فصل نهم: جرقه انقلاب

روز بیستم چه گذشت؟

روز بیستم چه گذشت؟

‏صبح روز بعد، ساعت نه مجدداً من در منزل آقای نوری بودم چون در منزل خودمان‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 401
‏تلفن نداشتیم و رفته بودم تا اگر دوستان تلفن زدند، آنجا باشم. اتفاقاً برخی تماس گرفتند‏‎ ‎‏و پرسیدند: چه باید کرد؟ و من در پاسخ گفتم: دیگر چاره ای نیست و باید مراجع حرکت‏‎ ‎‏کنند؛ لذا بروید منزل آقای گلپایگانی. گویا این توصیه عملی شده بود و مردم به منزل‏‎ ‎‏آقای گلپایگانی رفته و به تظاهرات و شعار دادن پرداخته بودند. در این حال از اطراف‏‎ ‎‏منزل ایشان به آقای طاهری خرم آبادی زنگ زده بودند که آقا از این ماجرا ناراحتند،‏‎ ‎‏دستور دهید مردم کار را متوقف کنند. آقای طاهری هم به من تلفن کرد و گفت قضیه‏‎ ‎‏اینطوری است. گفتم: اگر ایشان نیایند و در جمع تظاهرکنندگان صحبت نکنند، برای‏‎ ‎‏خودشان بد تمام می شود.‏

‏     در آخر ظاهراً خود آقای گلپایگانی با یکی از منتسبین ایشان آمده بودند و در جمع‏‎ ‎‏تظاهرکنندگان چند کلمه صحبت کرده بودند و بعد از آن هم تظاهرات به خشونت کشید.‏‎ ‎‏البته نه به اندازه شب قبلش؛ ولی ساواکیها و پلیس حمله کرده بودند و با پرتاب گاز‏‎ ‎‏اشک آور طلبه ها را فراری داده بودند. من دیگر در این ماجرا حضور نداشتم، چون آقای‏‎ ‎‏طاهری در تلفن به من گفته بود که با توجه به شرایطی که موجود است، بهتر آن است که ما‏‎ ‎‏جلسۀ خودمان را داشته باشیم و زیاد روی مراجع، فشار نیاوریم. قرار شد اطلاعیه ای از‏‎ ‎‏طرف مدرسین داده شود و فردای آن روز ساعت یازده صبح در منزل آقای طاهری تشکیل‏‎ ‎‏جلسه دهیم و من همان اعضا و افراد جلسۀ قبل را خبر کنم. مجدداً شروع کردم به تلفن‏‎ ‎‏کردن و به آقایان اطلاع دادن. بجز آقای وحید خراسانی که حضور نداشت، مابقی آقایان به‏‎ ‎‏اضافه آقایان امینی و جوادی آملی و تعداد دیگری از دوستان حضور به هم رساندند.‏

‏     ‏‏در آن جلسه، اطلاعیه ای تنظیم شد و قرار بر این شد که من به نزد آقایان ببرم تا امضا‏‎ ‎‏کنند. من هم کارم را شروع کردم. یادم می آید ساعت حدود ظهر و هنگام پخش اذان بود.‏‎ ‎‏من به منزل آقای مکارم رفتم. در باز بود و دو نفر غریبه داخل منزل بودند. آقای مکارم که‏‎ ‎‏متوجه شد من برای امضاگرفتن آمده ام، اشاره ای به من کرد و من دریافتم که آن دو نفر‏‎ ‎‏برای بردن ایشان به تبعیدگاه آمده اند. فرمانداری قم که در آن ایام سرپرستش محمود‏‎ ‎‏هاشمی رفسنجانی بود، جلسه ای با عنوان شورای امنیت شهر، متشکل از رؤسای‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 402
‏ساواک، دادگستری و شهربانی‏‎[1]‎‏ تشکیل داده و قرار شده بود 25 یا 27 نفر از قم تبعید شوند‏‎ ‎‏از جمله آقایان پسندیده، مشکینی، نوری، مکارم، ربانی املشی، یزدی و خلخالی و عده ای‏‎ ‎‏از بازاریان. ولی هنگام مراجعه برای گرفتن امضا از آقای مکارم به خاطر حضور مأمورین‏‎ ‎‏رژیم که برای بردن ایشان به تبعیدگاه آمده بودند موفق به امضا گرفتن از آقای مکارم‏‎ ‎‏نشدیم؛ ولی چون می دانستیم که ایشان رضایت دارد امضای ایشان را در اعلامیه گذاشتیم.‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 403

  • . رئیس شهربانی وقت تیمساری بود به نام رزمی و بسیار فرد خشنی بود، به حدی که درخواست شد او را از قم ببرند و چنین هم کردند و او را به آبادان بردند و عملاً ترفیع درجه یافت!