بحث و گفتگو با مخالفان و موافقان دکتر شریعتی
من برخوردهای زیادی با مخالفین و موافقین دکتر داشتم. با مخالفین ایشان عمدتاً در قم بحث می کردم و می دیدم که تکیه اینها در بحث اکثراً روی شنیده هاست نه آنچه که دیده یا خوانده بودند. مثلاً می گفتند: ما شنیده ایم دکتر شریعتی چنین می گوید و نظرش چنان است در حالی که خود من هیچ گاه و در هیچ موردی بدون مطالعه کتابها و آثار طرف درباره اش اظهارنظر نمی کردم. در جریانات بعد از انقلاب نیز من همین رویّه را دنبال می کنم مثلاً در مورد دکتر سروش که اینهمه هیاهو و جار و جنجال به پا شد بخصوص درباره سخنرانی وی در اصفهان، من قبل از هرگونه پیشداوری، از دوستی خواهش کردم که نوار آن سخنرانی را برایم بیاورد که آورد و من گوش کردم و دیدم اشکالات خیلی مهم و اساسی دارد و می شود مطرح کرد. یکی از مراجع فعلی گویا بدون اینکه آن نوار را
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 356
گوش کند صرفاً برمبنای شنیده ها علیه سروش مطالبی فرمودند که یا اصلاً نگفته بود و یا دقیقاً برعکس گفته بود و این باعث شد که دکتر سروش با جرأت بیشتری به ایشان جواب بدهد و به این ترتیب زمینه یک بررسی و تحقیق و تحلیل علمی از بین برود و موقعیت دکتر سروش به جای تضعیف، تقویت شود و نگاههای بیشتری به سمت او جلب شود. من معتقدم که ما باید در اینگونه موارد براساس آیه شریفه که می فرماید: فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ابتدا مطالب و حرفهای دیگران را به خوبی گوش کنیم تا اگر جزء قول احسن هست بپذیرم و اگر نیست به طور مستدل و با براهین متقن جواب بدهیم؛ بر همین اساس من در آن مقطع نیز به مخالفین ناآگاه دکتر می گفتم: شما بروید کتابهای دکتر را مطالعه بکنید و بعداً اگر اشکالی به نظرتان آمد بیایید با هم بحث کنیم. گاهی من خودم کتابها و آثار دکتر را در اختیارشان می گذاشتم و بسیاری از اختلافات و بگومگوها با مطالعه همین کتابها خود به خود حل می شد و یا به حداقل می رسید خصوصاً اگر طرف به این نتیجه می رسید که این افکار و اندیشه ها هم زاییده یک نوع نگرش و طرز فکر و برداشت است و در جای خود ممکن است صحیح باشد اگرچه به نظر من غلط و نادرست می آید. اما برخورد من با موافقین دکتر که ایشان را مطلق می دیدند بیشتر در تبریز و با دانشجویان دانشگاه تبریز بود. من در آن موقع هر ماه یکی ـ دو بار در جلسات تفسیر که جمعی از این دانشجویان داشتند شرکت می کردم و سعی می نمودم جلوی بعضی از برخوردهای افراطی آنها را بگیرم. به عنوان مثال تصور اینها این بود که همه روحانیت در جبهه مقابل دکتر شریعتی صف بسته اند و با او مقابله می کنند که من می گفتم: این تصور صحیح نیست بلکه روحانیون سه دسته هستند: یک عده ناآگاهانه با دکتر مخالفت می کنند، عده ای هم آگاهانه و به طور منطقی و اصولی نظریات دکتر را رد می کنند و جمعی هم جزء موافقین آگاه دکتر هستند. کار دیگر من در برخورد با این دانشجویان این بود که از نگاه افراطی آنها به دکتر و مطلق انگاشتن نظریات و اندیشه های وی جلوگیری کنم که این کار را با ارائه مستدل و مبرهن و نظریات مخالف افکار دکتر انجام می دادم.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 357