فصل هفتم: سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام

برخورد من با سیدمهدی هاشمی

برخورد من با سیدمهدی هاشمی

‏همان طوری که قبلاً عرض کردم من تا پیروزی انقلاب سید مهدی هاشمی را ندیده‏‎ ‎‏بودم. بعد از پیروزی انقلاب نیز به جهت اینکه فعالیتهایش غالباً مخفی و غیرعلنی بود‏‎ ‎‏جز در دو ـ سه مورد من برخورد نزدیکی با ایشان نداشتم. از این موارد، دو موردش به‏‎ ‎‏زمان مسئولیت من در دادستانی کل انقلاب بر می گردد. مورد اول زمانی بود که‏‎ ‎‏سیدمهدی در سپاه فعالیت می کرد و فرمانده سپاه اصفهان هم آقای سالک بود که در آن‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 298
‏مقطع جزو دوستان سیدمهدی به شمار می آمد اگرچه بعداً از مخالفین سرسخت اینها‏‎ ‎‏شد. به هر حال سپاه اصفهان به طور کلی تحت نفوذ این باند قرار داشت و اینها با استفاده‏‎ ‎‏از این موقعیت اقدام به یک سری کارهای خودسرانه مثل دستگیری افراد مخالف‏‎ ‎‏خودشان و شکنجه آنها می کردند. مرحوم مهندس بحرینیان و آقایان حشمتی هم در‏‎ ‎‏همان زمان و توسط همین افراد کشته شده بودند. در سال 62 دادستان انقلاب اصفهان‏‎ ‎‏یعنی آقای علی اکبریان که من او را به این سمت منصوب کرده بودم، حکم به دستگیری‏‎ ‎‏تعدادی از این افراد خودسر که دست به اعمال غیرقانونی زده بودند می کند. اعضای باند‏‎ ‎‏سیدمهدی نیز برای آزادی اینها فوراً دست به کار می شوند ابتدا به آیت الله طاهری‏‎ ‎‏اصفهانی که ارتباط با این گروه داشت متوسل می شوند که آقای علی اکبریان در جواب‏‎ ‎‏درخواست آقای طاهری می گوید: تصمیم گیری درباره اینها به خاطر مسائل مهمی که در‏‎ ‎‏پرونده وجود دارد از عهده من خارج است و من باید با ارسال پرونده به تهران از مقامات‏‎ ‎‏بالا کسب تکلیف کنم. در همین زمان آقای سیدهادی هاشمی به من تلفن زد و تقاضا‏‎ ‎‏داشت که من دستور آزادی آن افراد را صادر کنم که من گفتم: بهتر است عجله نکنید و‏‎ ‎‏بگذارید به پرونده در همان اصفهان رسیدگی شود و اگر لازم بود خود آقای علی اکبریان‏‎ ‎‏حکم آزادی را خواهد داد. بعد از ملاقات با سیدهادی، من به دادستان اصفهان زنگ زدم‏‎ ‎‏و گفتم: پرونده را دقیقاً مورد بررسی قرار بده و حکم را هرچه تشخیص دادی صادر کن و‏‎ ‎‏تحت تأثیر جنجال هم قرار نگیر. وقتی باند سیدمهدی پی بردند که یک چنین دستوری‏‎ ‎‏داده ام و طبعاً دادستانی در مقابل آنها کوتاه نخواهد آمد حملاتشان را علیه دادستان‏‎ ‎‏تشدید کردند و با جار و جنجال خواستار برکناری وی شدند ضمناً حمایت آقای طاهری‏‎ ‎‏و آقای منتظری را هم جلب کرده بودند تا اینکه من خدمت آقای منتظری رسیدم و قضایا‏‎ ‎‏را تماماً به اطلاع ایشان رساندم و وقتی آقای منتظری به خوبی از مسائل آگاه شد، قانع‏‎ ‎‏شد. به این ترتیب ما قاطعانه در مقابل این باند ایستادیم و آقای علی اکبریان هم در سمت‏‎ ‎‏خودش باقی ماند و به پرونده هم طبق روال قانونی رسیدگی شد. گفتنی است که یکی ـ‏‎ ‎‏دو نفر از متهمان آن پرونده بعداً هم به همکاری با سیدمهدی ادامه می دادند. برخورد‏‎ ‎‏دیگر من با سیدمهدی هاشمی باز در زمان مسئولیتم در دادستانی بود ولی این بار‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 299
‏مستقیماً با خود وی رو به رو شدم. قضیه از این قرار بود که بعد از فرار بنی صدر از ایران،‏‎ ‎‏یک روز ایشان به دفتر من آمد و گفت: اگر شما یک میلیون دلار در اختیار من بگذارید‏‎ ‎‏من توسط افرادی که می شناسم می توانم بنی صدر را بدزدم و به ایران بیاورم. من گفتم:‏‎ ‎‏این مقدار بودجه در اختیار دادستانی کل هست منتها آنچه در این میان مهم است اجازه و‏‎ ‎‏اذن امام و یا لااقل آیت الله منتظری است. سیدمهدی گفت: من می توانم از آقای منتظری‏‎ ‎‏اجازه بگیرم که من گفتم: من باید خودم اجازه بگیرم و با اجازه گرفتن شما برای من‏‎ ‎‏اطمینان قلبی حاصل نمی شود. من خودم با آقای منتظری تماس گرفتم و ماوقع را گفتم و‏‎ ‎‏سپس پرسیدم: آیا شما چنین اجازه می دهید؟ ایشان گفت: نه من اجازه نمی دهم. بعد از‏‎ ‎‏یک مدتی دوباره سید مهدی آمد و باز همان درخواست را مطرح کرد و گفت: ما افرادی‏‎ ‎‏از عربها را می شناسیم که حاضرند در برابر گرفتن پول، بنی صدر را در همان فرانسه‏‎ ‎‏بکشند. من باز به اینها گفتم: این کار اولاً مجوز شرعی می خواهد و ثانیاً این نوع کارها‏‎ ‎‏اصلاً به صلاح نظام نیست چون واقعیت قضیه خیلی زود کشف می شود و آبروی نظام را‏‎ ‎‏در معرض خطر قرار می دهد و بعد موضوع را با حضرت امام در میان گذاشتم و عرض‏‎ ‎‏کردم: افرادی هستند که حاضرند بروند و بنی صدر را بکشند، امام فرمود: چرا؟ گفتم:‏‎ ‎‏چون او علیه انقلاب و نظام تبلیغ می کند. امام فرمود: اولاً کشتن یک مسلمان‏‎ ‎‏حرام است و ثانیاً اگر ما برحقیم و کارمان نیز درست و خوب است تبلیغ بنی صدر و‏‎ ‎‏امثال بنی صدر قطعاً مؤثر نخواهد افتاد ولی اگر عمل و رفتار ما بد و ناصحیح باشد‏‎ ‎‏تبلیغات آنها تأثیر خودش را خواهد گذاشت و ما باید به جای اینکه در فکر حذف‏‎ ‎‏فیزیکی مخالفان خود باشیم با تصحیح اعمال و رفتارمان زمینه تبلیغات منفی آنها را‏‎ ‎‏از بین ببریم. ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 300