فصل هشتم: حسینیه ارشاد و برنامه های آن

دیدگاه مرحوم دکتر شریعتی درباره روحانیت

دیدگاه مرحوم دکتر شریعتی درباره روحانیت

‏دکتر شریعتی از آنجا که خودش یک فرد انقلابی و مبارز بود و بیشتر از این زاویه و دید به‏‎ ‎‏تاریخ اسلام می نگریست طبعاً از کسانی که دارای این خصیصه نبودند خوشش نمی آمد‏‎ ‎‏و به تندی از آنها انتقاد می کرد؛ در همین راستا ایشان روحانیون را نیز به دو دسته تقسیم‏‎ ‎‏می کرد. یک دسته روحانیان متعهد و مترقی که در طول تاریخ در برابر ستمکاران و‏‎ ‎‏پادشاهان زمان خویش قد علم کرده و به مبارزه برخاسته بودند و دسته دیگر روحانیت‏‎ ‎‏مرتجع و سازشکار بودند که با حکام و شاهان روزگار خود مماشات کرده و یا رابطه‏‎ ‎‏داشتند. مرحوم دکتر این گروه از علما و روحانیون را مورد نکوهش قرار می داد و از‏‎ ‎‏راههای گوناگون به آنها حمله می کرد. با توجه به این نگرش بود که دکتر، تشیع سرخ‏‎ ‎‏علوی را در مقابل تشیع صفوی مطرح کرد و تشیع علوی را برخاسته از متن اسلام ناب‏‎ ‎‏محمدی (ص) می دانست و تشیع صفوی را که به نظر دکتر امثال مرحوم علامه مجلسی‏‎ ‎‏نقش زیادی در پاگرفتن آن در ایران داشتند، مظهر اسلام غیرعلوی می پنداشت. با‏‎ ‎‏معیارهای دکتر شریعتی که برای شناسایی پیرو واقعی تشیع علوی قرار داده بود، یک‏‎ ‎‏شخصی از اهل تسنن نیز با حفظ اعتقادات خویش می توانست یک شیعه علوی‏‎ ‎‏محسوب شود و یک شیعه با حفظ اعتقادات خودش شیعه علوی به شمار نمی آمد؛‏‎ ‎‏یعنی مطابق دیدگاه مرحوم دکتر، ممکن بود که اعمالی از یک سنی سر بزند که موافق‏‎ ‎‏خواست علی (ع) باشد و بر عکس یک شیعه کارهایی انجام بدهد که مخالف منویات‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 338
‏ائمه اطهار (ع) باشد. برای توضیح بیشتر دیدگاه دکتر شریعتی درباره روحانیت باید‏‎ ‎‏عرض کنم که در مورد سلاطین و حکام گذشته به طور عمده دو دیدگاه در میان‏‎ ‎‏صاحبنظران به چشم می خورد. یک عده مثل حضرت امام خمینی اعتقاد داشته و دارند‏‎ ‎‏که تمام پادشاهان حتی آنهایی که در کتابهای تاریخی از آنها به نیکی یاد شده است خائن‏‎ ‎‏و ستمگر بوده اند و در مقابل، عده ای هم معتقدند که نمی توان تمام سلاطین گذشته را‏‎ ‎‏بدون استثناء بد دانست بلکه در میان آنها افراد خوبی هم پیدا می شود. من چند وقت‏‎ ‎‏پیش کلامی را از یکی از بزرگان و مسئولین شنیدم که ظاهراً این نظر را تقویت می کرد.