فصل نهم: جرقه انقلاب

رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی

رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی‎[1]‎

‏در مورد علت وفات مرحوم حاج آقا مصطفی اگرچه تاکنون مدرک و سند معتبری که بر‏‎ ‎‏دخالت دستگاه پهلوی در آن دلالت کند به دست نیامده است ولی سلامت جسمانی‏‎ ‎‏مرحوم حاج آقا مصطفی و بالا نبودن سن ایشان و ناگهانی بودن این واقعه و قراین دیگری‏‎ ‎‏که با تحلیل مسائل آن دوران معلوم می شود، نشان از غیرطبیعی بودن مرگ ایشان دارد.‏‎ ‎‏مدتی پیش از رحلت حاج آقا مصطفی، رژیم سیاست فضای باز سیاسی را در پیش گرفته‏‎ ‎‏بود که طبعاً این سیاست برای راه و مبارزه حضرت امام مفید و کارساز بود؛ زیرا ایشان از‏‎ ‎‏این فرصت برای توسعه فعالیتهای سیاسی بهره می گرفت. در همین فضای باز بود که‏‎ ‎‏شخصیتها و افراد مبارز و انقلابی داخل و خارج کشور نیز ضمن برقراری ارتباط با‏‎ ‎‏حضرت امام به دامنه تحرکاتشان علیه رژیم افزودند. در آن زمان شخصیتهای سیاسی و‏‎ ‎‏مبارز زیادی همچون دکتر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی صدر و قطب زاده که در اروپا و‏‎ ‎‏امریکا فعالیت می کردند، به دیدار امام در نجف می رفتند همچنان که از لبنان نیز شهید‏‎ ‎‏چمران و امام موسی صدر و دیگران با امام ارتباط پیدا می کردند، از خود ایران هم‏‎ ‎‏افرادی خدمت ایشان می رسیدند و درباره روند مبارزه و انقلاب و چگونگی استمرار آن‏‎ ‎‏با امام به گفتگو می پرداختند و طبیعی بود که ساواک و در رأسش سازمان سیا این رفت و‏‎ ‎‏آمدها و تحرکات امام و اطرافیان ایشان را زیر نظر داشته باشد و به جهت شناختی که از‏‎ ‎‏حضرت امام داشتند می دانستند که ایشان بسیار موقعیت شناس است و اگر فارغ البال‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 372
‏باشد و مشغولیت فکری و ذهنی نداشته باشد به خوبی می تواند با استفاده و بهره برداری‏‎ ‎‏درست از فرصتها و موقعیتهای به دست آمده برای رژیم مشکل درست کند. از سوی‏‎ ‎‏دیگر دستگاه امنیتی شاه که از پشتوانه سازمان سیا هم برخوردار بود به خوبی از عشق و‏‎ ‎‏علاقه حضرت امام به فرزندش حاج آقا مصطفی آگاهی داشت و می دانست که امام،‏‎ ‎‏ایشان را به خاطر هوش سرشار و استعداد فوق العاده و علم و سیاست و شجاعت و‏‎ ‎‏استقامتش و تسلیم نشدنش در برابر حکومتهای مستکبر، از امیدهای آینده انقلاب و‏‎ ‎‏ادامه دهنده راهی که خود شروع کننده و پایه گذار آن بود می داند. بنابراین با اطلاع ساواک‏‎ ‎‏از موقعیت حاج آقا مصطفی در نزد امام و اهمیت ایشان برای تداوم راه امام و انقلاب اگر‏‎ ‎‏می توانست ایشان را از میان بردارد به نظر آنان از چند جهت ضربات سنگین بر امام وارد‏‎ ‎‏می آمد. اول اینکه امید امام برای استمرار انقلاب با رحلت ایشان از بین می رفت. دوم‏‎ ‎‏اینکه یکی از پشتوانه های محکم حضرت امام را که بازوی اجرایی توانای ایشان بود و‏‎ ‎‏بسیاری از امور مربوط به مبارزه را سر و سامان می داد از ایشان می گرفت. گفتنی است که‏‎ ‎‏حضرت امام با آن کهولت سن به تنهایی نمی توانست از عهده بسیاری از امور ریز و‏‎ ‎‏درشت مبارزه برآید و در این زمینه فقط حاج آقا مصطفی بود که کارها را تنظیم می کرد و‏‎ ‎‏با گروههای مختلفی که برای گفتگو با امام می آمدند ملاقات و بحث و گفتگو می کرد و با‏‎ ‎‏سازماندهی نیروهای مبارز و انقلابی و برنامه ریزی برای آنها فعالیتهایشان را متمرکز‏‎ ‎‏می نمود و در واقع ایشان حلقه اتصال و ارتباط بین امام به عنوان رهبر انقلاب با مجموعه‏‎ ‎‏گروهها و افراد انقلابی به شمار می آمد. جهت سوم که شاید بسیار مهمتر از دو جهت‏‎ ‎‏دیگر باشد این بود که با مرگ حاج آقا مصطفی ضربه روحی سنگینی بر امام وارد می شد‏‎ ‎‏و به نظر آنان، ایشان دیگر نمی توانست بر اعصاب و روان خود مسلط باشد و در میدان‏‎ ‎‏سیاست استقامت کند و قهراً اقداماتش در برابر رژیم از انسجام لازم برخوردار نمی شد‏‎ ‎‏و کم کم مجبور می گردید از صحنه مبارزه و انقلاب کنار برود؛ اما رژیم با تمام تدابیری که‏‎ ‎‏اندیشیده بود نتوانست به اهدافش دست پیدا کند و علت این ناکامی هم این بود که اینها‏‎ ‎‏در تحلیلهای خودشان تنها به معیارهای مادی توجه کرده بودند و از نقش معنویات در‏‎ ‎‏شخصیت حضرت امام غافل مانده بودند. طراحان سیاستهای رژیم از گرایش فوق العاده‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 373
