فصل هفتم: سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام

چگونگی شکل گیری گروه چریکی سیاهکل

چگونگی شکل گیری گروه چریکی سیاهکل

‏ابتدا به عنوان مقدمه باید عرض کنم که بعد از ترور حسنعلی منصور توسط جمعیت‏‎ ‎‏مؤتلفه اسلامی و دستگیری و اعدام اعضای اصلی این گروه تا مدتی حرکت مسلحانه‏‎ ‎‏مهمی از سوی هیچ یک از گروههای مبارز مسلمان و غیرمسلمان انجام نشد تا اینکه بعد‏‎ ‎‏از مدتی از تبعید حضرت امام افرادی درصدد برآمدند که با تشکیل سازمانها و‏‎ ‎‏گروههایی به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی برخیزند. خط مشی این گروهها برخلاف نظر‏‎ ‎‏حضرت امام، مبارزه و حرکت مسلحانه بود. این گروهها تصور می کردند که با مبارزه‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 275
‏مسلحانه می توانند به هدفشان که سرنگونی حکومت پهلوی بود برسند در حالی که‏‎ ‎‏حضرت امام از اول به موفقیت چنین روشهایی اعتقاد نداشت. نظر امام این بود که باید‏‎ ‎‏مردم را آگاه کرد. با آگاهی مردم خیلی از مشکلات حل خواهد شد و نیازی به استفاده از‏‎ ‎‏سلاح نیست. اما علی رغم این دیدگاه امام، این فکر بتدریج در میان جوانان مسلمان ما‏‎ ‎‏هم رواج پیدا کرد که باید با اقدامات مسلحانه به مقابله رژیم رفت. تأسیس سازمان‏‎ ‎‏مجاهدین خلق در آن زمان تجسم علنی این فکر و ذهنیت جمعی از بچه های مذهبی و‏‎ ‎‏دانشگاهی بود. در همان موقع عده ای هم در دانشگاهها بودند که چپی کمونیستی یا‏‎ ‎‏چپ نما بودند و عنوان مبارز بودن را که وجهه روشنفکری زیادی داشت با خود یدک‏‎ ‎‏می کشیدند در حالی که واقعاً اهل مبارزه نبودند و با کوچکترین برخورد و تلنگر ساواک‏‎ ‎‏تن به همکاری با آنها می دادند. این عده بیشتر به مقتضای احساسات دوران جوانی و‏‎ ‎‏فضای حاکم بر دانشگاهها و بدون درک درست شرایط تنها ادای مبارزان را در می آوردند‏‎ ‎‏و چند صباحی که در دانشگاه بودند به این کار می پرداختند و بعد از فارغ التحصیل شدن‏‎ ‎‏مسیر دیگری را می پیمودند همانند فرح همسر شاه که می گویند در زمان دانشجویی اش‏‎ ‎‏در خارج از کشور جزء همین افراد به ظاهر مبارز و انقلابی بوده اما بعداً نه تنها خودش‏‎ ‎‏حرفها و شعارهای آن دوران را به ورطۀ فراموشی سپرد بلکه بسیاری از همدوره ایهایش‏‎ ‎‏را که در تشکلهای مبارز دانشجویی بودند، آورد و به کمک آنها یک سازمان دولتی به نام‏‎ ‎‏فرهنگ و هنر به راه انداخت. در کنار این افراد به ظاهر چپ، گروههای واقعاً چپ هم‏‎ ‎‏بودند که ایدئولوژی مارکسیسم را به عنوان مرام و مسلک خود پذیرفته بودند و به‏‎ ‎‏حکومت شوروی به صورت یک سیستم حکومتی ایده آل نگاه می کردند و شوروی هم‏‎ ‎‏از اینها حمایت می کرد. مهمترین گروه در میان اینها حزب توده بود که بعد از کودتای 28‏‎ ‎‏مرداد به خاطر خیانتش به مردم و مصدق و حمایت بعضی از آنها از شاه و در نتیجه‏‎ ‎‏شکست نهضت مردم اعتبارش را در میان گروههای سیاسی از دست داده بود و علاوه بر‏‎ ‎‏این به دلیل وابستگی اش به بیگانگان که برای همه واضح و روشن بود مورد نفرت مردم‏‎ ‎‏نیز بود؛ به همین خاطر حزب توده در سالهای دهه چهل بخصوص بعد از سال 42 کاملاً‏‎ ‎‏منزوی شده بود و تقریباً هیچ فعالیتی از خود نشان نمی داد و لذا در همان سالها یک گروه‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 276
