ارتباط حاج آقا مصطفی با حضرت امام
حاج آقا مصطفی در واقع دوگونه ارتباط با پدر بزرگوارش داشت: یکی ارتباط علمی و درسی بود که من از ابتدای ورودم به قم و همین طور در سالهای 45 و 46 در نجف شاهد حضور آقا مصطفی در درس امام و این نوع ارتباط ایشان بودم و می دیدم که وی همانند شاگردی که هیچ نسبتی با امام ندارد بدون ملاحظه، اشکالاتی که به ذهنش می آید با قوت مطرح می کند و امام هم جواب می دهد و گاهی حاج آقا مصطفی از جواب امام قانع نمی شد و گفتگو بین ایشان و امام ادامه پیدا می کرد و در بعضی از اوقات هم به تندی در بحث منجر می شد؛ البته همان طوری که می دانید این رویّه از اول در حوزه های علمیه معمول بوده و طلاب اشکالاتی که به نظرشان می رسیده بدون اینکه مرعوب مقام و منزلت علمی استاد بشوند بیان می کرده اند و عملاً به شاگردان دیگر می آموخته اند که در
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 367
کلاس درس باید تعبّد در یادگیری را کنار گذاشت و تعقل را اختیار کرد؛ زیرا تعبدی برخورد کردن با مطالب استاد و پذیرفتن بی چون و چرای آن، مانع پیشرفت محصل می شود؛ به همین جهت نوع برخورد حاج آقا مصطفی با حضرت امام در کلاس درس یک امر عادی تلقی می شد و هیچ کس برخورد حاج آقا مصطفی را بی احترامی به امام نمی دانست همچنان که خود حضرت امام نیز انتظار نداشت که ایشان در کلاس درس حرفی نزند و اشکالی مطرح نکند. ایشان نه تنها خودش هنگام حضور در کلاس درس امام اینگونه رفتار می کرد بلکه موقع تدریس هم دوست داشت که شاگردانش ساکت ننشینند و نقض و ابرام کنند و هرجا اشکالی به ذهنشان می رسید بپرسند و جواب بخواهند و با استاد بحث کنند. ایشان جلسات علمی خالی از بحث و گفتگو را نمی پسندید و دلش می خواست در جلساتی که با طلاب داشت مسائل علمی مطرح شود و همه حرف بزنند و بحث کنند تا مجلس کسالت آور نباشد. حاج آقا مصطفی در کتابهایش نیز همین گونه برخورد نموده و نظریات علمای گذشته را بدون توجه به جایگاه علمی آنها مورد نقد و بررسی قرار داده است. ممکن است بعضی با مطالعه آثار ایشان چنین تصور کنند که آن بزرگوار غرور علمی داشته و احترام علما و بزرگان سلف را مراعات ننموده است در حالی که اگر کسی با روحیات ایشان آشنایی داشته باشد به خوبی می داند که آن مرحوم تعمداً اینچنین برخورد کرده و هدفش این بود که به طالب علم بیاموزد در فهم مطالب علمی نباید تحت تأثیر عظمت و موقعیت علمی اشخاص قرار بگیرد؛ چون این تأثیرپذیری انسان را از تعقل و تفکر در مطلبی که احتمال خطا و اشتباه در آن می رود باز می دارد و این واقعاً خطری است که همواره حوزه های علمیه را که یکی از ارکان مهمش پویایی و اجتهاد آزاد است تهدید می کند؛ به همین جهت مرحوم حاج آقا مصطفی در کتابهایش بخصوص در کتابی که در علم اصول نوشته است، ضمن احترام به شخصیتهای بزرگ علمی، آرایشان را نقد و گاهی رد می کند. به عنوان نمونه در یک مسأله اصولی که با مسائل فلسفی و عقلی آمیخته شده است ضمن طرح نظریه مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و استاد علما و بزرگانی همانند حضرت امام، آن را با ادله ای رد می کند و سپس می نویسد: البته چنین
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 368
نظریه ای از ایشان خیلی هم بعید و دور از انتظار نیست چون آن مرحوم با مسائل فلسفی و عقلی چندان آشنا نبود. مرحوم حاج آقا مصطفی به جهت اعتمادی که به برداشت و فهم خودش از متون روایی داشت تحت تأثیر شهرتها و اجماعات ادعایی قرار نمی گرفت و در مسائل گوناگون فقهی به دنبال ادله متقن و قابل تمسک بود و به آرای فقهای پیشین در صورتی که ادله محکمی نداشت اعتنا نمی کرد. ایشان حتی در مورد ادله ای که ولایت فقیه را اثبات می کنند دیدگاه دیگری داشت و معتقد بود که ادله دیگری غیر از آنچه که حضرت امام برای اثبات ولایت فقیه به آنها استناد کرده است وجود دارد. البته این به معنای نفی ولایت فقیه از سوی ایشان نیست چون آن مرحوم در جزوه ای که به تازگی به دست من رسیده است، ولایت فقیه را با دلایل عقلی و نقلی دیگری اثبات می کند که به نظر من خالی از اشکال نیست. ایشان در این جزوه با تحقیقی که نموده موارد بیشماری از وظایف و اختیارات فقیه را که فقها در ابواب مختلف فقه بدون تصریح به ولایت فقیه ذکر کرده اند بر می شمرد. آن بزرگوار در این جزوه با طرح بحثی درخصوص ولایت پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) در رابطه با امور شخصی افراد و تشکیک در آن، ولایت اجتماعی و سیاسی پیامبر (ص) و سایر معصومین (ع) و زعامت و رهبری امت توسط آنها را با دلایل متقنی اثبات می کند و در این باره مطالبی را مطرح می کند که تاکنون من از غیر ایشان به یاد ندارم.
ارتباط دیگر حاج آقا مصطفی با امام در امور سیاسی و زعامت مردم بود. ارتباط مرحوم حاج آقا مصطفی با حضرت امام به این صورت بود که به امام علاوه بر عنوان پدر و استاد خویش به عنوان یک رهبر و مقتدا در امور اجتماعی و سیاسی می نگریست و برخود لازم می دید که در این امور مطیع محض ایشان باشد و از بیان و عمل به نظر شخصی خودش در این نوع مسائل خودداری کند. حاج آقا مصطفی در اینگونه موارد تنها آنچه را که امام می فرمود نقل می کرد و خودش بر طبق آن عمل می نمود همان طوری که مرحوم حاج احمد آقا نیز در این جهت همانند برادر بزرگوارش مطیع و پیرو محض امام بود و در نقل اقوال ایشان حداکثر امانتداری را رعایت می کرد و در برابر امام کاملاً خاضع بود و سعی می کرد که آرا و افکار و حتی خصایل فردی خود را در برابر افکار
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 369
امام (س) زیر پا بگذارد و بروز ندهد و در برخورد با مردم نیز طوری رفتار می کرد که باعث سوء استفاده و تلقیهای نادرست نشود و این رویّه را تا زمان رحلت حضرت امام (س) ادامه داد و البته بعد از رحلت امام شخصیت مستقل ایشان ظهور بیشتری پیدا کرد.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 370