فصل دهم:عوامل شتابزای انقلاب اسلامی

صحبت با مرحوم آیت الله‏ قاضی طباطبایی

صحبت با مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی

‏من مصمم شدم که با شهید قاضی طباطبایی تماس بگیرم و ایشان را آماده کنم.‏‎[1]‎‏ منتها‏‎ ‎‏چون احتمال می دادم که تلفن منزل ما مورد کنترل ساواک باشد ـ که بعداً هم دانستم‏‎ ‎‏همین طور است ـ لذا از بیرون منزل با ایشان تماس گرفتم و قرار گذاشتیم که در جای‏‎ ‎‏دیگر باشند و صحبت کنیم. چون احتمالاً تلفن منزل ایشان هم کنترل بود. جایی را برای‏‎ ‎‏صحبت تعیین کردیم و من خدمت ایشان عرض کردم که باید کاری کرد. آن مرحوم گفت:‏‎ ‎‏من دست تنها کاری نمی توانم بکنم. راست می گفتند و ما می دانستیم که ایشان هم از‏‎ ‎‏سمت شاه تحت فشارند و هم آقای شریعتمداری. به ایشان عرض کردم: من هم معتقدم‏‎ ‎‏که نباید به تنهایی کاری کرد. باید حرکت، جمعی و گروهی باشد. گفت: به هر حال من‏‎ ‎‏حاضرم. من با مرحوم آقای پسندیده برادر امام صحبت کردم. ایشان گفت: از من کاری‏‎ ‎‏ساخته است؟ گفتم: نامه ای برای آقای قاضی بنویسید. ایشان هم پذیرفت. نامه را توسط‏‎ ‎‏اخوی (سید محسن) به تبریز فرستادیم و امیدوار بودیم که بتوانیم از این راه، پای تمام‏‎ ‎‏علمای تبریز را به قضیه باز کنیم.‏

‏     چند تن از بازاریان تبریز هم در آن ایام با ما در تماس بودند؛ یکی آقای حاج حسن‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 410
‏حسین نژاد بود و دیگری آقای جعفر رضایی که در حال حاضر، در سپاه است. من با این‏‎ ‎‏عزیزان هم تماس گرفتم و آنها را از سفر برادرم به تبریز آگاه کردم؛ آنها هم خوشبختانه‏‎ ‎‏تمام امکانات را از ماشین و غیره در اختیار اخوی گذاشته بودند. بعد در طی جلسات‏‎ ‎‏متعددی که با حضور علما تشکیل داده بودند، قرار شد اطلاعیه ای تنظیم و پس از‏‎ ‎‏محکومیت فاجعۀ 19 دی قم، اعلام شود که مجلس ترحیمی به مناسبت چهلمین روز‏‎ ‎‏شهادت شهدای قم در مسجد حاج میرزا یوسف آقا (که نام دیگر آن مسجد قزلی است)‏‎ ‎‏واقع در بازار منعقد است. این اطلاعیه به امضای حضرات آیات و حجج اسلام: سید‏‎ ‎‏حسن انگجی، غروی، میرزا کاظم دینوری، قاضی طباطبایی، شیخ جواد سلطان القرا‏‎[2]‎‏ و‏‎ ‎‏جعفر اشراقی‏‎[3]‎‏ رسید.‏

‏    ‏‏به هر تقدیر، این بزرگان مجموعه ای از طرفداران حضرات آیات حکیم، خویی، امام‏‎ ‎‏و شریعتمداری را تشکیل می دادند و روی این حساب، اطلاعیۀ مزبور که اصل آن هم‏‎ ‎‏اینک در نزد من محفوظ است، اعلامیۀ وزینی از کار درآمد. اما درخصوص سخنرانی‏‎ ‎‏مجلس، کسی حاضر به این کار نشده بود و از این جهت، علما نگران بودند. اخوی به‏‎ ‎‏آنان گفته بود: شما فکر منبری نباشید. اگر کسی حاضر به این امر نشد، خودم سخنرانی‏‎ ‎‏خواهم کرد!‏

‏     روز موعود ـ 29 بهمن 56 ـ فرا رسید و مردم به سمت مسجد میرزا یوسف حرکت‏‎ ‎‏کردند. در این حال رئیس کلانتری ناحیۀ شش تبریز، مستقر در بازار، دستور داد که در‏‎ ‎‏مسجد را ببندند. دوباره که مراجعه کرده بودند، دیده بود مردم همچنان در حال رفت و‏‎ ‎‏آمدند. این بار با لحن گزنده ای گفته بود: «مگر من نگفته بودم در این طویله را ببندید!»‏‎ ‎‏این کلام اهانت آمیز باعث شد که درگیری و کتک کاری مختصری شروع شود منتها کار‏‎ ‎‏بالا گرفت و به تیراندازی و درنهایت کشته شدن یک نفر انجامید. وقتی که جوانان تبریز‏‎ ‎‏جسد به خون تپیدۀ دوست و همشهری و همنوعشان را می بینند، آن را سر دست بلند‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 411
‏می کنند و با فریاد: می کشم! می کشم! آنکه برادرم کشت، راه می افتند. درگیری ادامه پیدا‏‎ ‎‏می کند و مجدداً یکی از تظاهرکنندگان به دست پاسبانها به قتل می رسد. سرگردی که به‏‎ ‎‏مسجد اهانت کرده بود، حق شناس نام داشت و شروع تیراندازی هم از جانب او بود که‏‎ ‎‏یکی از گلوله های او نیز به یکی از تظاهرکنندگان اصابت کرد. از قضا بعد از پیروزی‏‎ ‎‏انقلاب، یکی از خواسته های اولیه مردم تبریز محاکمۀ این فرد بود که محاکمه و اعدام‏‎ ‎‏شد.‏

‏     در ادامه تظاهرات و درگیری با مأموران، مردم به آتش زدن سینماها و بانکها‏‎ ‎‏پرداختند و نکته جالب توجهی که در این میان وجود داشت، این بود که مردم کاری به‏‎ ‎‏موجودی بانکها نداشتند. در ساعت چهار بعدازظهر شهر تبریز عملاً در اختیار مردم‏‎ ‎‏قرار می گیرد و نیروهای انتظامی برای بازگرداندن آرامش به شهر، ناچار می شوند از‏‎ ‎‏ارتش کمک بگیرند. ارتش هم کاری از پیش نمی برد و تظاهرکنندگان تمام شهر را دور‏‎ ‎‏می زنند و حتی در شرقی ترین نقطه تبریز، به آتش زدن ساختمان حزب رستاخیز اقدام‏‎ ‎‏می کنند و در کل، هیچ مرکز مهمی در شهر باقی نمانده بود که لااقل شیشه هایش نشکسته‏‎ ‎‏باشد.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 412

  • . درباره نقش مرحوم قاضی طباطبایی و همین طور حوادث و وقایع قیام 29 بهمن ر.ک. به: حماسه 29 بهمن تبریز؛ منتشرشده از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی که حاوی اسناد، مدارک و تصاویر مربوط به واقعه است و انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک؛ کتاب سوم.
  • . ایشان از علمای بسیار قدیمی تبریز بودند که نماز جمعه را از ابتدا واجب می دانستند و اقامه می کردند، تا اینکه بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی که شهید بزرگوار آیت الله مدنی به اقامه نماز پرداختند، مرحوم سلطان القرا امامت جمعه را رها کردند.
  • . ایشان از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بودند.