‏‎ ‎‏مضمون بیان ایشان این بود که بعضی از شاهان سلسله صفوی آنقدرها که می گویند بد‏‎ ‎‏نبوده اند. به هر حال این دو نوع نگاه به تاریخ و حکام پیشین وجود دارد و مرحوم‏‎ ‎‏شریعتی از کسانی بود که نظریه اول را قبول داشت و با توجه به این دیدگاه بود که وی‏‎ ‎‏علما و روحانیونی که با سلاطین در ارتباط بوده اند را با شدیدترین لحن مورد حمله قرار‏‎ ‎‏می داد و از کارهای آنها انتقاد می کرد. یکی از این علما مرحوم علامه مجلسی بود که با‏‎ ‎‏بعضی از سلاطین سلسله صفویه ارتباط داشت و در مقدمه بعضی از کتابهایش از آنها‏‎ ‎‏تعریف و تمجید کرده است. به همین جهت دکتر شریعتی تقریباً با تعابیر ناپسندی از‏‎ ‎‏ایشان انتقاد می کرد و به نظر من یکی از اشکالات و اشتباهات اساسی دکتر همین بود که‏‎ ‎‏بدون در نظر گرفتن موقعیت و شرایط مرحوم علامه مجلسی و تحلیل درست آن شرایط‏‎ ‎‏و تنها با مقایسه زمان خودش با روزگار آن مرحوم به این نتیجه رسیده بود که ایشان یک‏‎ ‎‏روحانی سازشکار و یک آخوند درباری است؛ در حالی که واقعیت غیر از این است.‏‎ ‎‏رفتار و گفتار افراد را باید با توجه به ویژگیها و شرایط زمانی سنجید و مورد ارزیابی قرار‏‎ ‎‏داد. به عنوان مثال حضرت امام در یکی از سخنرانیها در دوران ریاست جمهوری‏‎ ‎‏بنی صدر از او تعریف کردند. طبیعی است که امام در شرایط و موقعیت ویژه آن مطلب را‏‎ ‎‏بیان فرمودند، ولی سخن امام دلیل صلاحیت بنی صدر از هر جهت نمی شود. آیا می توان‏‎ ‎‏به علمای انقلابی و بزرگ که برای مشروطیت مبارزه کردند و با شاهان قاجاریه درافتادند‏‎ ‎‏لقب آخوند درباری داد تنها به خاطر اینکه آنها در مکاتباتشان با ناصرالدین شاه و‏‎ ‎‏دیگران از القابی چون قدر قدرت و قوی شوکت و اعلیحضرت استفاده می کردند و در‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 339
‏پایان نامه ها بعد از بیان خواسته هایشان در جهت تأسیس عدلیه و حاکمیت قانون در‏‎ ‎‏کشور و احقاق حق مردم می نوشتند: ما نیز به وظیفه دعاگویی خویش مشغول خواهیم‏‎ ‎‏شد؟! بدیهی است این کار علمای مشروطه خواه از جهت شاه دوستی نبود بلکه فقط به‏‎ ‎‏خاطر اینکه آن حکام خودکامه عنادورزی نکنند و راه لجبازی را پیش نگیرند مجبور‏‎ ‎‏بودند مطابق رسوم نامه نگاری آن زمان عمل کنند در حالی که دکتر شریعتی بدون توجه‏‎ ‎‏به این شرایط از دیدگاه یک شخص مبارز و انقلابی سالهای دهه پنجاه به وقایع دوران‏‎ ‎‏مشروطیت می نگریست و بر همین اساس انتقادات تند و تیزی را به عملکرد علمای‏‎ ‎‏مبارز دوران مشروطیت وارد می کرد، در صورتی که اگر موقعیت آن علما را درست‏‎ ‎‏بررسی می کرد و خودش را در جایگاه سران روحانی و انقلابی مشروطیت قرار می داد و‏‎ ‎‏در برابر خود یک شاه ستمگر و مستبد به تمام معنا را می دید که مشروطیت را ملازم با‏‎ ‎‏زوال سلطنتش می پندارد طبعاً به علمای آن دوران حق می داد که با ملایمت و نرمش و‏‎ ‎‏انعطاف خاصی درخواستشان را با شاه در میان بگذارند تا با امیدواری بیشتری به‏‎ ‎‏حصول نتیجه بیندیشند. این نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد که تقاضای علما برای‏‎ ‎‏برپایی عدلیه و حاکم شدن قانون در اوج قدرت مستبدانه ناصرالدین شاه