فصل نهم: جرقه انقلاب

ارتباط حاج آقا مصطفی با حضرت امام

ارتباط حاج آقا مصطفی با حضرت امام

‏حاج آقا مصطفی در واقع دوگونه ارتباط با پدر بزرگوارش داشت: یکی ارتباط علمی و‏‎ ‎‏درسی بود که من از ابتدای ورودم به قم و همین طور در سالهای 45 و 46 در نجف شاهد‏‎ ‎‏حضور آقا مصطفی در درس امام و این نوع ارتباط ایشان بودم و می دیدم که وی همانند‏‎ ‎‏شاگردی که هیچ نسبتی با امام ندارد بدون ملاحظه، اشکالاتی که به ذهنش می آید با‏‎ ‎‏قوت مطرح می کند و امام هم جواب می دهد و گاهی حاج آقا مصطفی از جواب امام قانع‏‎ ‎‏نمی شد و گفتگو بین ایشان و امام ادامه پیدا می کرد و در بعضی از اوقات هم به تندی در‏‎ ‎‏بحث منجر می شد؛ البته همان طوری که می دانید این رویّه از اول در حوزه های علمیه‏‎ ‎‏معمول بوده و طلاب اشکالاتی که به نظرشان می رسیده بدون اینکه مرعوب مقام و‏‎ ‎‏منزلت علمی استاد بشوند بیان می کرده اند و عملاً به شاگردان دیگر می آموخته اند که در‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 367
‏کلاس درس باید تعبّد در یادگیری را کنار گذاشت و تعقل را اختیار کرد؛ زیرا تعبدی‏‎ ‎‏برخورد کردن با مطالب استاد و پذیرفتن بی چون و چرای آن، مانع پیشرفت محصل‏‎ ‎‏می شود؛ به همین جهت نوع برخورد حاج آقا مصطفی با حضرت امام در کلاس درس‏‎ ‎‏یک امر عادی تلقی می شد و هیچ کس برخورد حاج آقا مصطفی را بی احترامی به امام‏‎ ‎‏نمی دانست همچنان که خود حضرت امام نیز انتظار نداشت که ایشان در کلاس درس‏‎ ‎‏حرفی نزند و اشکالی مطرح نکند. ایشان نه تنها خودش هنگام حضور در کلاس درس‏‎ ‎‏امام اینگونه رفتار می کرد بلکه موقع تدریس هم دوست داشت که شاگردانش ساکت‏‎ ‎‏ننشینند و نقض و ابرام کنند و هرجا اشکالی به ذهنشان می رسید بپرسند و جواب‏‎ ‎‏بخواهند و با استاد بحث کنند. ایشان جلسات علمی خالی از بحث و گفتگو را‏‎ ‎‏نمی پسندید و دلش می خواست در جلساتی که با طلاب داشت مسائل علمی مطرح‏‎ ‎‏شود و همه حرف بزنند و بحث کنند تا مجلس کسالت آور نباشد. حاج آقا مصطفی در‏‎ ‎‏کتابهایش نیز همین گونه برخورد نموده و نظریات علمای گذشته را بدون توجه به جایگاه‏‎ ‎‏علمی آنها مورد نقد و بررسی قرار داده است. ممکن است بعضی با مطالعه آثار ایشان‏‎ ‎‏چنین تصور کنند که آن بزرگوار غرور علمی داشته و احترام علما و بزرگان سلف را‏‎ ‎‏مراعات ننموده است در حالی که اگر کسی با روحیات ایشان آشنایی داشته باشد‏‎ ‎‏به خوبی می داند که آن مرحوم تعمداً اینچنین برخورد کرده و هدفش این بود که به طالب‏‎ ‎‏علم بیاموزد در فهم مطالب علمی نباید تحت تأثیر عظمت و موقعیت علمی اشخاص‏‎ ‎‏قرار بگیرد؛ چون این تأثیرپذیری انسان را از تعقل و تفکر در مطلبی که احتمال خطا و‏‎ ‎‏اشتباه در آن می رود باز می دارد و این واقعاً خطری است که همواره حوزه های علمیه را‏‎ ‎‏که یکی از ارکان مهمش پویایی و اجتهاد آزاد است تهدید می کند؛ به همین جهت مرحوم‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی در کتابهایش بخصوص در کتابی که در علم اصول نوشته است، ضمن‏‎ ‎‏احترام به شخصیتهای بزرگ علمی، آرایشان را نقد و گاهی رد می کند. به عنوان نمونه در‏‎ ‎‏یک مسأله اصولی که با مسائل فلسفی و عقلی آمیخته شده است ضمن طرح نظریه‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و استاد علما و‏‎ ‎‏بزرگانی همانند حضرت امام، آن را با ادله ای رد می کند و سپس می نویسد: البته چنین‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 368
‏نظریه ای از ایشان خیلی هم بعید و دور از انتظار نیست چون آن مرحوم با مسائل فلسفی‏‎ ‎‏و عقلی چندان آشنا نبود. مرحوم حاج آقا مصطفی به جهت اعتمادی که به برداشت و‏‎ ‎‏فهم خودش از متون روایی داشت تحت تأثیر شهرتها و اجماعات ادعایی قرار نمی گرفت‏‎ ‎‏و در مسائل گوناگون فقهی به دنبال ادله متقن و قابل تمسک بود و به آرای فقهای پیشین‏‎ ‎‏در صورتی که ادله محکمی نداشت اعتنا نمی کرد. ایشان حتی در مورد ادله ای که ولایت‏‎ ‎‏فقیه را اثبات می کنند دیدگاه دیگری داشت و معتقد بود که ادله دیگری غیر از آنچه که‏‎ ‎‏حضرت امام برای اثبات ولایت فقیه به آنها استناد کرده است وجود دارد. البته این به‏‎ ‎‏معنای نفی ولایت فقیه از سوی ایشان نیست چون آن مرحوم در جزوه ای که به تازگی به‏‎ ‎‏دست من رسیده است، ولایت فقیه را با دلایل عقلی و نقلی دیگری اثبات می کند که به‏‎ ‎‏نظر من خالی از اشکال نیست. ایشان در این جزوه با تحقیقی که نموده موارد بیشماری از‏‎ ‎‏وظایف و اختیارات فقیه را که فقها در ابواب مختلف فقه بدون تصریح به ولایت فقیه ذکر‏‎ ‎‏کرده اند بر می شمرد. آن بزرگوار در این جزوه با طرح بحثی درخصوص ولایت‏‎ ‎‏پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) در رابطه با امور شخصی افراد و تشکیک در آن، ولایت‏‎ ‎‏اجتماعی و سیاسی پیامبر (ص) و سایر معصومین (ع) و زعامت و رهبری امت توسط‏‎ ‎‏آنها را با دلایل متقنی اثبات می کند و در این باره مطالبی را مطرح می کند که تاکنون من از‏‎ ‎‏غیر ایشان به یاد ندارم.‏

