دیدگاه سیاسی روشنفکران مسلمان همراه امام در پاریس
در این مورد ابتدا باید عرض کنم که تمام گروههایی که به نوعی با رژیم پهلوی مبارزه می کردند در مخالفتشان با شاه و رژیم استبدادی وی صادق بودند. منتها از نظر راه و روش مبارزه با رژیم طبعاً با هم اختلاف نظر داشتند، همان طوری که این اختلاف در بین روحانیون نیز وجود داشت. بعضی از این گروهها مثل نهضت آزادی و جبهه ملی خواستار مبارزه گام به گام و مرحله ای بودند و در میان مراجع نیز مرحوم آقای شریعتمداری از این روش حمایت می کرد. خواسته اولیه اینها برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل یک مجلس مردمی بود و در ضمن می خواستند که شاه دخالت کمتری در امور داشته باشد. در مراحل بعدی مبارزه این گروهها به خواسته های قبلی خود، انحلال دولت و تشکیل یک دولت مردمی براساس رأی و نظر نمایندگان واقعی مردم را نیز افزودند؛ اما حضرت امام از همان اوایل مبارزه می فرمود تا شاه وجود دارد کار مملکت سامان پیدا نخواهد کرد. ایشان معتقد بود که حتی اگر رژیم با انتخابات آزاد موافقت کند به جهت اینکه تمام امکانات اقتصادی و فرهنگی کشور اعم از روزنامه ها و رادیو ـ تلویزیون و به طور کلی تبلیغات و منابع مالی در دست اینهاست و دستگاه محمدرضا می تواند همانند پدرش افرادی را که می خواهد بر کرسی مجلس بنشاند و مانع ورود نمایندگان واقعی مردم شود بنابراین باید ریشه همه مفاسد و مشکلات را که شاه و نظام شاهنشاهی است، خشکاند. با وصف حال و با این اختلاف نظری که بین امام و این گروهها بویژه نهضت آزادی وجود داشت، حضرت امام در همان دوران مبارزه علاوه بر اینکه به تمام گروههای مبارز تذکر می داد که با هم متحد باشید و در جهت تحقق آرمان مشترکتان گام بردارید، خودش نیز با این افراد و این گروه در ارتباط بود و به آنها اطمینان
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 454
داشت و احترام می گذاشت. دکتر یزدی به عنوان یکی از سران نهضت آزادی خارج از کشور، نماینده سیاسی و حتی مذهبی امام در جمع آوری وجوهات شرعیه در امریکا بود و در بین انجمنهای اسلامی دانشجویان مقیم امریکا فعالیت می کرد و همچنین به تدریس و تفسیر قرآن اشتغال داشت. بنی صدر و قطب زاده نیز در فرانسه در کنار امام بودند و از جمله معتمدان و افراد مورد علاقه ایشان به شمار می آمدند. همچنان که آقای مهندس بازرگان به عنوان رهبر این گروه از احترام زیادی پیش امام برخوردار بود و وی از جمله کسانی بود که شخص حضرت امام ایشان را به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب به همراه شهید مطهری و شهید بهشتی و جناب آقای هاشمی رفسنجانی برگزیده بود و باقی اعضا توسط شهید مطهری با اختیاری که حضرت امام به ایشان داده بود، انتخاب شدند.