‏مبارز چپ دیگر با بهره گیری از نیروهای جوان و با تظاهر به عدم وابستگی اش به خارج‏‎ ‎‏اعلام موجودیت کرد. اینها که همان هسته اولیه چریکهای فدایی خلق بودند در‏‎ ‎‏جنگلهای سیاهکل پناه گرفتند و تحرکاتی را نیز نشان دادند اما قبل از اینکه کار چندان‏‎ ‎‏مهمی صورت بدهند تقریباً همگی شناسایی و دستگیر شدند. تنها کار قابل ذکری که این‏‎ ‎‏گروه با همکاری سازمان مجاهدین خلق صورت داد انفجار چند عدد از دکلهای برق بود‏‎ ‎‏که ظاهراً به هنگام برپایی جشنهای 2500 ساله انجام شد و موجب بروز اختلالاتی در‏‎ ‎‏آن مراسم گردید. با دستگیری اینها متأسفانه اعضای اصلی و متعهد و مؤثر سازمان‏‎ ‎‏مجاهدین خلق نیز توسط اینها لو رفتند و دستگیر شدند. تأسف من بیشتر از این جهت‏‎ ‎‏است که با دستگیری سران مسلمان و متعهد مجاهدین مثل سعید محسن، بدیع زادگان و‏‎ ‎‏محمد حنیف نژاد افرادی در رأس این سازمان قرار گرفتند که هم از دانش و اطلاعات‏‎ ‎‏کمتری نسبت به آنها برخوردار بودند و هم از نظر ایمان و اعتقاد ضعیف تر بودند و‏‎ ‎‏موجب پدیدآمدن خط انحراف و التقاط شدند اگرچه همانها نیز افکار تندی داشتند و‏‎ ‎‏برداشتهای بعضاً نادرستی از قرآن و روایات می کردند ولی به هر حال معتقد به اسلام‏‎ ‎‏بودند و افکار الحادی نداشتند و من همان طوری که الآن تحلیلم این است در آن مقطع‏‎ ‎‏نیز برداشتم این بود (اگرچه دلیل و مدرک قطعی ندارم) که ساواک به واسطه همان‏‎ ‎‏اعضای گروه کمونیستی سیاهکل با سایر اعضای سازمان مجاهدین که هنوز دستگیر‏‎ ‎‏نشده بودند ارتباط برقرار کرد و بتدریج تلاش نمود که ایمان و اعتقاد آنها را ضعیف و‏‎ ‎‏ضعیف تر کند و باعث بریدن این افراد از اسلام شود. به نظر من ساواک از این برنامه دو‏‎ ‎‏هدف مهم را دنبال می کرد اول اینکه می خواست مقاومت و پایداری اینها را تا آنجا که‏‎ ‎‏می تواند کم کند چون معمولاً افراد و گروههای غیرمتعهد به خدا و معاد به هنگام‏‎ ‎‏دستگیری به علت فقدان انگیزه لازم، مقاومت زیادی در برابر ساواک از خود نشان‏‎ ‎‏نمی دادند و بنابراین ساواک مشکل چندانی با این نوع افراد نداشت. هدف دوم جنبه‏‎ ‎‏تبلیغاتی مسأله بود زیرا رژیم از ابتدای تأسیس سازمان مجاهدین خلق با اینکه عده ای از‏‎ ‎‏جوانان مسلمان و مذهبی و با نیت خیر اقدام به تأسیس این سازمان کرده بودند تبلیغ‏‎ ‎‏می کرد که اینها ظاهراً مسلمانند و در واقع چپی و وابسته به استعمار سرخ یعنی شوروی‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 277
‏هستند و قصدش این بود که از اعتبار و محبوبیت این گروه در میان مردم و روحانیت‏‎[1]‎‏ که‏‎ ‎‏در حد بالایی هم بود بکاهد که به این هدف هم دست پیدا کرد و سازمان موقعیت‏‎ ‎‏خودش را از دست داد چون با نفوذ جریان انحرافی در آن، نه پشتوانه مردمی داشت و نه‏‎ ‎‏از توان جذب نیروهای جوان و مذهبی برخوردار بود.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 278

  • . در آن مقطع جمعی از روحانیون انقلابی و معروف مثل مرحوم آقای طالقانی، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای لاهوتی و در درجه بعد خود ما از علاقه مندان این سازمان بودیم.