فصل دهم:عوامل شتابزای انقلاب اسلامی

مراسم ختم شهید اوسطی

مراسم ختم شهید اوسطی

‏بعد از اینکه ما خبر شهادت شهید اوسطی را شنیدیم واقعاً متأثر شدیم و من به خاطر‏‎ ‎‏گرامیداشت یاد و خاطره این روحانی انقلابی و متهور و شجاع از مرحوم آقای مرعشی‏‎ ‎‏نجفی که به من لطف داشت خواستم که مراسم یادبودی به مناسبت شهادت ایشان‏‎ ‎‏برگزار کند که پذیرفت و قرار شد که مجلس در حسینیه خود ایشان برگزار شود منتها‏‎ ‎‏آقای مرعشی نجفی فرمود: چون این مجلس یک مجلس ختم معمولی نیست نمی شود‏‎ ‎‏از یک واعظ و سخنران عادی برای سخنرانی دعوت کرد بلکه سخنران این مراسم باید‏‎ ‎‏ضمن آگاهی به مسائل و جریانات روز توان سخنرانی درباره این موضوعات را نیز داشته‏‎ ‎‏باشد حال اگر چنین فردی را می شناسید و او حاضر است که در مجلس سخنرانی بکند‏‎ ‎‏من هم برای برگزاری مراسم اعلام آمادگی می کنم، که من به ایشان عرض کردم خود من‏‎ ‎‏حاضرم که سخنرانی بکنم و به این ترتیب خیال ایشان را راحت کردم و آن مرحوم از من‏‎ ‎‏رسماً دعوت به عمل آورد و من در حسینیه ایشان که مملو از جمعیت بود و حتی کوچه ها‏‎ ‎‏و خیابانهای اطراف تا نزدیکی مسجد اعظم نیز از جمعیت موج می زد در حدود‏‎ ‎‏یک ساعت و نیم درباره مسائل اقتصادی، سیاسی و نظامی رژیم و سرکوبگر بودن آن در‏‎ ‎‏داخل و سرسپردگی اش به خارج از کشور و همچنین در مورد شخص شاه به طور مفصل‏‎ ‎‏صحبت کردم که نوارش هنوز هم موجود است. بعداً مرحوم آقای نجفی که‏‎ ‎‏شوخ طبعی اش زبانزد خاص و عام بود به من گفت: موقعی که تو با آن حرارت علیه رژیم‏‎ ‎‏صحبت می کردی من که در پای منبر نشسته بودم می ترسیدم. بعد از سخنرانی مردم به‏‎ ‎‏تظاهرات پرداختند که به درگیری با مأموران دولتی انجامید و من هم برای فرار از دست‏‎ ‎‏ساواکیها که به دنبالم بودند به منزل آقای صادقی که از انقلابیون فعال بود و نوارهای‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 438
‏انقلابی می فروخت رفتم و بعد به توصیه ایشان تصمیم گرفتم که مدتی از قم دور شوم؛ به‏‎ ‎‏همین جهت تا ظهر روز بعد به کارهایم سر و سامانی دادم و راهی سفر شدم و‏‎ ‎‏شب هنگام به همدان رسیدم. فردای آن روز به قصد ملاقات جمعی از علمای تبعیدی به‏‎ ‎‏طرف کردستان حرکت کردم و در کردستان بود که خبر واقعه 17 شهریور 57 را از رادیو‏‎ ‎‏شنیدم.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 439