بنابراین حضرت امام علی رغم اختلافی که در مواضع نهضت آزادی داشت اینها را آن موقع افرادی مؤمن و صادق و مبارز می دانست. به پیشنهاد شورای انقلاب بعد از پیروزی انقلاب حضرت امام مرحوم بازرگان را به عنوان نخست وزیر برگزید که به نظر من در آن مقطع بهترین انتخاب بود. اگرچه خود امام بعد فرمود که این کار اشتباه بود ولی بنده با توجه به دلایلی عرض می کنم که هیچ اشتباهی در کار نبود چون حضرت امام با این کار با توجه به عملکرد این آقایان اولاً ادعای آنان را در اداره صحیح امور کشور به تجربه گذاشت و بدین ترتیب نگذاشت حرف و حدیثی برای بعد بماند و اینکه آنان کارنامه عملی مدیریت دارند که بشدت قابل نقد است. ثانیاً روحانیت را از صحنه کنار کشید تا بهانه به دست دشمن داده نشود که اینها تشنه قدرت بودند و برای به دست گرفتن قدرت قیام کردند. ثالثاً روحانیون نیز در آن زمان در مدیریت کشور تجربه ای نداشتند و تنها گروه اسلامی خوش سابقه که می توانستند کارهای اجرایی را به دست بگیرند همین افراد نهضت آزادی و یا جبهه ملی و گاهاً اشخاص مستقلی مانند شهید رجایی بودند. اختلاف مهمی که ملی گراها با حضرت امام داشتند و بعد از انقلاب بروز کرد بیشتر در سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران بود. اینها معتقد بودند که برای در امان ماندن از نفوذ کمونیسم و شوروی باید با امریکا کنار بیاییم تا از شر خطر
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 455
شوروی که در نظر اینها خیلی بزرگ و عظیم بود مصون بمانیم؛ اما حضرت امام می فرمود: ما باید مستقل باشیم و روی پای خودمان بایستیم و به هیچ ابرقدرتی اعم از شرقی و غربی متوسل نشویم. سیاست متین و حساب شده امام درخصوص روابط خارجی این بود که ما خودمان خواهان برقراری ارتباط با هر کشوری که قصد سلطه و تجاوز ما را نداشته باشد هستیم که این شامل امریکا هم می شد و حضرت امام در همان پاریس اعلام کرد که سیاست ما عدم درگیری و ستیز با امریکاست مگر اینکه امریکا چنین قصدی داشته باشد؛ به همین خاطر می بینیم که در اوایل پیروزی انقلاب هنگامی که عده ای به سفارت امریکا حمله می کنند و آنجا را تسخیر می کنند امام فوراً به کمیته دستور می دهد که این افراد را از سفارت امریکا بیرون کنند و حفاظت آنجا را به عهده بگیرند؛ منتها بعداً که مسأله رفتن شاه به امریکا پیش آمد، کشمکش بین امریکا و ایران زیاد شد و در پی تقاضای ایران برای استرداد شاه و امتناع امریکا، قضیه تسخیر لانه جاسوسی پدید آمد که این بار حضرت امام نه تنها ممانعت نکرد بلکه مورد تأیید قرار داد که در این ماجرا امریکا بر سر دوراهی عجیبی قرار گرفت. از یک سو نمی خواست ایران را از دست بدهد و ناچار می بایست شاه را تحویل بدهد و از طرف دیگر اگر شاه را به ایران برمی گرداند دیگر نوکر سرسپرده و قابل اعتمادی در سراسر جهان پیدا نمی کرد چون می دیدند که شاه بعد از یک عمر خدمت به امریکا دودستی از سوی امریکا به مردم ایران تقدیم می شود. به همین خاطر امریکا چاره ای ندید جز اینکه هرچه سریعتر شاه را به کشور دیگری روانه کند که قرعه به نام پاناما درآمد و این باعث بیشتر شدن کدورت ما بین ایران و امریکا شد و امریکا در نقش دشمن انقلاب و نظام اسلامی ظاهر شد و تلاش سردمداران وقت امریکا برای توجیه این خطا که با فرستادن رمزی کلارک صورت گرفت؛ نتیجه ای نداد چون هنگامی که حضرت امام متوجه شد کلارک قصد
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 456
سفر به ایران را دارد و به ترکیه آمده است پیغام داد که فرستاده امریکا را نمی پذیرد و او از همان جا به امریکا برگشت. اما ملی گراها سیاستشان با امام تفاوت داشت، اینها خواهان گفتگو و مذاکره با امریکا بودند؛ همچنان که در همان ایام گفته شد خود مهندس بازرگان در سفری که برای شرکت در تشییع جنازه هواری بومدین رئیس جمهور وقت الجزایر به این کشور کرده بود با برژینسکی مشاور کارتر رئیس جمهور اسبق امریکا ملاقات و درخصوص بعضی از مسائل فیمابین ایران و امریکا مذاکره کرده بود که با واکنش تند محافل داخلی رو به رو شد.
در مجموع در مورد سیاست خارجی، اینها بر این باور بودند که برای در امان ماندن از خطر شوروی باید با امریکا سازش کنیم و برای خودمان دشمن نتراشیم اما امام عقیده داشت که ما ضمن حفظ استقلال به امریکا باج نمی دهیم، از شوروی هم نمی هراسیم و آنچه که شاید حضرت امام و ملی گراها در آن اتفاق نظر داشتند این بود که ما نباید ابتدا به ساکن خودمان را با امریکا و سایر کشورها درگیر کنیم و مادام که آنها کاری به کار ما ندارند ما هم کاری به کارشان نداریم.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 457