فصل هفتم: سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام

شهید جاوید و واکنش روحانیت

شهید جاوید و واکنش روحانیت

‏این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که کتاب ‏‏شهید جاوید‏‏ در نوع خودش کتابی بی نظیر و یا‏‎ ‎‏دست کم کم نظیر بود. چون در این کتاب با یک دید و تحلیل نو و به دور از تاریخ نگاری‏‎ ‎‏صرف و با قلمی خوب و محکم به واقعه عظیم نهضت سیدالشهدا (ع) نگریسته شده‏‎ ‎‏بود. پیش از آن کتابهای تاریخی زیادی درباره این قیام از مبدأ تا منتهایش از دعوت‏‎ ‎‏کوفیان و حرکت امام به طرف مکه و سپس تا جزئیات وقایع روز عاشورا توسط علما و‏‎ ‎‏مورخین بزرگ تاریخ اسلام از قدما تا علمای معاصر تحت عنوان مقتل و غیره به رشته‏‎ ‎‏تحریر درآمده بود که از میان کتب قدما می توان به کتاب معتبر ‏‏ارشاد‏‏ شیخ مفید اشاره کرد‏‎ ‎‏منتها در هیچ یک از این کتابها قیام امام حسین (ع) به طور تحلیلی و با بیان علل و انگیزه ها‏‎ ‎‏و اهداف ایشان مطرح نشده بود و این کتاب برای اولین بار بود که این مسائل را با توجه به‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 266
‏آنچه در کتب تاریخی وجود داشت از دید یک کارشناس مسائل تاریخی و سیاسی و از‏‎ ‎‏روی عقل و منطق، تحلیل و بیان می کرد. لازم به ذکر است که در کتب تاریخی صرف،‏‎ ‎‏مورخ و نویسنده چندان موظف نیست که در جمع بین روایات و اخبار متعارض و‏‎ ‎‏ناهمگون سعی و تلاش بکند ولی نویسنده ای که وقایع را تحلیل می کند درصدد ارائه‏‎ ‎‏یک نظریه و دیدگاه خاص تاریخی است و باید در جمع و یا تأویل آن اخبار متعارض‏‎ ‎‏کوشش زیادی بکند همان طور که صاحب کتاب ‏‏شهید جاوید‏‏ در این جهت قدم برداشته‏‎ ‎‏بود. به عنوان نمونه درخصوص قیام امام حسین (ع) روایاتی وارد شده که حضرت با علم‏‎ ‎‏به شهادتش در کربلا حرکتش را آغاز کرد. از جمله این روایات حدیث معروفی است با‏‎ ‎‏این مضمون که یک روز حضرت سیدالشهدا (ع) جد بزرگوارش رسول گرامی‏‎ ‎‏اسلام (ص) را در خواب دید که به آن حضرت خبر شهادتشان را دادند و فرمودند: ‏ان الله ‎ ‎شاء ان یراک قتیلا‏؛ یعنی خداوند می خواهد که تو را کشته ببیند و از طرف دیگر روایاتی‏‎ ‎‏درباره حکومت اسلامی و شرایط زمامدار اسلامی و مسائلی از این قبیل از خود امام‏‎ ‎‏حسین (ع) صادر شده که به اهداف و انگیزه های قیام آن حضرت نظر دارد که نویسنده با‏‎ ‎‏تأمل در سند و دلالت این روایات و جمع بین آنها به اثبات نظریه اش می پردازد. از زاویه‏‎ ‎‏دیگر دیدگاه ارائه شده در این کتاب مبنی بر حرکت امام حسین (ع) به انگیزه تشکیل‏‎ ‎‏حکومت طبعاً با علم غیب امام و آگاهی اش به حوادث و وقایع آینده از جمله شهادتش‏‎ ‎‏منافات داشت و این مسأله حساسیت علما و بزرگان حوزه را برانگیخت و این تصور را‏‎ ‎‏در اذهان به وجود آورد که مؤلف این کتاب منکر علم غیب امام معصوم (ع) که مورد‏‎ ‎‏اتفاق همه علمای شیعه است می باشد؛ بنابراین مخالفت با کتاب آغاز شد منتها دو نوع‏‎ ‎‏واکنش و برخورد در حوزه بروز کرد: نوع اول یک واکنش منطقی و اصولی بود که از‏‎ ‎‏طرف بزرگانی مانند مرحوم علامه طباطبایی، آیت الله فاضل و آیت الله صافی بروز کرد.‏‎ ‎‏این عده از علمای حوزه محققانه و محترمانه به نقد و بررسی کتاب پرداختند. آقای‏‎ ‎‏فاضل به همراه مرحوم آقای شهاب الدین اشراقی کتاب ‏‏پاسداران وحی‏‏ را در رد آن کتاب‏‎ ‎‏نوشتند. جناب آقای صافی نیز با نوشتن کتاب ‏‏شهید آگاه‏‏ خیلی محققانه و عالمانه به رد‏‎ ‎‏نظریه طرح شده در کتاب ‏‏شهید جاوید‏‏ پرداخت که به نظر من این کتاب به جهت تحلیلهای‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 267
‏ارائه شده و قلم خوب و روان آقای صافی و سابقه ایشان در تحلیلهای تاریخی و مطالبی‏‎ ‎‏از این دست، بهترین کتابی بود که در رد و نقد آن کتاب نوشته شد. شهید مطهری نیز از‏‎ ‎‏کسانی بود که در نقد مطالب کتاب ‏‏شهید جاوید‏‏ سخنرانیهای تحقیقی متعددی انجام داد که‏‎ ‎‏بعد از انقلاب به صورت کتاب ‏‏حماسه حسینی‏‏ چاپ و منتشر شد. مرحوم علامه طباطبایی‏‎ ‎‏هم ضمن مخالفت با برخوردهای تند و احساسی و غیرمنطقی با این کتاب، با تألیف‏‎ ‎‏کتابی درباره علم امام معصوم (ع) به طور غیرمستقیم نظریه کتاب ‏‏شهید جاوید‏‏ را رد کرد.‏‎ ‎‏از میان کسانی که در حوزه با این کتاب مخالف بودند ولی خیلی منطقی و مستدل مطالب‏‎ ‎‏کتاب را نقد کردند و از برخوردهای افراطی دیگران انتقاد نمودند مرحوم حاج شیخ‏‎ ‎‏مرتضی حائری بود. در میان دانشگاهیان نیز مرحوم دکتر شریعتی به مخالفت با این‏‎ ‎‏کتاب برخاست. ایشان ضمن تحسین روش تحقیقی و اسلوب کتاب از نگرش مؤلف‏‎ ‎‏کتاب به واقعه عظیم قیام امام حسین (ع) انتقاد کرد. مرحوم دکتر شریعتی معتقد بود که‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهدا (ع) با علم به شهادتش در کربلا و اینکه نمی تواند ظاهراً بر دشمن‏‎ ‎‏غلبه کند و پیروز شود با سلاح شهادت و مرگ سرخ قدم به میدان مبارزه گذاشت و این‏‎ ‎‏پیام عملی را به گوش همه جهانیان رساند که با اهدای جان و خون هم می توان برای اقامه‏‎ ‎‏قسط و عدل مبارزه نمود و دشمن را به زانو درآورد و مرگ سرخ خویش را برای زندگی‏‎ ‎‏با شرافت دیگران انتخاب کرد.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 268