‏امام به معنویات و توکلش به خداوند متعال و بی اعتنایی اش به مادیات خبر نداشتند.‏‎ ‎‏دستگاه اطلاعاتی شاید می دانست که امام ریاست طلب و شهرت پرست نیست و به مال‏‎ ‎‏و منال دنیا چشم ندوخته است منتها نمی توانستند تصور کنند که ایشان حتی برای‏‎ ‎‏فرزندش که سخت مورد علاقه اش می باشد به اندازه انقلاب و حاکمیت اسلام ارزش و‏‎ ‎‏اهمیت قائل نیست و از دست دادن فرزند، خللی در سد آهنین اراده او برای حاکمیت‏‎ ‎‏قرآن و اسلام وارد نمی سازد. البته این روحیه فوق العاده حضرت امام و کیفیت برخورد‏‎ ‎‏ایشان با فاجعه مرگ فرزند عزیزش برای بسیاری از علما و روحانیون و شاگردان خود‏‎ ‎‏ایشان نیز قابل درک و هضم نبود و آنها نمی توانستند بپذیرند که چگونه حضرت امام‏‎ ‎‏می تواند بر سر قبر پسرش برود و بدون اینکه قطره ای اشک بریزد، فاتحه ای بخواند و‏‎ ‎‏برگردد. همچنان که نتوانستند عمق این جمله امام را که فرمودند: رحلت حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی از الطاف خفیه الهی بود،‏‎[2]‎‏ درک کنند. شیوه برخورد امام با این قضیه یک درس‏‎ ‎‏علمی بزرگ برای همه ما بود که از همه چیزهایی که در انسان نوعی وابستگی و تعلق‏‎ ‎‏خاطر به وجود می آورد، در برابر اهداف عالیه الهی باید چشم پوشید. به نظر من هنوز‏‎ ‎‏ابعاد گوناگون وجود ایشان بدرستی شناخته و معرفی نشده است و اکثر افرادی که در‏‎ ‎‏تعریف ایشان چیزهایی گفته اند و می گویند، در واقع با توجه به ظرفیت وجودی‏‎ ‎‏خودشان و دیدی که داشته و دارند مطالبی را بیان کرده اند و گاهی انسان در لا به لای این‏‎ ‎‏مطالب مشاهده می کند که امام را در حد سایر مراجع و علما و حتی پایین تر قرار می دهند‏‎ ‎‏و این نشان از عدم شناختشان از شخصیت والای حضرت امام دارد و هر کسی که از‏‎ ‎‏نزدیک ارتباط زیادی با حضرت امام داشت و از نزدیک ایشان را می شناخت قاطعانه‏‎ ‎‏درک می کرد که امام چنان به دنیا و مظاهر مادی بی توجه و بی اعتنا بود که در وصف‏‎ ‎‏نمی گنجد. آنچه امام در برابر خودش احساس می کرد، عمل به وظیفه و تکلیف بود و به‏‎ ‎‏خودش و نتیجه کار توجهی نداشت. وجود همین روحیه آسمانی ایشان بود که ما هر‏‎ ‎‏وقت با کوهی از مشکلات خدمت ایشان می رسیدیم تنها کافی بود که دقایقی پیش ایشان‏‎ ‎‏بنشینیم و به سخنانش گوش بسپریم تا مشکلاتمان خود به خود مرتفع شود. واقعاً اگر‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 374
‏حضرت امام از این قدرت و قوّت معنوی و الهی برخوردار نبود رحلت حاج آقا مصطفی‏‎ ‎‏می توانست ضربه روحی جبران ناپذیری بر ایشان وارد کند؛ همچنان که عوامل رژیم‏‎ ‎‏بدون محاسبه این ویژگی امام در تحلیلهای کارشناسانه خودشان بر این باور غلط بودند‏‎ ‎‏که با از بین بردن حاج آقا مصطفی می توانند امام را نیز از پا درآورند؛ به همین خاطر با‏‎ ‎‏قرائنی که وجود دارد ظاهراً ایادی رژیم در ایران و عراق با همدستی سازمان سیا‏‎ ‎‏مرتکب این جنایت شدند. همان طوری که عرض شد سند و مدرک قابل اعتمادی در این‏‎ ‎‏مورد وجود ندارد. البته ما شنیده ایم که در شب رحلت ایشان، افراد ناشناسی به منزل‏‎ ‎‏وی آمدند و تا پاسی از شب در اتاق ایشان بودند و بعد رفتند و به هنگام صبح افراد منزل‏‎ ‎‏متوجه شدند که آقا رحلت کرده است.‏‎[3]‎

