فصل دهم: عوامل شتابزای انقلاب اسلامی

درباره ارتباط با مرحوم آقای کافی و کیفیت مرگ ایشان

درباره ارتباط با مرحوم آقای کافی و کیفیت مرگ ایشان

‏در سال 52 مرحوم آقای کافی برنامه ای تهیه دیده بود مبنی بر اینکه عده ای از طلاب با‏‎ ‎‏خرج ایشان شبهای جمعه هر هفته به روستاهای اطراف کرج بروند و برای بچه ها کلاس‏‎ ‎‏درس اصول عقاید بگذارند و برای مردم سخنرانی کنند و با آنها نماز جماعت بخوانند و‏‎ ‎‏صبح جمعه برگردند. اجرای این برنامه توسط آیت الله مشکینی به بنده پیشنهاد گردید و‏‎ ‎‏من هم حدود سی ـ چهل نفر از طلاب را برای این منظور در نظر گرفتم و خودم نیز به‏‎ ‎‏همراه ده ـ دوازده نفر از دوستان مثل آقایان اوسطی، ری شهری، قاسمی، معصومی و‏‎ ‎‏گاهی آقای شیخ محمود عبداللهی و همچنین آقای شاکری و با ماشین ایشان که یک فورد‏‎ ‎‏آلمانی بود و گنجایش این تعداد را داشت، برای تبلیغ می رفتیم. نحوه کار هم به این‏‎ ‎‏صورت بود که ما روز پنجشنبه پیش از ظهر از قم به طرف تهران حرکت می کردیم و برای‏‎ ‎‏ناهار به منزل یکی از رفقا می رفتیم یا اینکه در مسیر چیزی به عنوان ناهار می خوردیم و‏‎ ‎‏در ادامه راه، دعای توسل یا ادعیه دیگر را با هم زمزمه می کردیم که صفای خاصی به‏‎ ‎‏محفل کوچک و صمیمی ما می داد و بعد هر کدام از ما در یکی از روستاهای اطراف کرج‏‎ ‎‏مثل برغان که الآن شهرک شده و ولیان و اغشت و غیره پیاده می شدیم و به سخنرانی و‏‎ ‎‏اقامه نماز جماعت برای مردم می پرداختیم و سپس آقای شاکری که خودش در آخرین‏‎ ‎‏روستای این مسیر می رفت، صبح همه دوستان را تک تک سوار می کرد و به قم‏‎ ‎‏برمی گشتیم و بعضی از روزها هم به تهران و خدمت آقای کافی می رفتیم و همان طور که‏‎ ‎‏می دانید روزهای جمعه در مهدیه تهران دعای ندبه باشکوه خاصی و حضور گسترده‏‎ ‎‏مردم مذهبی و متدین برگزار می شد و در حدود چهل تن از جوانان خیلی مؤمن و پاک‏‎ ‎‏مسئولیت برگزاری این مجلس را داشتند و در حالی که بازوبند به دست می بستند ضمن‏‎ ‎‏حفظ نظم جلسه به حضار آب می رساندند و به افرادی که احیاناً به جهت گریه و زاری‏‎ ‎‏زیاد از حال می رفتند کمک می کردند و یا به بیمارستان منتقل می نمودند و نکته جالب‏‎ ‎‏توجه قضیه این بود که این افراد بعد از پایان گرفتن جلسه دعای ندبه در حدود ساعت‏‎ ‎‏ده ـ یازده صبح دسته جمعی به منزل آقای کافی که در نزدیکی مهدیه قرار داشت‏‎ ‎‏می رفتند. تصادفاً یکی ـ دو بار من در این جلسه اختصاصی کارگزاران مهدیه با مرحوم‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 463
‏آقای کافی حضور داشتم و از نزدیک شاهد زمزمه های عاشقانه و گریه های این‏‎ ‎‏دل سپردگان حضرت صاحب الامر (عج) بودم. اینها چنان از روی اخلاص و عشق ناله‏‎ ‎‏می کردند انگار که امام زمان (عج) را دیده اند. به هر حال عشق و ارادت این جوانان به‏‎ ‎‏اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و همچنین چهره های نورانی این عزیزان و چشمهایشان‏‎ ‎‏که از نور ایمان می درخشید قابل توصیف نیست. نمونه اینگونه جوانان را شما‏‎ ‎‏می توانستید در سالهای اولیه جنگ در جبهه ها ببینید. به هر حال مرحوم آقای کافی نقش‏‎ ‎‏زیادی در توجه دادن مردم و بخصوص این جوانان به ایمان و معنویت و اهل بیت (ع)‏‎ ‎‏داشت.‏‎[1]‎‏ خود مرحوم آقای کافی اگرچه از نظر علمی خیلی بالا نبود ولی منبرهایش‏‎ ‎‏خیلی شیرین و روضه هایش فوق العاده با حال و دلنشین بود و مهمتر از همه توجه‏‎ ‎‏ویژه ای بود که خود ایشان به خاندان پیامبر (ص) و بخصوص حضرت مهدی (عج)‏‎ ‎‏داشت و علت این امر را شاید بتوان در ارتباطی که ایشان با بعضی از بزرگان و علما مثل‏‎ ‎‏مرحوم علامه امینی و مرحوم شهید مدنی و همین طور حضرت آیت الله مشکینی داشت‏‎ ‎‏جستجو کرد. گفتنی است که مرحوم آقای کافی علاقه خاصی به مرحوم علامه امینی و‏‎ ‎‏شهید مدنی داشت به طوری که هر از چند گاهی این دو عزیز را به خانه اش دعوت‏‎ ‎‏می کرد و از آنها روزها در منزلش پذیرایی می نمود. شاید تنها نقطه ضعف در کارنامه‏‎ ‎‏مرحوم آقای کافی برخورد غیرمنطقی ایشان با دکتر شریعتی بود؛ چون مخالفتهایی از‏‎ ‎‏این دست که با مطالعه و آگاهی همراه نبود ضمن تقویت موقعیت دکتر، در جهت اهداف‏‎ ‎‏ساواک مبنی بر ایجاد تفرقه در بین صفوف انقلابیون نیز بود.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 464

  • . مردم نیز علاقه زیادی به آقای کافی و مهدیه داشتند و عده ای به جهت اعتقادی که داشتند برای رفع گرفتاریها و بیماری شان به آنجا می آمدند و برخی اوقات حاجاتشان روا می شد و بیماران شفا پیدا می کردند.