‏     ارتباط دیگر حاج آقا مصطفی با امام در امور سیاسی و زعامت مردم بود. ارتباط‏‎ ‎‏مرحوم حاج آقا مصطفی با حضرت امام به این صورت بود که به امام علاوه بر عنوان پدر‏‎ ‎‏و استاد خویش به عنوان یک رهبر و مقتدا در امور اجتماعی و سیاسی می نگریست و‏‎ ‎‏برخود لازم می دید که در این امور مطیع محض ایشان باشد و از بیان و عمل به نظر‏‎ ‎‏شخصی خودش در این نوع مسائل خودداری کند. حاج آقا مصطفی در اینگونه موارد‏‎ ‎‏تنها آنچه را که امام می فرمود نقل می کرد و خودش بر طبق آن عمل می نمود همان طوری‏‎ ‎‏که مرحوم حاج احمد آقا نیز در این جهت همانند برادر بزرگوارش مطیع و پیرو محض‏‎ ‎‏امام بود و در نقل اقوال ایشان حداکثر امانتداری را رعایت می کرد و در برابر امام کاملاً‏‎ ‎‏خاضع بود و سعی می کرد که آرا و افکار و حتی خصایل فردی خود را در برابر افکار‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 369
‏امام (س) زیر پا بگذارد و بروز ندهد و در برخورد با مردم نیز طوری رفتار می کرد که‏‎ ‎‏باعث سوء استفاده و تلقیهای نادرست نشود و این رویّه را تا زمان رحلت حضرت‏‎ ‎‏امام (س) ادامه داد و البته بعد از رحلت امام شخصیت مستقل ایشان ظهور بیشتری پیدا‏‎ ‎‏کرد.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 370