بود. در چنین‏‎ ‎‏وضعی که شاهان خودکامه قاجار داشتند و همه قوانین و دستورات مملکت فقط با اشاره‏‎ ‎‏آنان شکل می گرفت و عدلیه ای وجود نداشت بی انصافی است این مسائل در نظر گرفته‏‎ ‎‏نشود و به خدماتی که علمای بزرگ برای تحقق مشروطیت متحمل شدند توجه نشود و‏‎ ‎‏فقط به جملاتی از این دست که ما به وظیفه دعاگویی خود مشغول خواهیم شد بچسبد و‏‎ ‎‏روحانیت را متهم کند که خودشان را در برابر پادشاهان موظف به دعاگویی می دانستند.‏‎ ‎‏به نظر من قضاوت نه چندان درست دکتر شریعتی در مورد روحانیت بخصوص بعضی‏‎ ‎‏از علما و بزرگان گذشته، بهانه ای شد در دست دشمن تا با فتنه انگیزی بین دکتر و‏‎ ‎‏روحانیت و به دنبال آن بین حوزه و دانشگاه فاصله بیندازد و بذر کینه و عداوت را در بین‏‎ ‎‏آنها بپاشد و از این اختلاف و جدایی به نفع خود بهره برداری کند.‏‎[1]‎‏ دشمن بدین وسیله‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 340
‏هر دو جناح را تضعیف می کرد. توسط دکتر و طرفدارانش جبهه روحانیت را می کوبید و‏‎ ‎‏توسط بعضی از روحانیون دکتر و حسینیه ارشاد را مورد حمله قرار می داد. حملات و‏‎ ‎‏انتقاد بی منطق و بی دلیل عده ای از روحانیون به دکتر، باعث شد که وی به اشکالات و‏‎ ‎‏انتقاداتی که از سوی افراد دلسوزی مثل شهید مطهری که از دوستان نزدیک و‏‎ ‎‏صمیمی دکتر بود و از سر دلسوزی و محبت مطرح می گردید توجه نکند و همین موجب‏‎ ‎‏جدایی و دوری مرحوم شهید مطهری از دکتر شریعتی و نهایتاً قطع رابطه با‏‎ ‎‏حسینیه ارشاد شد و در این جریان نیز مثل غائله ‏‏شهید جاوید‏‏ دستگاه امنیتی رژیم پهلوی‏‎ ‎‏صحنه گردان اصلی بود که از غفلت و عنادورزی عده ای در هر دو طرف استفاده‏‎ ‎‏می کرد و به گسترش اختلاف و تفرقه در بین دو قشر روحانی و دانشگاهی دامن می زد و‏‎ ‎‏در حقیقت اگر دکتر شریعتی به انتقادات دلسوزانه اشخاصی چون شهید مطهری توجه‏‎ ‎‏می کرد و درصدد رفع اشکالات خود بر می آمد چه بسا ما شاهد اینهمه اختلافات‏‎ ‎‏دامنه داری که هنوز آثارش باقی است نمی بودیم و متأسفانه باید عرض کنم که دامنه این‏‎ ‎‏درگیریها و منازعات با دکتر در حوزه قم بیشتر بود اگرچه در قم نیز افرادی مثل حضرات‏‎ ‎‏آیات آقایان مشکینی، منتظری، مکارم و نوری همدانی بودند که با حسن نیت و بدون‏‎ ‎‏غرض، اشکالات ایشان را مطرح می کردند ولی جوّ غالب با کسانی بود که به صورت‏‎ ‎‏خصومت آمیز و از روی عناد و کینه و بی دلیل برخورد می کردند. البته در حوزه علمیه‏‎ ‎‏مشهد به دلیل وجود افرادی که با دکتر رفاقت داشتند و با افکارش آشنا بودند مشکلات‏‎ ‎‏کمتری وجود داشت. یکی از کسانی که دکتر و افکارش را می شناخت و اشکالاتی که به‏‎ ‎‏نظرش می رسید به طور خصوصی با خود دکتر در میان می گذاشت حضرت آیت الله‏‎ ‎‏ ‏
