چگونگی شکل گیری گروه چریکی سیاهکل
ابتدا به عنوان مقدمه باید عرض کنم که بعد از ترور حسنعلی منصور توسط جمعیت مؤتلفه اسلامی و دستگیری و اعدام اعضای اصلی این گروه تا مدتی حرکت مسلحانه مهمی از سوی هیچ یک از گروههای مبارز مسلمان و غیرمسلمان انجام نشد تا اینکه بعد از مدتی از تبعید حضرت امام افرادی درصدد برآمدند که با تشکیل سازمانها و گروههایی به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی برخیزند. خط مشی این گروهها برخلاف نظر حضرت امام، مبارزه و حرکت مسلحانه بود. این گروهها تصور می کردند که با مبارزه
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 275
مسلحانه می توانند به هدفشان که سرنگونی حکومت پهلوی بود برسند در حالی که حضرت امام از اول به موفقیت چنین روشهایی اعتقاد نداشت. نظر امام این بود که باید مردم را آگاه کرد. با آگاهی مردم خیلی از مشکلات حل خواهد شد و نیازی به استفاده از سلاح نیست. اما علی رغم این دیدگاه امام، این فکر بتدریج در میان جوانان مسلمان ما هم رواج پیدا کرد که باید با اقدامات مسلحانه به مقابله رژیم رفت. تأسیس سازمان مجاهدین خلق در آن زمان تجسم علنی این فکر و ذهنیت جمعی از بچه های مذهبی و دانشگاهی بود. در همان موقع عده ای هم در دانشگاهها بودند که چپی کمونیستی یا چپ نما بودند و عنوان مبارز بودن را که وجهه روشنفکری زیادی داشت با خود یدک می کشیدند در حالی که واقعاً اهل مبارزه نبودند و با کوچکترین برخورد و تلنگر ساواک تن به همکاری با آنها می دادند. این عده بیشتر به مقتضای احساسات دوران جوانی و فضای حاکم بر دانشگاهها و بدون درک درست شرایط تنها ادای مبارزان را در می آوردند و چند صباحی که در دانشگاه بودند به این کار می پرداختند و بعد از فارغ التحصیل شدن مسیر دیگری را می پیمودند همانند فرح همسر شاه که می گویند در زمان دانشجویی اش در خارج از کشور جزء همین افراد به ظاهر مبارز و انقلابی بوده اما بعداً نه تنها خودش حرفها و شعارهای آن دوران را به ورطۀ فراموشی سپرد بلکه بسیاری از همدوره ایهایش را که در تشکلهای مبارز دانشجویی بودند، آورد و به کمک آنها یک سازمان دولتی به نام فرهنگ و هنر به راه انداخت. در کنار این افراد به ظاهر چپ، گروههای واقعاً چپ هم بودند که ایدئولوژی مارکسیسم را به عنوان مرام و مسلک خود پذیرفته بودند و به حکومت شوروی به صورت یک سیستم حکومتی ایده آل نگاه می کردند و شوروی هم از اینها حمایت می کرد. مهمترین گروه در میان اینها حزب توده بود که بعد از کودتای 28 مرداد به خاطر خیانتش به مردم و مصدق و حمایت بعضی از آنها از شاه و در نتیجه شکست نهضت مردم اعتبارش را در میان گروههای سیاسی از دست داده بود و علاوه بر این به دلیل وابستگی اش به بیگانگان که برای همه واضح و روشن بود مورد نفرت مردم نیز بود؛ به همین خاطر حزب توده در سالهای دهه چهل بخصوص بعد از سال 42 کاملاً منزوی شده بود و تقریباً هیچ فعالیتی از خود نشان نمی داد و لذا در همان سالها یک گروه
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 276
مبارز چپ دیگر با بهره گیری از نیروهای جوان و با تظاهر به عدم وابستگی اش به خارج اعلام موجودیت کرد. اینها که همان هسته اولیه چریکهای فدایی خلق بودند در جنگلهای سیاهکل پناه گرفتند و تحرکاتی را نیز نشان دادند اما قبل از اینکه کار چندان مهمی صورت بدهند تقریباً همگی شناسایی و دستگیر شدند. تنها کار قابل ذکری که این گروه با همکاری سازمان مجاهدین خلق صورت داد انفجار چند عدد از دکلهای برق بود که ظاهراً به هنگام برپایی جشنهای 2500 ساله انجام شد و موجب بروز اختلالاتی در آن مراسم گردید. با دستگیری اینها متأسفانه اعضای اصلی و متعهد و مؤثر سازمان مجاهدین خلق نیز توسط اینها لو رفتند و دستگیر شدند. تأسف من بیشتر از این جهت است که با دستگیری سران مسلمان و متعهد مجاهدین مثل سعید محسن، بدیع زادگان و محمد حنیف نژاد افرادی در رأس این سازمان قرار گرفتند که هم از دانش و اطلاعات کمتری نسبت به آنها برخوردار بودند و هم از نظر ایمان و اعتقاد ضعیف تر بودند و موجب پدیدآمدن خط انحراف و التقاط شدند اگرچه همانها نیز افکار تندی داشتند و برداشتهای بعضاً نادرستی از قرآن و روایات می کردند ولی به هر حال معتقد به اسلام بودند و افکار الحادی نداشتند و من همان طوری که الآن تحلیلم این است در آن مقطع نیز برداشتم این بود (اگرچه دلیل و مدرک قطعی ندارم) که ساواک به واسطه همان اعضای گروه کمونیستی سیاهکل با سایر اعضای سازمان مجاهدین که هنوز دستگیر نشده بودند ارتباط برقرار کرد و بتدریج تلاش نمود که ایمان و اعتقاد آنها را ضعیف و ضعیف تر کند و باعث بریدن این افراد از اسلام شود. به نظر من ساواک از این برنامه دو هدف مهم را دنبال می کرد اول اینکه می خواست مقاومت و پایداری اینها را تا آنجا که می تواند کم کند چون معمولاً افراد و گروههای غیرمتعهد به خدا و معاد به هنگام دستگیری به علت فقدان انگیزه لازم، مقاومت زیادی در برابر ساواک از خود نشان نمی دادند و بنابراین ساواک مشکل چندانی با این نوع افراد نداشت. هدف دوم جنبه تبلیغاتی مسأله بود زیرا رژیم از ابتدای تأسیس سازمان مجاهدین خلق با اینکه عده ای از جوانان مسلمان و مذهبی و با نیت خیر اقدام به تأسیس این سازمان کرده بودند تبلیغ می کرد که اینها ظاهراً مسلمانند و در واقع چپی و وابسته به استعمار سرخ یعنی شوروی
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 277
هستند و قصدش این بود که از اعتبار و محبوبیت این گروه در میان مردم و روحانیت که در حد بالایی هم بود بکاهد که به این هدف هم دست پیدا کرد و سازمان موقعیت خودش را از دست داد چون با نفوذ جریان انحرافی در آن، نه پشتوانه مردمی داشت و نه از توان جذب نیروهای جوان و مذهبی برخوردار بود.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 278