ارتباط طرفداران دکتر با سازمان مجاهدین خلق
به عقیده من این برداشت که هواداران دکتر در آن روزها تحت تأثیر افکار ایشان جذب سازمان مجاهدین خلق شدند صد در صد نادرست است زیرا در آن مقطع که شریعتی در اوج محبوبیت و شهرت قرار داشت این سازمان به علت نفوذ جریانات انحرافی دچار دگرگونی اساسی در اهداف و مواضعش شده بود و این در حالی بود که بنیانگذاران اولیه سازمان مجاهدین با توجه به تعالیم اسلامی و با بهره گیری از نیروهای مؤمن و متعهد
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 351
اقدام به تأسیس این سازمان انقلابی و مبارز کرده بودند؛ اما بعداً با دستگیری و اعدام سران اصلی و متعهد این گروه مثل حنیف نژاد، سعید محسن، بدیع زادگان و برادران رضایی، افراد منحرفی که از اول منافقانه وارد این سازمان شده بودند و یا بعداً بریده بودند با تصفیه اعضای مؤمن و انقلابی این سازمان توانستند زمام امور را در اختیار بگیرند و یک سری مواضع الحادی و التقاطی را برخلاف مواضع اولیه سازمان اعلام کنند و هنگامی که اینها از اسلام بریدند و پایگاهشان را در میان مردم از دست دادند علاوه بر آنکه نیروی انسانی لازم را برای جذب جوانان در اختیار نداشتند و این دقیقاً در زمانی بود که دکتر شریعتی گروه گروه جوانان را به طرف اسلام جذب می کرد و شوق مطالعه در زمینه مسائل اسلامی را در آنها زنده می نمود ضمن اینکه بر اثر اقدامات دکتر شریعتی جوانها به سوی روحانیت انقلابی و در رأسشان حضرت امام که حرکتش بر خلاف جهت حرکت مجاهدین بود کشیده می شدند و من معتقدم که شما حتی یک نفر را هم پیدا نمی کنید که از طریق دکتر و بدون سابقه قبلی جذب سازمان شده باشد. اما ناگفته نماند که در اوج انقلاب و در زمانی که رژیم کم کم داشت زندانیان سیاسی را آزاد می کرد همان طوری که جوانان مشتاقانه به استقبال زندانیانی همچون مرحوم آقای طالقانی و آقای منتظری می رفتند از زندانیان مجاهدین خلق هم که آزاد می شدند استقبال می کردند. سازمان هم از این فرصت به دست آمده و بخصوص در اوایل پیروزی انقلاب از خلأ تشکیلات مذهبی مقبول جوانان به خوبی استفاده کرد و در موقعیتی که سران حکومت اسلامی و جمعی از بزرگان و علما به کارهای روزمره سیاسی و کارهای اجرایی و قضایی مشغول بودند مجاهدین که حساب شده و با برنامه وارد صحنه شده بودند به انحای مختلف به جذب جوانان و نوجوانان پرداختند. اینها چون اهداف مشخصی را تعقیب می کردند از همان روز اول پیروزی انقلاب با حمله به پادگانها و کلانتریها هرچه توانستند اسلحه و مهمات به غارت بردند و مخفی کردند و با استفاده از آزادیهای کنترل نشده سالهای اول انقلاب در خود مساجد برای نوجوانان و بعضی از جوانان ما که با دکتر و افکارش مختصر آشنایی داشتند برنامه و کلاس گذاشتند و آنچه که خودشان می خواستند به آنها القا کردند و در کنار این شست و شوی مغزی یک سری
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 352
برنامه های عملی مثل کوهنوردی و تیراندازی هم برای اینها گذاشتند و به این ترتیب زمینه را برای سوء استفاده از این جوانان و نوجوانان در برنامه های شومی که در سر می پروراندند آماده می کردند. در آن مقطع خیلی از این جوانها هم واقعاً از اهداف واقعی سازمان آگاه نبودند و به همین خاطر با آنها همکاری می کردند ولی هنگامی که به اهداف و اعمال ننگین سازمان پی بردند از همکاری با آنها خودداری کردند.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 353