فصل دهم:عوامل شتابزای انقلاب اسلامی

در مورد آیت الله‏ سیدصادق روحانی

در مورد آیت الله سیدصادق روحانی

‏آقای روحانی در آن مقطع در مسائل مبارزاتی فعالانه شرکت می کرد و شاید خیلی داغتر‏‎ ‎‏و انقلابی تر از سایر آقایان بود و از این جهت مشکلی نداشت منتها ایشان و همچنین‏‎ ‎‏آیت الله حاج آقا حسن قمی که ایشان نیز از مراجع و انقلابیون خیلی داغ به شمار می آمد‏‎ ‎‏و در مشهد مستقر بود، با تمام فعالیتهای سیاسی که این دو بزرگوار انجام می دادند‏‎ ‎‏ساواک برخورد شدیدی با آنان نمی کرد و اگر هم برخوردی صورت می گرفت خیلی آرام‏‎ ‎‏و محترمانه بود در حالی که با انقلابیونی مثل آیت الله آقای منتظری، آقای مشکینی و‏‎ ‎‏مرحوم آقای ربانی شیرازی بشدت برخورد می کرد و اینها را به بهانه های گوناگون به‏‎ ‎‏زندان و تبعید می فرستاد در صورتی که آن آقایان اصلاً زندانی نشدند و تنها یک بار آقای‏‎ ‎‏قمی تبعید گردید و جالب است بدانید محل تبعید ایشان شهر کرج و محل اقامتش یکی‏‎ ‎‏از خانه های بزرگ و وسیع این شهر بود و مردم هم آزادانه به ملاقات ایشان می رفتند که‏‎ ‎‏اتفاقاً خود من هم یک بار به دیدار ایشان در آن خانه وسیع رفتم.‏

‏     به نظر من علت عدم حساسیت رژیم و ساواک نسبت به این آقایان این بود که اینها‏‎ ‎‏به جای اینکه حضرت امام را محور قرار دهند و تحت رهبری ایشان به مبارزه بپردازند،‏‎ ‎‏قصد داشتند که خودشان مستقلاً عمل کنند مثل اینکه به دنبال سهمی در رهبری و‏‎ ‎‏هدایت مبارزه و انقلاب باشند و رژیم هم از این نوع کارها که نهایتش تضعیف و یا تقسیم‏‎ ‎‏رهبری امام بود به طور غیرمستقیم حمایت می کرد و نسبت به کسانی که در خط مبارزه‏‎ ‎‏بودند ولی برای خودشان نیز داعیه ای داشتند و در فکر برافراشتن پرچم جداگانه ای‏‎ ‎‏بودند حساسیت نشان نمی داد تا بدین وسیله با تقسیم قدرت رهبری انقلاب و مبارزه، از‏‎ ‎‏قدرت عمل مخالفانش بکاهد همچنان که رژیم از تمرکز مرجعیت در یک شخص در‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 426
‏هراس بود و سعی می کرد با تقسیم مرجعیت بین افراد متعدد از قدرت و محبوبیت پیدا‏‎ ‎‏کردن یک فرد جلوگیری کند. به عنوان مثال من خودم در لا به لای پرونده های ساواک‏‎ ‎‏دیدم که حتی از محبوبیت مرحوم آقای خویی در میان مردم ابراز نگرانی شده بود.‏‎ ‎‏برهمین اساس بود که اکثر علما و روحانیون انقلابی وجهه همتشان را علی رغم خواست‏‎ ‎‏رژیم، تقویت رهبری حضرت امام و توجه دادن مردم به سوی ایشان قرار داده بودند؛ به‏‎ ‎‏همین خاطر عمده علمای انقلابی مثل آقایان منتظری، مشکینی، ربانی شیرازی، نوری‏‎ ‎‏همدانی، مؤمن، ربانی املشی و طاهری خرم آبادی رابطه خوبی با آقای سیدصادق‏‎ ‎‏روحانی نداشتند و اگر هم بنا بر مقتضیات و شرایط زمانی ارتباطی برقرار می شد خیلی‏‎ ‎‏دوستانه و صمیمی نبود چون ایشان می خواست خودش محور باشد در حالی که علما و‏‎ ‎‏بزرگانی بودند مثل مرحوم آقای طالقانی که با تمام منزلت علمی و سیاسی، رهبری امام‏‎ ‎‏را پذیرفته بود و تحت رهبری ایشان به مبارزه اشتغال داشت؛ لذا ارتباط سایر انقلابیون‏‎ ‎‏در حوزه قم و جاهای دیگر با ایشان خیلی بیشتر و صمیمانه تر بود.‏

‏     آقای روحانی در آن مقطع حتی در بین علمای غیرانقلابی نیز جایگاه مهمی نداشت‏‎ ‎‏چون ایشان خیلی زود درصدد احراز مقام مرجعیت برآمده بود در حالی که گام نهادن در‏‎ ‎‏مسیر مرجعیت مستلزم ملاحظه شرایط خود و احترام بزرگان و پیش کسوتان است و‏‎ ‎‏همان طوری که تاریخ مرجعیت نشان داده است کسانی که خواسته اند با پیشدستی کردن‏‎ ‎‏به این مقام برسند ناکام مانده اند. باید متذکر شوم که در آن مقطع و همچنین پیش از آن در‏‎ ‎‏حوزه علمیه قم حتی معیارهایی برای تدریس وجود داشت و مثل الآن نبود که یک‏‎ ‎‏طلبه ای که ده سال نیست وارد حوزه شده کلاس درس خارج دایر کند. در آن زمان یک‏‎ ‎‏مدرس حتی اگر توان تدریس دروس بالاتر را نیز داشت ولی به مقتضای سنش و احترام‏‎ ‎‏اساتید بزرگتر و باسابقه تر ابتدا به تدریس دروس پایین می پرداخت و به مرور زمان‏‎ ‎‏دروس بالاتر را عهده دار می شد. بنابراین اگر کسی که مطابق سنش می بایست شرح لمعه‏‎ ‎‏بگوید، مکاسب یا کفایه را تدریس می کرد مقبول واقع نمی شد چون اساتید حوزه از نظر‏‎ ‎‏تعداد کم، و شناخته شده بودند و هر کس که می خواست پا را از گلیم خودش دراز کند‏‎ ‎‏به حساب خودنمایی گذاشته می شد و به جهت عدم مراعات حرمت بزرگان طرد‏‎ ‎


کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 427
‏می شد. درخصوص مرجعیت نیز همین معیار وجود داشت و کسانی که می خواستند‏‎ ‎‏بدون طی آن مراحل یک شبه ره صد ساله بروند نه در حوزه مورد توجه واقع می شدند و‏‎ ‎‏نه در جامعه و میان مردم که چشمشان به حوزه و روحانیت است. به هر حال ایشان نه در‏‎ ‎‏مبارزه و نه در کسب مقام مرجعیت توفیقی به دست نیاورد و با اینکه در مسیر مبارزه‏‎ ‎‏گاهی حرکتهای خیلی خوب و انقلابی هم انجام می داد مثل برگزاری نماز عید فطر در‏‎ ‎‏سال 57 که در میان علما تنها ایشان حاضر شد بیاید و نماز را برپا کند و مردم نیز بعد از‏‎ ‎‏نماز به راهپیمایی پرداختند و درگیری شدیدی بین مردم و مأموران رژیم پیش آمد و چند‏‎ ‎‏نفر هم به شهادت رسیدند ولی با وصف حال به خاطر همان جهاتی که در شخصیت‏‎ ‎‏ایشان وجود داشت توجهی از سوی انقلابیون تراز اول به وی نمی شد.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 428