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 341
‏خامنه ای‏‎[2]‎‏ بود. ایشان خیلی منطقی با دکتر صحبت می کرد. یکی از دوستان من نقل‏‎ ‎‏می کرد که در مشهد بارها پیش آمده بود که آقای خامنه ای و مرحوم دکتر شریعتی از سر‏‎ ‎‏شب تا ساعتها می نشستند و درباره این مسائل با هم بحث و گفتگو می کردند و دکتر هم‏‎ ‎‏کسی نبود که زیر بار حرفهای منطقی علما و روحانیون برجسته نرود منتها اگر این‏‎ ‎‏مباحثات در یک جو و فضای آرام و بدون شائبه خصومت و غرض ورزی مطرح می شد‏‎ ‎‏طبعاً طرفین می توانستند به نتایج بهتری دست پیدا کنند. یکی دیگر از فضلای مشهد که‏‎ ‎‏از دوستان دکتر نیز بود ولی انتقاداتی هم نسبت به بعضی از مطالب او داشت و این‏‎ ‎‏اشکالات را صمیمانه با دکتر مطرح می کرد، شیخ علی تهرانی بود که در آن زمان به فضل‏‎ ‎‏و زهد و مبارزه معروف بود و به عنوان یکی از شاگردان حضرت امام که مدت تقریباً‏‎ ‎‏طولانی از محضر ایشان استفاده کرده بود شهرت داشت. عیب عمده آقای تهرانی این‏‎ ‎‏بود که گفتار و رفتارش چندان منضبط و روی اصول نبود.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 342

  • . ساواک به خوبی از شکافی که میان دکتر شریعتی و روحانیت ایجاد شده بود استفاده کرد. هرچند عده ای تلاش کردند که شکاف و بدبینی موجود میان برخی روحانیون و دکتر را برطرف کنند ولی تلاششان ناکام ماند. در اسناد مربوط به حجت الاسلام فلسفی آمده است: «نظر روحانیون تراز اول از جمله شیخ محمدتقی فلسفی این است که این موضوع از طریق مسالمت آمیز بین روحانیون و گردانندگان حسینیه ارشاد حل شود و به روحانیون توصیه می کنند که حتی الامکان سعی کنند علناً با حسینیه مخالفت نکنند؛ زیرا ممکن است دولت از این موقعیت استفاده کرده و برای اینکه خودش از لحاظ سیاسی راحت شود طرفین متخاصم را به نحو غیرمستقیم به جان یکدیگر بیندازد و از این اختلاف و دوییت به نفع خود بهره برداری کند و این کار به هیچ وجه به مصلحت نیست؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام والمسلمین فلسفی؛ ص 305.
  • . ایشان در آن مقطع از روحانیون مبارز و روشنفکر و معروف و تأثیرگذار حوزه علمیه مشهد به شمار می رفت و به تدریس کفایه و مکاسب و تفسیر قرآن اشتغال داشت. درس تفسیر ایشان در مسجد کرامت که یکی از مراکز تجمع جوانان دانشگاهی و تحصیلکرده مشهد بود برگزار می شد. آقای خامنه ای با شیوه خاصی که در  تفسیر پیش گرفته بود برداشتهای جالبی از آیات قرآن می کرد. روش ایشان در تفسیر قرآن چنین بود که با در کنار هم قرار دادن آیاتی که تناسب معنایی داشتند؛ به تبیین و توضیح آنها می پرداخت. بخشی از این دروس  در همان سالها در یک جزوه ای منتشر شد منتها به جهت سختگیری ساواک به جای اسم ایشان از اسم مستعار آقای حسینی به عنوان مؤلف استفاده شده بود.