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 375

  • . آیت الله شهید سیدمصطفی خمینی در سال 1309 در بیت شریف حضرت امام به دنیا آمد. در پانزده سالگی به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در حدود 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید. ایشان در سن جوانی در اکثر رشته های علوم اسلامی متبحر و استاد شد. استادان ایشان: حضرت امام، آیت الله بروجردی و مرحوم حاج سیدمحمد محقق داماد بودند. ایشان در 12 آبان 1343 به دستور رژیم دستگیر و 58 روز در زندان قزل قلعه محبوس گردید. پس از آزادی از زندان در 13 دی ماه 1343 مجدداً دستگیر و به ترکیه تبعید می شود. سازمان امنیت عراق در سال 1348 ایشان را جلب کرد و مستقیماً به کاخ ریاست جمهوری عراق برد. ایشان پیشنهاد حسن البکر مبنی بر کمک به رژیم عراق علیه رژیم ایران برای مبارزه را نپذیرفت. لکن در داخل کشور رژیم شاه به شایعه پراکنی علیه ایشان پرداخت و وی را متهم به همدستی با دولت عراق کرد. حاج آقا مصطفی در سال 1356، یک سال قبل از پیروزی انقلاب در سن 47 سالگی به شهادت رسید. جهت اطلاع از چگونگی شهادت حاج آقا مصطفی به سخنان مرحوم حاج سیداحمد خمینی و خانم معصومه حائری یزدی (همسر شهید مصطفی خمینی) در کتاب کوثر؛ ج 1، ص 292 رجوع شود.
  • . صحیفه امام؛ ج 3، ص 234.
  • . جهت اطلاع از چگونگی شهادت حاج آقا مصطفی به سخنان مرحوم سیداحمد خمینی و خانم معصومه حائری یزدی (همسر شهید مصطفی خمینی) در کتاب کوثر؛ ج 1، ص 292 رجوع شود.