیست بدانید که این واسطه بین دولت و آقای شریعتمداری در اینگونه موارد غالباً سناتور احمدخان بهادری بود و در مجموع جواب تلگراف آقایان خیلی به نفع شاه تمام شد.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 257