فصل دهم:عوامل شتابزای انقلاب اسلامی

آشنایی با شهید اندرزگو

آشنایی با شهید اندرزگو

‏من با شهید سیدعلی اندرزگو‏‎[1]‎‏ حدوداً در سال 45 آشنا شدم. ایشان در آن موقع در‏‎ ‎‏سه راهی جوبشور قم زندگی می کرد. عمامه سفید بر سر می گذاشت و خودش را شیخ‏‎ ‎‏عباس کبیری معرفی می نمود و ارتباط ما به همین رفت و آمدهای معمولی و گفتگو‏‎ ‎‏درباره مبارزه و حضرت امام محدود می شد و من اصلاً با فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی‏‎ ‎‏مخفیانه ایشان آشنا نبودم تا اینکه شنیدم مأمورین برای دستگیری ایشان به منزلش‏‎ ‎‏ریخته اند ولی وی قبل از ورود آنها گریخته است و تنها مقداری اسلحه به دست مأمورین‏‎ ‎‏افتاده است. بعد از این قضیه ایشان دیگر به طور رسمی به قم برنگشت و به زندگی و‏‎ ‎‏مبارزه مخفیانه اش در شهرهای مختلف ادامه داد و ما اطلاع چندانی از وضع و حال‏‎ ‎‏ایشان نداشتیم فقط چون جویای حالش از دوستان و رفقا بودیم گاهی می گفتند که ایشان‏‎ ‎‏را با لباس مبدل در مدرسه علمیه چیذر دیده اند ولی بعد از مدتی شنیدیم که چون به‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 461
‏ایشان مظنون شده اند از آنجا رفته است و گاهی می گفتند که ایشان را با لباس شخصی در‏‎ ‎‏بازار تهران در حال فروختن انگشتر و تسبیح دیده اند و به این ترتیب ایشان به مبارزه‏‎ ‎‏ادامه می داد و با دوستانش نیز ارتباط برقرار می کرد و گاهی هم به شهر مقدس مشهد‏‎ ‎‏می رفت و در آنجا نیز با بعضی از انقلابیون از جمله مرحوم آقای محامی که نماینده امام‏‎ ‎‏در مشهد بود ارتباط داشت. شهید اندرزگو برخلاف اکثر طلاب تهرانی‏‎[2]‎‏ خیلی انقلابی و‏‎ ‎‏مبارز بود و اعتقاد زیادی هم به استفاده از قوه قهریه و مبارزه مسلحانه علیه رژیم داشت‏‎ ‎‏به همین جهت این مشی را در مبارزه اش انتخاب کرده بود و از آنجا که با راه و روش‏‎ ‎‏مبارزات مسلحانه و مخفی کاری که لازمه این نوع فعالیتهاست به خوبی آشنا بود هیچ گاه‏‎ ‎‏ساواک با تمام تلاشهایی که می کرد نتوانست ایشان را دستگیر کند؛ حتی در آخرین‏‎ ‎‏عملیاتی که ساواک علیه ایشان طراحی کرده بود و با اینکه می دانستند ایشان کجاست و‏‎ ‎‏می خواهد به منزل یکی از دوستان انقلابی اش به نام آقای صالحی برود و با تمام تدابیری‏‎ ‎‏که اندیشیده بودند باز هم نتوانستند ایشان را زنده دستگیر کنند؛ چون وقتی آن شهید‏‎ ‎‏بزرگوار متوجه می شود که تحت تعقیب مأمورین ساواک قرار دارد و راه گریزی نیست با‏‎ ‎‏آنها درگیر می شود و بعد از اینکه چند تن از آنها را به هلاکت می رساند خودش نیز به‏‎ ‎‏هنگام افطار ماه مبارک رمضان سال 57 شربت شهادت می نوشد. در آن شب من منزل‏‎ ‎‏آیت الله آقای مهدوی کنی بودم که با تلفن به ایشان خبر دادند که سید به شهادت رسیده‏‎ ‎‏است.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 462

  • . سیدعلی اندرزگو در ماه رمضان 1316 دیده به جهان گشود و پس از تحصیلات علوم حوزوی وارد مبارزه سیاسی علیه پهلوی گردید. وی مبارزات خود را در گروه فداییان اسلام آغاز کرد و پس از اعدام اعضای این گروه و تشکیل جمعیت مؤتلفه از فعالان این جمعیت گردید و در اعدام انقلابی حسنعلی منصور نقش داشت. پس از تبعید امام، وی به مبارزه چریکی علیه رژیم ادامه داد و در نهایت در سال 1357 در ماه مبارک رمضان به شهادت رسید.
  • . واقعیت این است که عده زیادی از طلاب تهرانی در آن هنگام میانه ای با انقلاب و مبارزه نداشتند و از این منظر می توان طلاب تهرانی را به سه دسته تقسیم کرد. یک عده از آنها با اینکه اهل درس و بحث هم بودند ولی خیلی خوشگذران و زندگی دوست بودند و طبعاً با مسائلی مثل مبارزه که لطمه به زندگی شان می زد میانه نداشتند. عده ای هم با اینکه تا حدودی به امام و انقلاب علاقه مند بودند با وصف حال خیلی خودشان را به آب و آتش نمی زدند و همیشه یک حاشیه امنیت و عافیتی برای خودشان در نظر می گرفتند. گروه سوم کسانی بودند که اصلاً با مبارزه و ورود در وادی سیاست مخالف بودند که عمده طلابی که از حوزه علمیه تهران به قم آمده بودند جزو این گروه به شمار می رفتند در عین حالی که ظاهراً متدین و اهل ولایت بودند. البته در میان اینها افرادی که بشدت علاقه مند به امام و انقلاب بودند نیز وجود داشتند که می توانم به اسامی بعضی از آنها مثل آقای محتشمی و آقای شاکری که از دوستان نزدیک من بودند و حضرات آقایان معصومی، مرزوقی، حسین کبیر، ری شهری، ناطق نوری، مرحوم شهید اوسطی و دیگران که قبلاً به درگیری اش با مأمورین رژیم و نحوه شهادتش اشاره کردم.