فصل هفتم: سرنوشت نهضت بعد از تبعید امام

نیاز شدید فکری طلاب به راهنمایی و هدایت

نیاز شدید فکری طلاب به راهنمایی و هدایت

‏باید گفت که همین جوانان انقلابی نیز در آن مقطع به خاطر مسائل مختلفی که درباره‏‎ ‎‏گروهها و سازمانهای مبارز و انقلابی وجود داشت از نظر فکری سخت نیازمند به‏‎ ‎‏هدایت و راهنمایی کسی بودند تا دیدگاه امام و انقلابیون اصیل را درباره جریانات‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 313
‏سیاسی روز برایشان تبیین کند به همین دلیل اطلاعیه های زیادی برای آگاهی بخشیدن به‏‎ ‎‏طلاب به صورت انفرادی نوشته می شد ولی تحت عنوان جمعی از طلاب انقلابی منتشر‏‎ ‎‏می شد که خود من هم در این خصوص فعال بودم چون از نزدیک نیاز فکری طلاب‏‎ ‎‏جوان تر را لمس می کردم و می دیدم که درباره دیدگاه امام در مورد مجاهدین خلق‏‎ ‎‏اختلاف دارند؛ عده ای می گفتند: امام اینها را کاملاً قبول دارد و در مقابل عدۀ دیگری‏‎ ‎‏می گفتند: امام اصلاً قبولشان ندارد. در مورد دادن وجوهات به اینها نیز اختلاف نظر‏‎ ‎‏داشتند چون تعدادی از علما و طلاب نظرشان این بود که امام دادن وجوهات را به اینها‏‎ ‎‏جایز می داند و جمعی دیگر می گفتند که امام فرموده به اینها وجوهات ندهید و درباره‏‎ ‎‏مسائل دیگر نیز اختلافاتی بین طلاب بروز می کرد و شایعاتی در این خصوص بین طلاب‏‎ ‎‏پخش و دهان به دهان می گشت. در همین ایام بود که بعضی از اعضای سازمان مجاهدین‏‎ ‎‏برای ملاقات با امام عازم نجف شدند و چنانکه نقل شد امام خیلی برخورد سردی با آنها‏‎ ‎‏کرد و به پیشنهادات و تقاضاهای آنها جواب منفی داد که بگومگوهایی را هم بین بعضی‏‎ ‎‏از دوستان همراه امام پدید آورد؛ بنابراین نیاز شدیدی به تبیین مواضع و روشنگری حتی‏‎ ‎‏برای طرفداران انقلاب و امام مشاهده می شد و من در آن روزها در بدترین حالات‏‎ ‎‏روحی و روانی به سر می بردم زیرا جوانهایی را می دیدم که نور ایمان در سیمایشان‏‎ ‎‏هویدا بود و اینها با تلاشهای ما به انقلاب و مبارزه و امام علاقه مند شده بودند ولی همین‏‎ ‎‏جوانان مؤمن و مخلص، کم کم داشتند از خط اصیل انقلاب منحرف شده و به مجاهدین‏‎ ‎‏خلق می پیوستند. البته این گرایش چندان هم غیرطبیعی نبود زیرا سازمان مجاهدین خلق‏‎ ‎‏در آن سالها بهترین گروه مبارز مسلح و مسلمان بود و از جذابیت زیادی در بین جوانان‏‎ ‎‏برخوردار بود و هر جوانی که به صفوف مبارزین می پیوست خود به خود به سوی آنها‏‎ ‎‏جذب می شد. آن وقت ما با بعضی از این جوانها که گفتگو می کردیم متأسفانه می دیدیم‏‎ ‎‏که یک سری افکار انحرافی و التقاطی و معجونی از اسلام و مارکسیسم به خورد اینها‏‎ ‎‏داده اند که زدودن آن افکار از اذهان اینها هم کار چندان آسانی نبود. من گاهی از سر شب‏‎ ‎‏تا صبح با تعدادی از جوانان می نشستم و بحث می کردم تا قانعشان کنم که افکارشان‏‎ ‎‏نادرست است. یکی از آن جوانها مرحوم مصطفی آفریده یکی از جوانهای خوب تبریز‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 314
‏بود که متأسفانه همان موقع بر اثر تیراندازی مأموران ساواک در خیابان کشته شد. وی‏‎ ‎‏جوانی دانشجو بود که به خاطر ثروت زیادی که از پدرش به ارث برده بود به تجارت هم‏‎ ‎‏اشتغال داشت و از نظر مذهبی در ابتدا بسیار متدین و حتی اهل تهجد و نماز شب بود و‏‎ ‎‏به طور مرتب وجوهات شرعیه اش را به من می داد تا به امام برسانم اما در اثر تبلیغات‏‎ ‎‏مجاهدین خلق، جذب آنها شده و به یک عضو فعال سازمان مبدل گردید و به طور کلی‏‎ ‎‏دگرگون شد. یک شب من تا صبح با او بحث کردم و تا حدودی هم موفق شدم که او را‏‎ ‎‏نسبت به نفوذ جریانات انحرافی در سازمان مجاهدین خلق آگاه کنم و او را به تفکر و‏‎ ‎‏تعمق بیشتر در افکار و عقاید جدید آنها وادار کنم. بنابراین فضای فکری آن زمان ایجاب‏‎ ‎‏می کرد که ما تحرک بیشتری از خود نشان بدهیم و از غلتیدن جوانان مؤمن و انقلابی به‏‎ ‎‏ورطه انحراف و التقاط جلوگیری کنیم؛ به همین جهت من به همراه یکی از دوستانم به‏‎ ‎‏نام آقای محمدی (امام جمعه شهر همدان) که کار ترجمه کتاب مجموعه «ورام» را نیز با‏‎ ‎‏هم انجام می دادیم بعضی از روزها به مدرسه حجتیه می رفتیم و در حجره اخوی که آن‏‎ ‎‏موقع مجرد بود و در حجره زندگی می کرد ضمن مقابله ترجمه ها و کار روی آن کتاب‏‎ ‎‏گاهی به نوشتن اعلامیه هایی نیز درخصوص مسائل سیاسی روز می پرداختیم و این‏‎ ‎‏اعلامیه های دست نویس شده را تحت عنوان جمعی از طلاب انقلابی امضا کرده و عمدتاً‏‎ ‎‏در اختیار طلاب جوان می گذاشتیم تا پخش کنند و به در و دیوار بچسبانند که ظاهراً‏‎ ‎‏مأموران ساواک ایشان را هنگام چسباندن و پخش اعلامیه شناسایی کرده بودند و موقعی‏‎ ‎‏که در واقعه 17 خرداد 54 دستگیر شده بودند، در بازجویی، بعضی از دستگیرشده ها‏‎ ‎‏گفته بودند که برادر فلانی در مدرسه حجتیه اعلامیه می نوشت و به ما می داد تا توزیع‏‎ ‎‏کنیم و به همین جهت برای بازرسی منزل ما نیز آمدند.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 315