فصل هفتم: سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام

عدم تأیید سازمان مجاهدین از طرف حضرت امام

عدم تأیید سازمان مجاهدین از طرف حضرت امام

‏اعضای سازمان مجاهدین از همان بدو تأسیس بارها و بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم‏‎ ‎‏از حضرت امام خواسته بودند که سازمان آنها را مورد تأیید قرار بدهد ولی ایشان حتی‏‎ ‎‏در زمانی که سازمان مقبولیت داشت و ظاهراً در خط اسلام حرکت می کرد و اعضای آن‏‎ ‎‏خودشان را مقلد حضرت امام معرفی می کردند از تأیید آنها خودداری نمود و تلاش‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 282
‏تعدادی از روحانیون انقلابی و نزدیک به امام مثل آقای دعایی در نجف و آقای هاشمی‏‎ ‎‏و آقای لاهوتی که ظاهراً از ایران به امام نامه نوشتند و خواستار تأیید آنها از سوی ایشان‏‎ ‎‏شدند مثمرثمر واقع نشد. حتی به طوری که گفته شد آقای دعایی یکی از سران سازمان‏‎ ‎‏را خدمت امام برد تا وی با عرضه اعتقادات خود و دیگر اعضای سازمان به حضرت‏‎ ‎‏امام، ایشان را برای دادن تأییدیه راضی کند ولی باز هم امام نپذیرفت. خود حضرت‏‎ ‎‏امام در یکی از سخنرانیهایش بعد از پیروزی انقلاب ضمن اشاره به این ملاقاتها فرمود:‏‎ ‎‏تعدادی از این افراد پیش من آمدند و اینقدر آیات قرآن و جملات نهج البلاغه را برای‏‎ ‎‏من خواندند که شک من را برانگیخت که اینهمه اظهار ایمان و تمسک به قرآن و‏‎ ‎‏نهج البلاغه برای چیست؟‏‎[1]‎‏ و در حقیقت چون حضرت امام مبارزه مسلحانه را‏‎ ‎‏قبول نداشت کار اینها را نیز نمی توانست تأیید کند. به عنوان توضیح باید عرض کنم که‏‎ ‎‏سازمان مجاهدین خلق به عنوان گروهی که داعیه اسلامخواهی داشت و اعضای خود را‏‎ ‎‏مقلد امام می دانست حتماً می بایست برای اقدام به کارهای خطیری چون کشتن و‏‎ ‎‏ترور عوامل رژیم و در معرض خطر قراردادن جان اعضای سازمان از یک مرجع تقلید با‏‎ ‎‏صلاحیت مجوز بگیرند در حالی که اینها بدون توجه به این مسأله خودسرانه عمل‏‎ ‎‏می کردند و یقیناً این کار مورد تأیید امام نبود ضمن اینکه ایشان حرکتهای مسلحانه را به‏‎ ‎‏نفع رژیم می دانست؛ زیرا این نوع حرکات خیلی زود توسط رژیم شناسایی و بشدت‏‎ ‎‏برخورد می شد و با شدت عمل رژیم و افزایش جوّ رعب و وحشت در جامعه زمینه‏‎ ‎‏اقدامات اصولی و انقلابی دیگر هم از بین می رفت؛ به همین دلیل امام از اول با هیچ‏‎ ‎‏حرکتی از این دست موافق نبود؛ ایشان حتی با ترور حسنعلی منصور نیز مخالف بود. در‏‎ ‎‏این باره آقای انواری که با جمعیت مؤتلفه اسلامی در ارتباط بود نقل کرد که من خدمت‏‎ ‎‏امام رسیدم تا اجازه ترور منصور را بگیرم ولی ایشان اجازه نداد و هنگامی که آمدم به‏‎ ‎‏اینها اطلاع بدهم که امام اجازه نداده دیدم حسنعلی منصور ترور شده و کار از کار گذشته‏‎ ‎‏و تعدادی از اعضای مؤثر در ترور دستگیر شده اند و من را نیز دستگیر کردند در حالی‏‎ ‎‏که من آمده بودم اینها را منصرف کنم. علت عدم موافقت امام با ترور سران فاسد رژیم‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 283
‏علاوه بر آنچه گذشت این بود که ایشان می دید اگر یکی از آنها کشته شود مهره‏‎ ‎‏دیگری که شاید به مراتب بدتر از اوست سر کار می آید همان طوری که بعد از منصور‏‎ ‎‏افرادی خبیث تر بر مسند نشستند و فجایعی مانند کشتار روز 17 خرداد 54 و غیره را به‏‎ ‎‏وجود آوردند. امام بهترین روش مقابله با رژیم را حرکت عمومی مردم می دانست‏‎ ‎‏همچنان که انبیا و اولیای الهی سعی می کردند مردم را بیدار کنند و به همراه آنها به مبارزه‏‎ ‎‏با طاغوت بروند.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 284

  • . این مطلب نقل به مضمون است و باید به اصل کلام امام مراجعه شود.